چهل و دومین جشنواره فیلم کوتاه تهران همواره فضایی برای تجربه ورزی، جسارت روایی و آزمونهای فرمی در سینمای ایران بوده است.
مهدی صالحی: در دوره اخیر این جشنواره سه فیلم «آخرین نقش»، «گالیا» و «سلامون» به نمایش درآمدند که هر یک با رویکردی متفاوت تلاش کردند در ژانرهای درام، روانشناختی اجتماعی و عاشقانه مخاطب را درگیر کنند. با وجود تفاوت در مضمون و فرم آنچه این آثار را به هم پیوند میدهد فاصله میان ایدههای اولیه و اجرای نهایی است؛ فاصلهای که گاه به سردرگمی، گاه به سطحینگری و گاه به تأملی شاعرانه منجر شده است.
«آخرین نقش» به کارگردانی سعید بیات با ایدهای انسانی درباره بازیگری بازنشسته آغاز میشود؛ مردی که وانمود میکند حافظهاش را از دست داده تا دختر و دامادش نزد او بمانند در حالی که در خفا برای بازی در فیلمی آماده میشود. این تضاد میان عشق به هنر و نیاز به عاطفه خانوادگی ظرفیت بالایی برای پرداخت روانی و اجتماعی دارد. اما روایت شتاب زده، فیلمنامهای که از میانه راه مسیر خود را گم میکند و پایانبندی غیر قانع کننده مانع از تحقق این ظرفیت شدهاند.
دیالوگها آن قوام لازم را ندارند و شخصیتها با وجود بازی روان بازیگران حرفه ای همچون اسماعیل مهرابی در سطح تیپ باقی ماندهاند. فیلم در ژانر درام روان شناختی جای میگیرد اما نتوانسته به لایههای فلسفی و اجتماعی این ژانر نفوذ کند. حس غالب پس از تماشا، سردرگمی و عدم رضایت است؛ اثری که با ایدهای درخشان شروع میشود اما به وعدههای اولیه خود وفادار نمیماند.
در «گالیا» فیلم سازان با جسارت به سراغ موضوعی کمتر دیده شده در سینمای ایران رفتهاند؛ ذبح شرعی توسط یک زن غیرمسلمان.
رستم پور و رضائیان در این درام اجتماعی با روایتی روان و فنی تلاش کردند باب گفتوگو درباره همزیستی ادیان و تقابل سنت و مدرنیته را باز کند. طراحی صحنه، لباس و شخصیت پردازی در سطح مناسبی قرار دارد اما نقطه ضعف اصلی فیلم در همان جایی است که میتوانست نقطه قوت آن باشد؛ پرداختن به پرسش اصلی درباره صحت شرعی ذبح.
فیلم با طرح این پرسش بیننده را تا انتها همراه میکند اما در نهایت از پاسخ گویی یا واکاوی عمیقتر طفره میرود. پایان باز فیلم به جای ایجاد تأمل بیشتر بهانهای برای گریز از تعهد روایی به نظر میرسد. صداگذاری و دیالوگ نویسی نیز در سطحی متوسط باقی ماندهاند. «گالیا» اگرچه در چارچوب ژانر درام حرکت میکند اما نتوانسته از این قالب برای خلق اثری ماندگار بهره ببرد. فیلمی که جسارت دارد اما عمق ندارد.
در نقطه مقابل «سلامون» ساخته کمیل ارجمندی روایتی شاعرانه و نمادین از تقابل اسطوره و واقعیت، عشق و مرگ و خاطره و فراموشی ارائه میدهد. این اثر با بهره گیری از بستر فرهنگی جنوب ایران و خلیج فارس فضایی اصیل و باشکوه خلق کرده است. قاب بندیهای دقیق، لباسهای محلی و معماری بومی، بیننده را به دنیایی پررنگ و بوی فرهنگ جنوب میبرد.
داستان جنازه قهرمان ملی که به ساحل بازمیگردد بیش از آنکه روایتی خطی باشد تمثیلی از حافظه جمعی و نگرشهای متضاد جامعه به قهرمان است. زنان که عاشق غیرت سلامون شدند و برای او عزاداری می کنند در برابر مردانی قرار میگیرند که از بازگشت او خوشحالاند چون دیگر نیازی به کار کردن نمیبینند.
این تقابل بهخوبی پرداخته شده و صحنه پایانی فیلم نقطه اوج نمادپردازی آن است هنگامی که همه زنان به دنبال سلامون راهی دریا می شوند و نه مردان و نه زنان توجهی به هم ندارند تنها یک زن است که عاشقانه می ایستد تا شوهرش از دریا برگردد.
در این فیلم موسیقی، صداگذاری و طراحی صحنه در خدمت روایت قرار گرفتهاند و فیلم در ژانر عاشقانه - ملودرام با نگاهی فراتر از عشق فردی به عشق به میهن و آرمانهای از دسترفته میپردازد. «سلامون» موفق شده اسطورهای محلی را به داستانی جهانی تبدیل کند که برای هر مخاطبی قابل درک و تأمل است.
این سه فیلم نمایانگر سه مسیر متفاوت در فیلمسازی کوتاهاند؛ «آخرین نقش» با ایدهای درخشان اما اجرایی ناتمام، «گالیا» با جسارت در انتخاب موضوع اما محافظهکاری در پرداخت و «سلامون» با روایتی شاعرانه که از دل فرهنگ بومی به جهانی شدن میاندیشد.
جشنواره فیلم کوتاه تهران با نمایش چنین آثاری بار دیگر نشان داد که فیلم کوتاه نه فقط عرصه تجربه ورزی بلکه میدان آزمون صداقت هنری، عمق روایی و جسارت در بیان است. فیلم سازان جوان اگر بخواهند از مرزهای جشنواره عبور کرده و در حافظه مخاطب ماندگار شوند باید به بازنگری در زبان سینمایی خود، تعمیق نگاه اجتماعی و تقویت روایت بپردازند. تنها در این صورت است که سینمای کوتاه میتواند از تمرینهای پراکنده به آثار ماندگار و تأثیرگذار بدل شود.
انتهای پیام/
source