Wp Header Logo 1285.png
تنها فرشته‌ها پرواز می‌کنند/ پیشکشی به روح بلند خبرنگار شهیده «فرشته افشردی»

در آستانهٔ ۱۷ مرداد، روز خبرنگار، یاد شهیده فرشته افشردی باقری، خبرنگار ۲۸ ساله خبرگزاری دفاع مقدس که در سحرگاه ۲۳ خرداد ۱۴۰۳ همراه پدرش سردار سپهبد شهید محمد باقری (رئیس ستادکل نیروهای مسلح) و مادرش در حمله تروریستی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید را گرامی می‌داریم و یاد خاطراتی پراکنده اما لحظاتی ناب از  این شهیده اهل قلم را زنده می‌داریم.

خبرگزاری میزان

محمد دانشور_ دو سال پیش درست در سومین روز از نمایشگاه رسانه که پس از سال‌ها محاق، از پس ابر بیرون آمده بود، دیدمش.

دختر نوجوانی که چون من در پی خبر حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مامور شده بود تا محمدمهدی اسماعیلی را به غرفه دفاع پرس درست مقابل خبرگزاری میزان ببرد.

اینکه چرا من از میزان مامور به این وظیفه شدم شاید به قرابتم با آقای وزیر باز گردد و اینکه چرا او؛ که نهالی نازک بود در معرضی بی‌آفتاب، مبادا زَرِّ خورشید بهمن‌ماه چون برف آب‌اش کند!

نوجوان بود و چادرش از خودش بزرگتر. انقدر نوجوان بود که به خود اجازه می‌دادم او را به ساحت شوخی ببرم. اما در اوج نوجوانی شوخی‌هایم را گاها با سگرمه‌های در هم تنیده و با جذبه‌اش و گاها با لبخند معصومانه‌اش مدیریت می‌کرد.

گاهی در دویدن‌های در پی وزیر فرهنگ چادرش هم زیر کفشش، سکندری میزد.

بی آلایش و بی‌تکلف، جاری بود و زلال چون نثر و ادبیات جلال! آل احمد.

وقتی گفت در خبرگزاری دفاع مقدس مشغول به فعالیت در سرویس فرهنگی است، با تبختر و تفرعنی کاذب؛ گفتم: فرهنگی؟ تا حالا کجا بودی؟ تو دانش‌آموز خبرنگاری باید میرفتی پانا!

زیر لب لبخند ریزی آمد و هیچ نگفت! گو اینکه او دانشجوی ارشد است در رشته علوم ارتباطات و آن وقت هم از مدعی، بسی بیش بود.

تمام شد آن روز.

یاد دارم، نشستی خبری برای جشنواره فیلم مقاومت در باغ موزه دفاع مقدس بود که دیگر بار چشمم روشن به حضورش شد.

یاد روز وزیرکِشان کردیم و خندیدیم. نگفته پیدا بود در مسیر پروانه شدن پوست می‌اندازد و چند برنامه خبری دیگر و چند تبادلات معمول خبری بین اهالی رسانه.

یک‌بار در برنامه‌ای دیر رسیده بود، آنچه گذشت برنامه را از من خواست. گفتم افشردی پیام در تلگرام بده، گفت ندارم. گفتم واتس آپ، گفت: ندارم. گفت: ایتا پیام دادم.، سلام برادر.

گفتم: ایتا که سردار قآنی پیام‌ها را چک می‌کند. با خنده گفتم و با خنده هیچ نگفت و …!

انقدر بی‌آلایش و ساده پوش بود که عمری باورم نمی‌شد که آن فرشته خانم کوچولوی نمایشگاه رسانه، چه آقازاده‌ای است که به قدرت ما را و دشمنان خاک را چیره است. آقازادگی اینگونه مرتبت پیدا می‌کند و او تجلی و قله مناعت طبع بود.

ذره‌ای اغراق نمی‌کنم. آخرین بار که دیدمش در آستانه روز قدس در شورای هماهنگی وحدت بود. همکارانش می‌گوید اتفاقا این آخرین برنامه‌ای بود که پوشش داد. فرشته بزرگ شده بود. پروانه شدن را به شمع فرزانه شدن، گویی، سخت سوخته بود. بزرگ و باوقار انقدر که به او گفتم: به کیفیتی بزرگ شدید که دیگر ساحت شوخی نیست. ادب باید کرد. محترمانه خجالت کشید. شاید ۱۰ ثانیه نشد مکالمه! باوقار برخواسته از تبارش، تو را هدایت می‌کرد که چگونه رفتار کنی!

روزگار گذشت و شب نخست جنگ تحمیلی ۱۲ روزه که صبح شد، گفتند: خبرنگار دفاع‌پرس شهید شد.

تصویر هر کسی جز او از مقابل دیدگانم در کسری از ثانیه گذشت. هر که جز او!(بی‌دلیل نیست که می‌گویم قله افتادگی بود) 

گفتند: افشردی! 

گفتم مگر او که بود؟(آخر روز عروج سردارانمان بود) 

گفتند: دختر سرلشگر باقری، فرمانده ستاد کل نیروهای مسلح بود.

گفتم: نه…

و توان چون برق از زانوهایم رخت بر بست. 

با شوکی ناباورانه پرسیدم: افشردی… باقری…!!!؟ گفتند: فرشته افشردی باقری! برای اینکه برایش  از پس قدرت و مسئولیت پدرش، راه باز نکنند؛ گمنامی را با افشردی بودن به کار بسته بود.

دریغا که چه ساده بود و چه ساده رفت. پدرت مرد اول توان نظامی کشور باشد و دوشادوش خبرنگاران دون پایه در لا لوهای نمایشگاه، وزیرکشان کنی!؟ در عنفوان جوانی به اوج آسمان فکر می‌کرد و من به زبان زمین تکلم می‌کردم و او روشن‌تر از خاموشی چراغی نیافته بود. غرور معنایی نداشت، صدره صابری پوشیده و ساکن سرای سکوتی داهیانه بود. چه عجیب‌اند مردان و زنان خدا! 

او فرزند سرلشکر باقری بود و یک خبرنگار، این ستاره‌ها هستند که آسمان رسانه‌ را  شوکت می‌بخشند و قلم را مُقام! و ما به جستجوی پروانه شدن در سودای پروازی کوچک، همه عمر قفس به دور خویش می‌بافتیم و این پیله را تنیده‌تر می‌کنیم. کاش ما نیز چون او فرشته می‌شدیم. متبرک باد نام او.

انتهای پیام/

source