بازگشت به خاطرات جمعی و احیای برندهای قدیمی تلویزیون این روزها به یکی از سیاستهای اصلی صداوسیما بدل شده است. مهدی نقویان رئیس مرکز سیمافیلم در سخنان اخیر خود تأکید کرده که هدف این جریان بازآفرینی سبک زندگی خانوادگی دهههای ۶۰.۷۰ و ۸۰ در قالبی متناسب با فضای امروز جامعه است.
مهدی نقویان رئیس مرکز سیمافیلم از پروژههایی چون «کارآگاه علوی ۳» «آژانس دوستی» فصل هشتم «پایتخت» و حتی احتمال بازگشت رضا عطاران به تلویزیون سخن گفته است. اما پرسش بنیادین اینجاست: آیا تجربهی ساخت سریالهای دنبالهدار در ایران اساساً موفق بوده است؟ اگر بله در چه ژانرهایی و به چه دلایلی؟ و اگر نه ریشهی ناکامیها کجاست؟
ارجاعی کوتاه به تاریخچهی سریالسازی در ایران
برای پاسخ به این پرسش باید به تاریخچهی سریالسازی در ایران بازگردیم. در تلویزیون ایران برخلاف نمونههای جهانی دنبالهسازی، همواره با تردید و بیثباتی همراه بوده است. در حالی که در آمریکا و اروپا سریالهایی چون «فرندز» یا «بریکینگ بد» توانستهاند سالها مخاطب را با خود همراه کنند. در ایران تنها معدودی از آثار توانستهاند بیش از یک فصل دوام بیاورند و همچنان محبوب بمانند. دلیل این تفاوت را باید در سه سطح بررسی کرد: ساختار تولید، کیفیت فیلمنامه و نسبت اثر با واقعیات اجتماعی.
در سطح نخست ساختار تولید تلویزیون ایران همواره با محدودیتهای بودجهای، تغییرات مدیریتی و فشارهای سیاستگذاری روبهرو بوده است. این شرایط باعث شده بسیاری از پروژهها نیمهکاره رها شوند یا در فصلهای بعدی کیفیت خود را از دست بدهند. نمونهی بارز آن «زیر آسمان شهر» است که فصل نخستش با استقبال گسترده روبهرو شد اما فصلهای بعدی به دلیل ضعف فیلمنامه نتوانستند موفقیت اولیه را تکرار کنند.
در سطح دوم کیفیت فیلمنامه نقش تعیینکنندهای دارد. بسیاری از سریالهای ایرانی در فصلهای نخست بر پایهی ایدهای تازه و جذاب شکل میگیرند اما در ادامه به دلیل فقدان طرح بلند مدت و شخصیتپردازی عمیق به تکرار کلیشهها و شوخیهای سطحی میافتند. این همان مشکلی است که در «ستایش» بهوضوح دیده شد، روایت کشدار، شخصیتهای ایستا و فقدان تحول دراماتیک.
مدیری، عطاران و تفاوتهایی که در سریالسازی دارند
اما سطح سوم یعنی نسبت اثر با واقعیات اجتماعی مهمترین عامل موفقیت یا شکست است. هرگاه سریالی توانسته زندگی واقعی مردم را بازتاب دهد مخاطب نیز با آن همراه شده است. «پایتخت» نمونهی بارز این موفقیت است. این مجموعه نهتنها به زندگی طبقهی متوسط و فرهنگ بومی شمال ایران نزدیک بود بلکه توانست در هر فصل با مسائل روز جامعه پیوند برقرار کند. شخصیتهایی چون نقی معمولی یا هما به قدری ملموس بودند که مخاطب آنها را بخشی از زندگی خود میدانست. همین پیوند با واقعیت اجتماعی بود که باعث شد «پایتخت» حتی در فصلهای میانی نیز محبوبیت خود را حفظ کند.
در این میان دو نام بیش از همه در حافظهی جمعی مخاطبان ایرانی نقش بستهاند: مهران مدیری و رضا عطاران. مدیری با آثاری چون «پاورچین» و «شبهای برره» نشان داد که استاد خلق موقعیتهای طنز است. او توانست با استفاده از طنز موقعیت و اغراق در تیپهای اجتماعی جامعه را به خنده وادارد و در عین حال نقدی غیر مستقیم بر ساختارهای اجتماعی و سیاسی وارد کند. اما مشکل مدیری در ادامهسازی بود. بسیاری از آثار او یا نیمه کاره ماندند یا در فصلهای بعدی از کیفیت افتادند. دلیل این ناکامی را باید در دو عامل جستوجو کرد: نخست سبک مدیری که بیشتر بر ایدههای کوتاه مدت و موقعیتهای تازه استوار بود تا روایت بلند مدت؛ دوم تعارض دائمی او با سیاستهای تلویزیون که مانع از تداوم پروژهها شد. به همین دلیل مدیری بعدها مسیر خود را به سمت برنامههای گفتوگو محور و شوهای تلویزیونی تغییر داد و از سریالسازی فاصله گرفت.
عطاران و تصویری دوست داشتنی از زندگی روزمره مردم
در نقطهی مقابل رضا عطاران با آثاری چون «خانه به دوش»، «متهم گریخت» و «ترش و شیرین» توانست محبوبیتی بینظیر کسب کند. عطاران برخلاف مدیری بهجای خلق موقعیتهای اغراقآمیز به زندگی روزمرهی مردم پرداخت. طنز او تلخ و شیرین بود، ریشه در رنجهای واقعی داشت و شخصیتهایی خلق کرد که مردم در کوچه و بازار میدیدند. همین پیوند عمیق با واقعیت اجتماعی بود که آثار او را ماندگار کرد. عطاران کمتر به دنبالهسازی روی آورد چرا که ترجیح میداد هر بار ایدهای تازه را تجربه کند. اما همین استقلال و نوآوری باعث شد آثارش حتی بدون دنباله نیز در حافظهی جمعی باقی بمانند. محدودیتهای تلویزیون در نهایت او را به سینما کشاند جایی که همچنان توانست موفقیت خود را ادامه دهد.
مقایسهی این دو چهره نشان میدهد که مدیری بیشتر در خلق موقعیتهای طنز موفق بود اما در ادامهسازی شکست خورد در حالی که عطاران با وجود پرهیز از دنبالهسازی توانست هر بار اثری تازه و محبوب خلق کند. همچنین میتوان این برداشت را لمس کرد که موفقیت دنبالهسازی در ایران تنها زمانی ممکن است که اثر هم از نظر فنی و هم از نظر محتوایی به روز و صادقانه باشد.
احیای برندها و تجربه گذشته
امروز که صداوسیما بار دیگر به سراغ احیای برندهای قدیمی و ساخت دنبالههای تازه رفته است باید از تجربههای گذشته درس بگیرد. موفقیت «پایتخت» یا آثار عطاران و مدیری در دهههای گذشته نشان داده که مخاطب ایرانی تنها زمانی همراه میشود که اثر هم به زندگی واقعی مردم نزدیک باشد و هم از تکرار و کلیشه فاصله بگیرد. بازسازی خاطرات جمعی اگر صرفاً به تکرار گذشته محدود شود نتیجهای جز دلزدگی نخواهد داشت. اما اگر با نگاهی نو، شخصیتپردازی عمیق و کیفیتی تازه همراه شود میتواند بار دیگر تلویزیون را به رسانهای محبوب بدل کند.
انتهای پیام/
source