Wp Header Logo 137.png

به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، در نظام‌های سیاسی مدرن، رسانه‌ها نه‌تنها ابزار اطلاع‌رسانی و شکل‌دهی به افکار عمومی هستند، بلکه به ابزاری راهبردی در دست گروه‌های فشار و صاحبان قدرت برای تأثیرگذاری بر سیاست‌ها و تصمیمات کلان بدل شده‌اند. این گروه‌ها—اعم از نهادهای رسمی، جریان‌های قدرت، و حتی فعالان بیرون از ساختار حاکمیت—در رقابت دائمی برای تحمیل گفتمان خود بر فضای عمومی، از رسانه‌ها به‌مثابه اهرم فشار بهره می‌برند.

گروه‌های فشار بدون برخورداری از قدرت رسمی، تلاش می‌کنند منافع یا دیدگاه‌های خاص خود را با تأثیرگذاری بر فضای عمومی، نهادهای قانون‌گذار، و ساختارهای تصمیم‌گیری پیش ببرند. در این میان، رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی مهم‌ترین ابزار آن‌ها در خلق موج‌های اجتماعی، تنظیم اولویت‌ها، و حتی تغییر در سیاست‌گذاری‌ها شده‌اند.

از سوی دیگر، در درون حاکمیت نیز، نخبگان و صاحبان قدرت همواره در رقابت با یکدیگر، از رسانه‌ها برای تثبیت موقعیت خود، نقد یا حذف رقبا، و اعمال نفوذ بر دولت مرکزی استفاده کرده‌اند. این رقابت، گاه در قالب حمایت رسانه‌ای و گاه با طرح گسترده انتقادات، به عرصه عمومی کشیده می‌شود و عملاً رسانه را به میدان نزاع قدرت تبدیل می‌کند.

با این مقدمه، آنچه در ادامه می‌آید، تحلیلی است از چگونگی نقش‌آفرینی رسانه‌ها به‌عنوان ابزار گروه‌های فشار در ایران، شیوه استفاده جریان‌های مختلف از این ابزار، و پیامدهای بی‌توجهی برخی نهادهای همسو به ظرفیت‌های رسانه‌ای خود؛ مسئله‌ای که نه فقط در موضوعات خاص، بلکه در ساختار کلی حکمرانی رسانه‌ای کشور قابل‌تأمل و بازاندیشی است.

گروه های فشار

گروه‌های فشار به دسته‌ای از افراد یا سازمان‌ها گفته می‌شود که بدون در اختیار داشتن قدرت رسمی یا قانونی، تلاش می‌کنند بر سیاست‌ها، تصمیم‌گیری‌های دولت یا افکار عمومی تأثیر بگذارند. این گروه‌ها معمولاً با بهره‌گیری از روش‌هایی مانند برگزاری کمپین‌های رسانه‌ای، تجمع‌های اعتراضی یا مذاکره با مسئولان، در پی پیشبرد منافع، خواسته‌ها یا دیدگاه‌های خاص خود هستند.

گروه‌های فشار در ایران در عصر حاضر، در حوزه‌های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی فعال‌اند و هر کدام به شیوه‌های متفاوت سعی در تأثیرگذاری بر تصمیم‌گیری‌های حکومتی و افکار عمومی دارند. چند نمونه مهم:
۱. نهادهای نظامی و امنیتی 
۲. جریان‌های مذهبی و روحانیت
۳. بخش خصوصی و نهادهای اقتصادی
۴. رسانه‌های خاص و شبکه‌های اجتماعی
۵. گروه‌های دانشجویی و روشنفکران

نقش رسانه‌ها و فضای مجازی در شکل‌گیری گروه‌های فشار در ایران

در میان انواع مختلف گروه‌های فشار که بیان شد، رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی جایگاهی ویژه و متمایز دارند و در ایران معاصر، رسانه‌ها و فضای مجازی به یکی از مؤثرترین ابزارهای گروه‌های فشار بدل شده‌اند. این ابزارها، با بهره‌گیری از ظرفیت‌های گسترده خود در تولید و توزیع محتوا، توانسته‌اند نقش مهمی در تأثیرگذاری بر تصمیمات سیاسی، تغییر مدیران و حتی هدایت افکار عمومی ایفا کنند. دلایل مختلفی از جمله دسترسی سریع، گستره مخاطبان و ضعف ساختاری پاسخ‌گویی در نهادهای رسمی، موجب شده که این فضاها به میدانی برای اعمال فشار تبدیل شوند.

امروز رسانه‌ها—اعم از رسمی، مستقل یا مجازی—نه‌تنها به ابزارهایی برای اطلاع‌رسانی و کنش‌گری مدنی تبدیل شده‌اند، بلکه به‌ویژه در بستر جمهوری اسلامی ایران، نقش مهمی به‌عنوان ابزار در اختیار گروه‌های فشار برای تأثیرگذاری بر سیاست‌ها، تصمیم‌سازی‌ها و فضای افکار عمومی ایفا می‌کنند. در شرایطی که بخش قابل توجهی از قدرت سیاسی و اقتصادی در نهادهای خاص متمرکز است، رسانه‌ها—خواه در اختیار قدرت باشند یا در تقابل با آن—به ابزاری برای اعمال فشار از پایین یا از درون ساختار قدرت بدل شده‌اند.

هرچند این فضا با محدودیت‌هایی نیز مواجه است، اما همچنان یکی از مؤثرترین میدان‌های تقابل گفتمان‌ها و ابزار اعمال فشار سیاسی و اجتماعی در ایران باقی مانده است. این وضعیت، رسانه را از یک نهاد صرفاً اطلاع‌رسان به یک ابزار راهبردی در منازعه قدرت میان گروه‌های مختلف تبدیل کرده است.

می توان این مورد را در یک مثال به سادگی تطبیق داد.

مساله ممنوعیت سگ‌گردانی در معابر عمومی یکی از نمونه‌های روشن اثرگذاری گروه‌های فشار رسانه‌ای، اجتماعی و نهادی در ایران است. 
در این روند، فشارها از سوی بخش‌های مختلف جامعه و نهادها به ترتیب زیر شکل گرفت:

ابزارهای بی‌صدا / در حال تکمیل

۱. آغاز فشار از سمت مردم و گروه‌های مذهبی-فرهنگی
در سال‌های اخیر، با افزایش سگ‌گردانی در بوستان‌ها و معابر عمومی، برخی از اقشار سنتی و مذهبی جامعه، این موضوع را ضدفرهنگی، مخالف ارزش‌های اسلامی و تهدیدی برای بهداشت عمومی و امنیت شهروندان قلمداد کردند.

۲. ورود رسانه‌های رسمی و نیمه‌رسمی
رسانه‌ها به‌طور فعال‌ در بازتاب اعتراضات مردمی نسبت به سگ‌گردانی در معابر شهری ایفای نقش کرده‌اند. این رسانه‌ها با محور قرار دادن سه موضوع اصلی — خطرات بهداشتی، تهاجم فرهنگی غربی، و آسیب‌های اجتماعی — توانستند از فضای محلی مطالبه‌گری فراتر رفته و این موضوع را به سطح رسمی و قضایی منتقل کنند.

۳. فشار در فضای مجازی
همزمان، در شبکه‌های اجتماعی مانند تلگرام و اینستاگرام، مخالفان سگ‌گردانی با انتشار ویدئوهای حوادث مربوط به حمله سگ‌ها یا برخوردهای غیرعادی در معابر، فضای افکار عمومی را تحریک کردند. این فعالیت‌ها موجب تشدید حساسیت عمومی شد.

۴. واکنش نهادهای قضایی و امنیتی
در پی این موج‌های رسانه‌ای و فشار افکار عمومی، دادستانی تهران و برخی استان‌ها وارد عمل شدند و دادستان تهران در سال ۱۴۰۱ رسماً اعلام کرد که سگ‌گردانی در معابر عمومی و بوستان‌ها ممنوع است و در صورت مشاهده با صاحبان سگ‌ها برخورد می‌شود.

۵. ابلاغ دستور قضایی
در نهایت این فرآیند با صدور دستور قضایی رسمی و ابلاغ به نیروی انتظامی تثبیت شد و پلیس موظف به جلوگیری از سگ‌گردانی و توقیف سگ‌ها در صورت مشاهده شد.

و در نهایت:

۶. بازگشت فشار تولیدشده به نخبگان قدرت و مذهب توسط رسانه‌های غیرهمسو
پس از اعلام ممنوعیت سگ‌گردانی و ورود رسانه‌های نزدیک به حاکمیت برای توجیه آن بر مبنای تهدیدهای فرهنگی، بهداشتی و دینی، جریان‌های رسانه‌ای منتقد و غیرهمسو دست به پادحمله‌ای رسانه‌ای زدند که نه‌تنها اصل قانون بلکه پشت‌صحنه تولید آن و نهادهای تصمیم‌گیرنده را هدف گرفت.

فشار رسانه های غیر همسو و معاند

پس از ابلاغ رسمی ممنوعیت سگ‌گردانی، این موضوع وارد مرحله دوم فشار اجتماعی و رسانه‌ای شد که این بار در جهت مخالفت با تصمیم قضایی شکل گرفت. در این مرحله، رسانه‌های متفاوت، فعالان اجتماعی، برخی چهره‌های فرهنگی و حتی حقوق‌دانان به نقد و تخریب این قانون پرداختند.

چند نمونه 

VOA صدای آمریکا
در گزارشی تحلیلی، ممنوعیت سگ‌گردانی را بخشی از سیاست گسترده‌تر جهت تحمیل دستورات سخت‌گیرانه اجتماعی دانست و انتقاد کرد که “این سیاست ناقض آزادی‌های فردی و با زندگی روزمره شهروندان ناسازگار است” صدای آمریکا.

خبرآنلاین 
استاد دانشگاه تهران، حسین آخانی، با انتشار یادداشتی خواسته که به جای اعمال ممنوعیت فوری، «قانون سگ‌داری» تدوین شود؛ قانونی شامل شناسنامه‌دار کردن، مالیات، قلاده و پوزبند، مسئولیت مشخص حقوقی و پارک‌های اختصاصی برای پیاده‌روی سگ‌ها

روزنامه اعتماد
اعتماد در گزارشی تأکید کرد که با شمارش جمعیت نگهداری سگ‌های خانگی حدود 6 تا 8 میلیون حیوان خانگی، تصویب دستور ممنوعیت بدون پشتیبانی قانونی، اقدامی بی‌اثر و حتی خطرناک است. این رسانه چنین تصمیمی را مغایر با اصل قانونی بودن جرم و مجازات دانست و آن را اقدامی شکست‌خورده ارزیابی کرد.

شرق
شرق نیز در تحلیل خود عنوان کرد که ممنوعیت دستوری سگ‌گردانی نه تنها به نظم جامعه کمکی نمی‌کند، بلکه موجب ناهماهنگی قانونی و واکنش‌های اجتماعی می‌شود. این روزنامه دستور منع را فاقد پشتوانه قانونی شفاف خواند و با منطق حقوقی، آن را مشکل‌ساز ارزیابی کرد.

ابزارهای بی‌صداابزارهای بی‌صداابزارهای بی‌صدا

ابزارهای بی‌صدا

 چهره‌ها

• محسن برهانی
•    تاکید کرد که ممنوعیت سگ‌گردانی «غیرقانونی است» و فاقد پشتوانه قانونی صریح است.
•    افزود این اقدام می‌تواند «مسأله‌سازی» و تشدید التهاب اجتماعی باشد.

• علی مجتهدزاده
•    نقد کرد که این ممنوعیت «مانند برخورد با ویدئو، ماهواره و حجاب شکست می‌خورد» و از تداوم شیوه‌های انکار در تصمیم‌گیری انتقاد کرد.

نتیجه و وضعیت فعلی

این فشار متقابل سبب شد که:

در سال 1404، ممنوعیت سگ‌گردانی در ایران به بیش از ۱۸ شهر بزرگ گسترش یافت، از جمله اصفهان، مشهد، قم، همدان، تبریز و ایلام. در این شهرها، برخوردها با متخلفان متفاوت بود؛ در برخی مناطق مانند مشهد و اصفهان، پلیس با توقیف خودروها، پلمب مطب‌های دامپزشکی غیرمجاز و تشکیل پرونده قضایی برخورد می‌کرد، در حالی که در دیگر مناطق، برخوردها نرم‌تر بود و بیشتر با تذکر شفاهی همراه بود.

فشارهای اجتماعی و رسانه‌ای مخالفان باعث شد تا برخی نهادهای انتظامی و قضایی در اجرای این ممنوعیت تعدیل‌هایی ایجاد کنند. در برخی مناطق، پلیس از رویکردهای نرم‌تری استفاده کرد و تذکرات شفاهی جایگزین تنش‌های قضایی شد.
در برخی شهرها مانند شهرکرد، با وجود افزایش سگ‌گردانی، تصمیم قضایی یا قانونی مشخصی اتخاذ نشده است و وضعیت همچنان نامشخص است. این امر شکاف قانونی و مدیریتی را برجسته کرده است و نشان‌دهنده چالشی در نبود قانون مشخص است.

این موضوع همچنان یک میدان منازعه فرهنگی-اجتماعی باز در ایران است، که منعکس‌کننده چالش تعادل بین سبک‌های زندگی مدرن و چارچوب‌های اخلاقی و دینی رایج است.
این مثال نشان می‌دهد که در ایران، حتی پس از اعمال یک قانون یا دستور قضایی، قدرت رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌تواند فضا را تغییر دهد، قانون را به چالش بکشد و فشار متقابل بر نهادهای رسمی ایجاد کند.

ابزارهای بی‌صدا / در حال تکمیل

آفند و پدافند رسانه‌ای

اگر پیش از ابلاغ حکم ممنوعیت سگ‌گردانی، یک استراتژی رسانه‌ای منسجم و هماهنگ طراحی و اجرا می‌شد، قطعاً فضای افکار عمومی و نحوه مواجهه با این قانون به شکل چشمگیری متفاوت بود. به ویژه اگر رسانه‌های همسو با اهداف و پیام‌های مشخص، در قالب عملیات آفندی اقدام می‌کردند و همزمان برای مقابله و پدافند در برابر واکنش‌ها و رسانه‌های غیرهمسو نیز برنامه‌ریزی دقیقی صورت می‌گرفت، می‌توانستند به شکل مؤثرتری کنترل روایت عمومی را در دست بگیرند.

اعتماد به این فرآیند و اجرای هماهنگ آن، امکان پیش‌بینی و مدیریت واکنش‌های اجتماعی و رسانه‌ای را فراهم می‌کرد و از ایجاد بحران و تقابل‌های گسترده جلوگیری می‌نمود. به عبارت دیگر، اگر پیش از صدور حکم، آمادگی لازم برای مواجهه با نقدها و فشارهای رسانه‌ای مخالف شکل می‌گرفت، می‌توانستیم با چابکی و کارآمدی بیشتری از اهداف مدنظر حمایت کنیم و فضا را به سمت همگرایی و درک بهتر مردم هدایت کنیم.

این در حالی است که گروه‌های دیگر با بهره‌گیری هدفمند از ابزار رسانه، توانستند فشار قابل توجهی بر صاحبان قدرت وارد کنند، در حالی که متأسفانه خود این صاحبان قدرت، از ظرفیت‌ها و فرصت‌های رسانه‌ای غفلت کردند.

این غفلت باعث شد تا عرصه رسانه‌ای به فضای غالب و مؤثر برای جهت‌دهی افکار عمومی و تصمیم‌سازی تبدیل شود، اما بدون حضور فعال و هماهنگ نیروهای همسو با صاحبان قدرت، کنترل روایت و دفاع از منافع و ارزش‌های اصلی به سختی ممکن گردید.

اما مساله اصلی این است: در نبود هماهنگی مناسب چه اتفاقی افتاد؟

1.    ناگهانی بودن خبر: مردم و حتی بخش‌های زیادی از جامعه حقوقی و فرهنگی، بدون زمینه‌سازی قبلی با حکم مواجه شدند. این باعث شد به جای اقناع، واکنش‌های احساسی و تدافعی شکل بگیرد.
2.    غافلگیری رسانه‌های حامی حاکمیت: رسانه‌های همسو در لحظات اولیه، فاقد محتوا و تحلیل مناسب برای دفاع از این تصمیم بودند و واکنششان کند و بعضاً سطحی بود.
3.    میدان‌داری منتقدان در فضای مجازی: منتقدان با سرعت و هوشمندی، روایت غالب را در شبکه‌های اجتماعی به دست گرفتند و به حکومت اتهام سبک زندگی‌ستیزی، بی‌اعتنایی به حقوق شهروندی و تحمیل فرهنگ سنتی زدند.
4.    دو قطبی شدید اجتماعی: موضوع تبدیل به یک نزاع هویتی و فرهنگی شد بین حامیان سبک زندگی مدرن و سنتی. این خود باعث شد اجرای قانون در عمل با مقاومت اجتماعی و حتی تمسخر روبرو شود.
5.    بی‌اعتبار شدن ابزارهای قضایی: به دلیل نبود اقناع عمومی، برخی این دستور قضایی را سیاسی یا ایدئولوژیک قلمداد کردند و مشروعیت آن را زیر سوال بردند.

ابزار فراموش‌شده نخبگان در مدیریت افکار عمومی و دفاع از ساختار قدرت

مسئله ممنوعیت سگ‌گردانی، در ظاهر نمونه‌ای ساده و محدود به حوزه سبک زندگی است، اما در واقع، بازتابی از یک الگوی عمیق‌تر در ساختار قدرت و رسانه در جمهوری اسلامی ایران به شمار می‌رود. این مسئله، تنها یک مصداق از روند گسترده‌ای است که در آن صاحبان قدرت، به‌جای بهره‌گیری هوشمندانه از ظرفیت رسانه‌های همسو برای مدیریت افکار عمومی و پاسخ به فشارهای اجتماعی، گاه خود به تهدید این ابزارها می‌نگرند و آن‌ها را به حاشیه می‌رانند.

در حالی‌که رسانه‌های همسو می‌توانند نخستین خط دفاعی صاحبان قدرت در برابر هجمه‌ها و عملیات رسانه‌ای جریان‌های رقیب و منتقد باشند، اما به دلیل بی‌اعتمادی یا عدم درک دقیق از نقش این رسانه‌ها، بعضاً از کارکرد واقعی خود بازمی‌مانند و به ابزارهایی خنثی یا صرفاً تبلیغاتی تقلیل می‌یابند. 

واقعیت این است که نخبگان قدرت، علیرغم اختلافات ظاهری، همواره در تقابل با یکدیگر بوده‌اند و این رقابت برای نفوذ و اثرگذاری را به عرصه عمومی نیز گسترش داده‌اند. بسیاری از جدال‌های رسانه‌ای، در اصل کوششی برای تحمیل خواسته‌ها و منافع جناحی بر صاحبان قدرت است. در این میان، ابزار رسانه—اگر به درستی هدایت و تجهیز شود—می‌تواند مسیر این رقابت را از آشفتگی و انشقاق، به هماهنگی درون‌ساختاری و اقناع اجتماعی هدایت کند.

با این حال، غفلت از رسانه‌های همسو و تضعیف تدریجی آن‌ها، موجب شده تا گروه‌های خارج از حلقه قدرت با تکیه بر رسانه‌های مستقل یا شبکه‌های اجتماعی، کنترل دایره انتقادات و شکل‌دهی به گفتمان‌های اجتماعی را به‌دست بگیرند. آنان با بهره‌گیری از خلأهای رسانه‌ای در جبهه رسمی، موفق شده‌اند روایات جدیدی خلق کنند که به‌طور مستقیم ساختار قدرت و مشروعیت تصمیم‌سازی را به چالش می‌کشند.

بنابراین، یکی از اقدامات کلیدی و راهبردی که صاحبان قدرت می‌توانند و باید انجام دهند، پیش‌دستی در مدیریت و هدایت فضای رسانه‌ای است.

به بیان ساده‌تر، آن‌ها باید پیش از آن‌که «دیگری‌ها» ابتکار عمل را در دست گیرند و از رسانه‌ها به‌عنوان ابزار فشار، تخریب یا تحمیل روایت‌های بدیل بهره ببرند، خود از این ابزار به‌صورت فعال، هوشمند و راهبردی استفاده کنند.

در واقع، رسانه نه‌تنها ابزاری برای بازنمایی سیاست‌هاست، بلکه می‌تواند به سپری پیشگیرانه یا حتی سلاحی آفندی در برابر جنگ روایت‌ها تبدیل شود. اگر نخبگان رسمی و صاحبان قدرت نتوانند این فضا را به موقع رصد، تحلیل و مدیریت کنند، به‌تدریج ابتکار عمل به دست دیگران خواهد افتاد؛ دیگرانی که نه مسئولیتی رسمی دارند و نه پایبندی به ساختارهای حکمرانی موجود، اما به‌خوبی قواعد بازی رسانه‌ای را می‌دانند.

ابزارهای بی‌صدا / در حال تکمیل

مزایای انتقاد کنترل‌شده از رسانه‌های همسو

متاسفانه نخبگان قدرت و مذهب این را فراموش کرده اند که در مدیریت رسانه‌ای یک سیاست یا حکم اجتماعی، اگر انتقادات حتی انتقادات جدی از داخل جبهه رسانه‌های همسو مطرح شود، این انتقادات می‌توانند بخشی از بازی قدرت درون نخبگان سیاسی و مذهبی به‌شمار آیند، نه تهدیدی برای نظام.

با این حال این نوع مدیریت چند دستاورد مهم به همراه دارد:

1.    ایجاد تصویر عقلانی و غیرمتحجرانه از حاکمیت
یکی از مهم‌ترین اهداف و ضرورت‌های راهبرد رسانه‌ای برای نهادهای حاکمیتی، بازسازی و تقویت چهره‌ای عقلانی، منصفانه و منعطف از ساختار قدرت است. در فضای رقابت روایت‌ها، اگر حاکمیت صرفاً با چهره‌ای سخت‌گیر، دگم، بی‌منطق یا غیرپاسخگو دیده شود، به‌تدریج از اعتماد عمومی فاصله خواهد گرفت.
نشان دادن اینکه تصمیم‌گیران با منطق، گفت‌وگو، استدلال کارشناسی و توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه حرکت می‌کنند، نه‌تنها باعث کاهش اصطکاک اجتماعی می‌شود، بلکه موجب همراهی بدنه عمومی جامعه با سیاست‌ها خواهد شد.
در این مسیر، رسانه‌های همسو می‌توانند نقش کلیدی ایفا کنند؛ از طریق روایت‌سازی‌های متعادل، پوشش‌دهی گفت‌وگوهای تخصصی، دعوت از کارشناسان معتدل، پاسخگویی فعال به انتقادات و پرهیز از برچسب‌زنی به منتقدان.

2.    پیشگیری از انحصار انتقاد توسط مخالفان
اگر رسانه‌های رقیب یا مخالف اولین نقدها را مطرح کنند، روایت را در همان ابتدا به نفع خود قاب‌بندی می‌کنند و افکار عمومی به سمت نگاه آن‌ها متمایل می‌شود. در حالی که اگر انتقادات از درون رسانه‌های همسو بیاید، رهبری گفتمان انتقادی در دست خودشان باقی می‌ماند.

3.    بالا بردن ضریب اقناع عمومی
مردم وقتی می‌بینند حتی رسانه‌های حامی نظام هم انتقاد دارند، اعتمادشان به کلیت حاکمیت افزایش می‌یابد، چون حس می‌کنند دغدغه‌هایشان شنیده می‌شود و فضای بسته وجود ندارد.

4.    تعدیل تصمیمات بدون عقب‌نشینی حیثیتی
در صورت بروز خطا یا افراط در یک قانون، رسانه‌های همسو با طرح انتقادات ملایم، امکان بازنگری تدریجی و بدون عقب‌نشینی پرهزینه برای حکومت را فراهم می‌کنند.

5.    هدایت نخبگان و دانشگاهیان منتقد به سمت گفتمان درون‌سیستمی
وقتی فضای نقد در رسانه‌های رسمی باز باشد، نخبگان ترجیح می‌دهند از همین کانال‌ها نقد کنند تا اینکه سراغ رسانه‌های معاند و غیر همسو بروند.

عواقب فقدان تحمل صاحبان قدرت برای انتقاد رسانه های همسو

در غیر این صورت، اگر کارکرد این ابزارها تضعیف شود و از مدار اعتماد خارج شوند، به تدریج از صحنه حذف شده و جای خود را به رسانه‌هایی خواهند داد که جهت‌گیری‌های متفاوت و گاه ضدساختاری دارند. و این، در بلندمدت منجر به از دست رفتن کنترل گفتمان‌های کلیدی و تضعیف موقعیت استراتژیک نظام در عرصه افکار عمومی خواهد شد.

این عواقب را می توان به طور خلاصه بر شمرد:

1. مکانیسم اصلاح درونی مختل می‌شود
یکی از مهم‌ترین کارکردهای رسانه‌های همسو، ایجاد فرصت اصلاح درونی و کم‌هزینه برای نظام است. در صورتی که این رسانه‌ها به‌جای نقد سازنده و هشدار مسئولانه، صرفاً به تکرار مواضع رسمی یا تبرئه تصمیم‌گیران بپردازند، عملاً امکان بازبینی و تصحیح تصمیمات از بین می‌رود.

2. فضای انتقاد به دست مخالفان می‌افتد
اگر فضای نقد و پرسشگری در رسانه‌های همسو و درون‌نظامی بسته شود، ناگزیر فضای انتقاد به بیرون واگذار می‌شود. مخاطبان و حتی نخبگان معترض، ناچار خواهند بود برای بیان دغدغه‌ها و مسائل خود به رسانه های غیر همسو و یا معاند و یا حتی شبکه‌های اجتماعی بی‌هویت و بی‌پشتوانه پناه ببرند.
این اتفاق، نه‌تنها واگذاری زمین بازی رسانه‌ای است، بلکه به‌مرور، تغییر مرجعیت رسانه‌ای نیز رخ می‌دهد. مردم به جای اینکه اخبار و تحلیل‌ها را از رسانه‌های همسو پیگیری کنند، به رسانه‌هایی روی می‌آورند که اولویتشان مقابله، تحقیر و تضعیف نظام است.

3. رسانه‌های همسو دچار بی‌اعتباری می‌شوند
وقتی رسانه‌های نزدیک به حاکمیت از ایفای نقش نقادانه خود صرف‌نظر می‌کنند، از دید مردم به‌عنوان بازوهای تبلیغاتی صرف شناخته می‌شوند. در نتیجه:

•    مخاطب آن‌ها را جدی نمی‌گیرد؛
•    اعتماد عمومی کاهش می‌یابد؛
•    حتی در مواردی، رسانه‌های غیر همسو و اپوزیسیون بیشتر مورد استناد قرار می‌گیرند.

این بی‌اعتباری رسانه‌های رسمی و همسو، ضربه‌ای بزرگ به سرمایه اجتماعی نخبگان سیاسی و مذهبی وارد می‌کند، چون دیگر صدای آن‌ها از درون مورد وثوق جامعه نیست.

ابزارهای بی‌صدا / در حال تکمیل

عدم کارکرد = حذف ابزار

در چنین شرایطی، وقتی کارکرد و تأثیرگذاری این رسانه‌ها به فراموشی سپرده شود یا نادیده گرفته شود، به تدریج آن ابزارهای ارزشمند نیز از کارآمدی می‌افتند و به‌تدریج جایگاه خود را از دست می‌دهند. در نتیجه، چه بخواهیم و چه نخواهیم، این منابع حیاتی که می‌توانستند نقش مهمی در حفظ و ترویج ارزش‌ها ایفا کنند، به ابزاری ناکارآمد و کم‌اثر تبدیل شده و نهایتاً جمع و حذف خواهند شد.

بنابراین، شناخت اهمیت این ظرفیت‌ها، حمایت مستمر و مدیریت هوشمندانه آن‌ها، از پیش‌شرط‌های حیاتی برای حفظ انسجام و پویایی جریان‌های انقلاب و اسلام در عرصه رسانه‌ای و اجتماعی است.

عواقب حذف رسانه‌های همسو: فروپاشی تعادل در میدان افکار عمومی

در ساختار پیچیده قدرت و جامعه، رسانه‌های همسو با حاکمیت—در صورتی که هوشمندانه، مسئولانه و حرفه‌ای عمل کنند—می‌توانند نقشی حیاتی در حفظ تعادل اجتماعی، کنترل فشارها، و ایجاد ارتباط دوسویه میان نخبگان قدرت و بدنه جامعه ایفا کنند. اما اگر این رسانه‌ها به علت عدم کاربردی شدنشان به سبب سیاست های نادرست حذف شوند، عواقب سنگینی به‌دنبال خواهد داشت:

1. میدان‌داری کامل «دیگری‌های دیگر»
وقتی رسانه‌های همسو کنار زده می‌شوند، میدان کاملاً در اختیار بازیگران رسانه‌ای بیرون از حلقه رسمی قرار می‌گیرد؛ از منتقدان داخلی گرفته تا اپوزیسیون خارج‌نشین. در چنین شرایطی:

•    تنها کانال صدای اعتراض و نقد اجتماعی، همین رسانه‌های غیرهمسو می‌شوند.
•    فضای نقد به‌جای اینکه اصلاح‌طلبانه، متعادل و قابل گفتگو باشد، به سمت گفتمان‌های رادیکال، تهاجمی و واگرایانه سوق پیدا می‌کند.
•    به‌دلیل نبود صدای واسطه و قابل اعتماد در داخل، این فضا به‌سرعت به خشم، نفرت، و بی‌اعتمادی عمومی نسبت به نخبگان سیاسی و مذهبی تبدیل می‌شود.

2. افزایش چندبرابری فشار بر صاحبان قدرت
در غیاب رسانه‌های همسو که بتوانند میانجی‌گری کنند، یا مطالبات را به‌درستی تبیین نمایند، صاحبان قدرت به‌طور مستقیم و بدون واسطه در معرض حملات رسانه‌ای قرار می‌گیرند. این وضعیت:

•    شدت، سرعت و گستره اعتراضات را غیرقابل پیش‌بینی می‌سازد.
•    امکان تعدیل، گفتگو یا پاسخ‌دهی را از صاحبان قدرت سلب می‌کند.
•    باعث می‌شود هر اعتراض اجتماعی، به‌جای شنیده شدن، به انفجار ناگهانی و بحران امنیتی تبدیل شود.

3. فروپاشی پل‌های ارتباطی میان حاکمیت و جامعه
رسانه‌های همسو، در شکل ایده‌آل خود، می‌توانند به عنوان:

•    پل ارتباطی برای انتقال منطقی مطالبات به حاکمیت؛
•    مجرا و بستری مشروع برای طرح نقدهای جدی اما سازنده
عمل کنند.

4- اما با حذف این نقش، حاکمیت مستقیماً و بدون هیچ واسطه‌ای، در معرض موج‌های رسانه‌ای، روانی و اجتماعی قرار می‌گیرد که:

•    یا باید به‌سرعت و بدون آمادگی عقب‌نشینی کند؛
•    یا به شیوه‌های قهری متوسل شود که صرفاً شکاف موجود را تعمیق می‌کند.

اگر رسانه‌های همسو تضعیف، طرد یا بی‌اثر شوند، دیگر نمی‌توان تنها به ابزارهای سخت یا ساختارهای رسمی دل بست. در آن شرایط، «دیگری‌های دیگر» نه فقط رقیب رسانه‌ای، بلکه میدان‌دار اصلی افکار عمومی خواهند بود و این وضعیتی است که در آن، حاکمیت هیچ ابزار مؤثری برای بازپس‌گیری کنترل فضای اجتماعی و از بین بردن فشار وارده را در اختیار نخواهد داشت.

ابزارهای بی‌صدا / در حال تکمیل

پیامد نهایی: خروج گفتمان از دست صاحبان قدرت

ترکیب سه عامل زیر:
•    انفعال رسانه‌های همسو؛
•    رشد و گسترش رسانه‌های غیرهمسو؛
•    بی‌اعتمادی عمومی به رسانه‌های رسمی؛
منجر به آن می‌شود که صاحبان قدرت نتوانند کنترل گفتمان‌های کلیدی جامعه را در دست داشته باشند. در این حالت، مدیریت افکار عمومی، هدایت بحران‌ها و حتی بیان سیاست‌ها به دست دیگران می‌افتد.

راهکارهای پیشنهادی برای استفاده‌ی مؤثر از رسانه‌ها توسط صاحبان قدرت:

۱. بازتعریف نقش رسانه‌های همسو به عنوان “منتقد وفادار”
•    رسانه‌های همسو باید به‌جای تکرار بی‌اثر بیانیه‌های رسمی، تبدیل به منتقدان دلسوز درون‌حاکمیت شوند.
•    باید بتوانند بخشی از انتقادات جامعه را نمایندگی کرده و صدای مطالبات واقعی مردم باشند.
•    این اقدام، از مصادره گفتمان اعتراض توسط رسانه‌های رادیکال جلوگیری می‌کند.

۲. آموزش و تربیت نخبگان رسانه‌ای در جبهه خودی
•    نخبگان رسانه‌ای حرفه‌ای، تحلیل‌گر، منصف و البته متعهد به نظام، نیاز مبرم جبهه همسو است.
•    باید رسانه‌نگارانی تربیت شوند که درک سیاسی-اجتماعی عمیق داشته و بتوانند “افکار عمومی” را نه‌تنها هدایت، بلکه مدیریت کنند.

3. پیش‌دستی در روایت‌سازی و “عملیات رسانه‌ای ترکیبی”
•    پیش از هر تصمیم قضایی، امنیتی یا فرهنگی، لازم است روایت اولیه و چارچوب گفتمانی آن از سوی رسانه‌های همسو ترسیم شود.
•    این روایت‌سازی، باید توأم با “پدافند نرم” علیه حملات احتمالی رسانه‌های منتقد باشد.

.4 طراحی “افکارسنجی هوشمند” و تحلیل در لحظه فضای اجتماعی
•    استفاده از ابزارهای داده‌کاوی، افکارسنجی آنلاین، هوش مصنوعی و شبکه‌کاوی برای تحلیل دقیق جامعه.
•    این تحلیل‌ها باید در اختیار مدیران رسانه‌ای همسو قرار گیرد تا بتوانند در جنگ روایت‌ها، دست بالا را داشته باشند.

۵. واگذاری مدیریت بخشی از نقد به رسانه‌های همسو
•    برخی پرونده‌های اجتماعی یا اقتصادی باید با هماهنگی نهادهای تصمیم‌گیر، ابتدا در رسانه‌های همسو طرح و سپس به نهادها منتقل شوند.
•    این کار کمک می‌کند “نقد” از درون مدیریت شود، نه از بیرون.

رسانه نه تهدید، بلکه فرصت است—اگر درست دیده و استفاده شود

اگر صاحبان قدرت، رسانه‌های همسو را به جای ابزار تبلیغات یک‌طرفه، به ابزاری برای مدیریت روانی جامعه، مهار افکار عمومی ناآرام و مقابله با رسانه‌های فشار تبدیل کنند، می‌توانند بازی را از حالت تدافعی به کنش‌گرانه و تهاجمی تبدیل کند.

source