بیتردید در فضای فرهنگی و رسانهای امروز ایران شفافیت و ارائه مستندات قابل بررسی سنگ بنای اعتمادسازی بین حکمرانان فرهنگی و جامعه است. با این حال شاهد هستیم که شکاف عمیقی بین آمار و اطلاعرسانی رسمی با واقعیتهای ملموس و قابل ارزیابی وجود دارد.
این نوشتار با تمرکز بر ادعای اخیر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مبنی بر تولید ۲۰ فیلم فاخر در سال اول برنامه هفتم توسعه، راه اندازی هنرستانهای تخصصی هنر و همچنین تربیت حافظان کلام وحی، به واکاوی این پدیده میپردازد.
فیلم فاخر از حرف تا عمل
در نظام فرهنگی ایران فیلم فاخر به یک اصطلاح اداری- سیاسی تبدیل شده که تعریف روشن و اجماع شده علمی- هنری ندارد. وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی با اعلام تولید ۲۰ فیلم فاخر در سال اول برنامه هفتم توسعه در واقع یک شاخص کمی را محقق اعلام کرده است؛ اما پرسش اساسی اینجاست، مستندات این ادعا چیست؟
نخستین مشکل تعریف فاخر است. آیا فاخر بودن به موضوع فیلم برمیگردد؟ به میزان بودجه؟ به داستان؟ یا به کیفیت هنری؟ در نبود یک معیار شفاف برای این تعریف، میتواند به هر فیلمی که بودجه دولتی دریافت کرده یا موضوعی خاص را دنبال میکند اطلاق شود. این انعطاف در تعریف امکان میدهد تا هر فیلمی در صورت نیاز در دسته آثار فاخر قرار گیرد.
سید عباس صالحی تاکنون لیست رسمی کامل و با جزئیات این ۲۰ فیلم را منتشر نکرده است. نام کارگردانان، تهیهکنندگان، خلاصه داستان، میزان بودجه اختصاصیافته و مهمتر از همه وضعیت کنونی تولید و اکران این فیلمها در هالهای از ابهام قرار دارد و پرسش اصلی این است، آیا این فیلمها اکران شدهاند؟ در حال تولید هستند؟ یا صرفاً در مرحله پیشتولید و عقد قرارداد قرار دارند؟ این سؤالات بیپاسخ ارزش واقعی این آمار را زیر سؤال میبرد.
جامعه سینمایی ایران و مخاطبان حرفهای با اخبار تولید فیلمها آشنا هستند. در یک سال گذشته آیا ۲۰ فیلم با مشخصات فاخر (حتی با تعاریف عمومی) اکران شدهاند؟ و آیا ۲۰ فیلم جدید با این ویژگیها وارد فاز تولید شدهاند؟ به نظر میرسد فاصله عظیمی بین این آمار اعلامی و واقعیتهای میدانی در سالنهای سینما و رسانههای تخصصی وجود دارد.
ویژگی اصلی یک اثر فاخر پذیرش آن در بوته نقد تخصصی و عمومی است. یک اثر زمانی میتواند ادعای فاخر بودن کند که توسط جامعه نخبگانی سینما مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد و کیفیت هنری، تکنیکی و محتوایی آن به اثبات برسد.
سؤال اینجاست که چرا هیچ یک از نهادهای صنفی، انجمنهای تخصصی یا منتقدان برجسته سینمایی درباره این ۲۰ اثر فاخر اظهار نظر نکردهاند؟ چرا هیچ پیش نمایش، نقد و تحلیلی از این آثار در رسانههای معتبر سینمایی دیده نمیشود؟ این سکوت خود گویای این واقعیت است که احتمالاً این آثار در حدی نیستند که بتوانند توجه جامعه منتقد حرفهای را جلب کنند.
به نظر میرسد فاخر بودن این آثار نه برآمده از داوری هنری بلکه یک برچسب اداری است که در پشت درهای بسته و بر اساس معیارهای غیرهنری صادر شده است. این رویکرد فاخر را از یک مفهوم کیفی و هنری به یک دستهبندی کمی و بوروکراتیک تقلیل میدهد. در این مدل کافی است فیلمی به موضوعات مورد تأیید (مانند دفاع مقدس، خانواده، تاریخ اسلام) بپردازد تا بدون نیاز به ارزیابی کیفیت اجرا در زمره آثار فاخر قرار گیرد. این در حالی است که یک موضوع مهم به خودی خود ضامن خلق یک اثر هنری بزرگ نیست؛ بلکه نحوه پرداخت عمق بخشیدن به شخصیتها نوآوری در فرم و تأثیرگذاری عاطفی است که یک اثر را ماندگار میکند.
ممکن است ادعا شود که این فیلمها هنوز در مرحله تولید هستند و هنوز نقدی روی آنها صورت نگرفته است. این ادعا خود را با چند مشکل جدی مواجه میکند:
۱- چگونه میتوان فیلمی را که هنوز کامل نشده و دیده نشده فاخر نامید؟ این پیشداوری ماهیت نقد هنری را نقض میکند.
۲- اگر فیلمها هنوز تولید نشدهاند پس اطلاع از فاخر بودن آنها بر چه مبنایی است؟ صرفاً بر اساس فیلمنامه؟ که این هم نیازمند نقد و بررسی متخصصان است.
این سناریو تنها بر ابهامات میافزاید و نشان میدهد که احتمالاً با یک آمارسازی زودهنگام برای نمایش عملکرد مثبت روبرو هستیم.
هنرستان هنر آماری بدون آدرس
ادعای تحقق نرخ رشد هنرستانهای هنری نیز از همان الگوی فقدان شفافیت پیروی میکند. اگرچه وزیر ارشاد از نرخ رشد قابل قبول سخن گفته اما هیچ داده مشخصی درباره تعداد دقیق هنرستانهای جدید التأسیس، ظرفیت دانش آموزی افزوده شده، استانهای تحت پوشش و میزان بودجه تخصیص یافته ارائه نشده است. این در حالی است که در دنیای واقعی خانوادهها و علاقهمندان به هنر با کمبود شدید هنرستانهای معتبر در سطح کشور مواجه هستند و در بسیاری از شهرها حتی یک هنرستان هنری با امکانات مناسب وجود ندارد.
آیا نرخ رشد اعلامی صرفاً با احتساب الحاق چند کلاس هنری به مدارس موجود محاسبه شده یا واقعاً شاهد تأسیس هنرستانهای مستقل و مجهز بودهایم؟ پاسخ این پرسشها در هالهای از ابهام باقی مانده است.
فعالیتهای قرآنی بدون شاهد عینی
در حوزه قرآن نیز با سناریویی مشابه روبرو هستیم. صالحی، وزیر ارشاد به تحقق صد در صدی اهداف در فعالیتهای قرآنی اشاره کرده اما کوچکترین شاهد عینی و آماری برای این ادعا ارائه نداده است. افزایش تعداد حافظان قرآن، تربیت معلمان حافظ و توسعه مربیان آموزش قرآنی، همگی مواردی هستند که به سادگی قابل اندازه گیری و ارائه آمار دقیق هستند.
سؤال اینجاست که چرا در عصری که کوچکترین فعالیتهای فرهنگی در شبکههای اجتماعی بازتاب پیدا میکند این دستاوردهای بزرگ قرآنی هیچ بازتاب مستندی در رسانهها و فضای عمومی ندارند؟ آیا واقعاً میتوان بدون ارائه کوچکترین سند و آماری از تحقق کامل اهداف کمی در حوزه قرآن سخن گفت؟ اینعدم شفافیت نه تنها به بیاعتباری آمارهای رسمی میانجامد بلکه ممکن است به سرمایهگذاری در مسیرهای نادرست و اتلاف منابع ملی منجر شود.
عصر اطلاعات و پارادوکس شفافیت
ما در عصر انفجار اطلاعات زندگی میکنیم. دولتها در سراسر جهان از پلتفرمهای دیجیتال برای ارائه شفاف و گزارش عملکرد خود استفاده میکنند. در این فضاعدم شفافیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یک پارادوکس بزرگ است.
وزارت ارشاد و نهادهای وابسته دارای سایتهای متعدد و پرتالهای خبری هستند. با این حال اطلاعات کلیدی مانند لیست پروژههای مصوب، میزان دقیق بودجه تخصیص یافته، قراردادهای منعقد شده و گزارش پیشرفت عملکرد پروژهها یا منتشر نمیشود یا به صورت گزینشی و غیر شفاف ارائه میگردد. این در حالی است که بر اساس قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات این دادهها باید در دسترس عموم باشد.
در کشورهای دارای حکمرانی فرهنگی شفاف اطلاعات مربوط به حمایتهای دولتی از تولیدات فرهنگی به صورت کامل و برخط منتشر میشود. هر شهروند یا روزنامهنگاری میتواند بداند که بودجه عمومی صرف تولید چه آثاری شده، این آثار توسط چه افرادی ساخته شدهاند و چه بازخوردی از منتقدان دریافت کردهاند. این سطح از شفافیت امکان نظارت عمومی و ارزیابی واقعی عملکرد دولت را فراهم میآورد.
پیامدعدم شفافیت، زوال اعتمادعدم شفافیت سیستماتیک سه پیامد فاجعهبار به دنبال دارد:
۱- فروپاشی اعتماد عمومی: وقتی مردم و اهالی فرهنگ نتوانند حرفهای مسئولان را با واقعیتهای عینی بسنجند به تدریج به کل سیستم حکمرانی فرهنگی بیاعتماد میشوند. این بیاعتمادی سرمایه اجتماعی دولت را تخریب میکند.
۲- تخریب انگیزه هنرمندان: هنگامی که فاخر بودن نه بر اساس کیفیت که بر اساس روابط و یا تطابق با یک خط مشی خاص تعیین میشود هنرمندان مستعد و خلاق، انگیزه خود را برای رقابت و تولید آثار برجسته از دست میدهند. این امر در بلند مدت به فرار مغزهای هنری و افول کیفیت تولیدات سینمای ایران منجر خواهد شد.
۳- تبدیل فرهنگ به سیاهچاله مالی: در نبود شفافیت این نگرانی جدی وجود دارد که بودجههای کلان فرهنگی در مسیرهایی غیر بهینه و بدون بازدهی هنری مناسب هزینه شوند. وقتی نتوان پروژهها را ردیابی و نتایج آنها را سنجید امکان سوءاستفاده و تخصیص نادرست منابع به شدت افزایش مییابد.
راه حل برونرفت؛ از آمارسازی تا پاسخگویی
آنچه از بررسی ادعاهای وزارت ارشاد در سه حوزه فیلم فاخر، هنرستانهای هنری و فعالیتهای قرآنی آشکار میشود تصویر نگرانکنندهای از حکمرانی فرهنگی بر اساس آمارهای غیرشفاف و غیرقابل بررسی است. در شرایطی که وزیر محترم از تولید ۲۰ فیلم فاخر سخن میگوید؛ نه تنها فهرستی از این آثار ارائه نمیدهد بلکه حتی معیارهای فاخر بودن نیز برای جامعه هنری و مردم تبیین نشده است. این در حالی است که اگر چنین آثاری واقعاً تولید شده باشند میبایست توسط منتقدان دیده شده و در عرصه عمومی بیان شده باشند.
در حوزه هنرستانهای هنری نیز با ادعای کلی تحقق نرخ رشد مواجه هستیم بدون آنکه کوچکترین داده مشخصی درباره تعداد هنرستانهای جدید، ظرفیتهای ایجاد شده یا استانهای تحت پوشش ارائه شود. این در شرایطی است که در عمل شاهد فقدان هنرستانهای معتبر در بسیاری از شهرهای کشور هستیم.
در بخش فعالیتهای قرآنی نیز ادعای تحقق صددرصدی اهداف فاقد هرگونه سند و آماری است که بتوان آن را راستی آزمایی کرد. افزایش تعداد حافظان و مربیان قرآن که به سادگی قابل اندازهگیری است هیچ بازتاب عینی در آمارهای رسمی ندارد.
این سهگانه ابهامآمیز حکایت از الگویی نگرانکننده در مدیریت فرهنگی کشور دارد، اولویت دادن به آمارسازی بر عملکرد واقعی، ارائه گزارشهای کلی و غیرقابل بررسی به جای دادههای شفاف و در نهایت تخریب اعتماد عمومی که بزرگترین سرمایه هر نظام فرهنگی است. تا زمانی که وزارت ارشاد درهای خود را به روی شفافیت و پاسخگویی واقعی باز نکند تمامی ادعاهای پیشرفت فرهنگی در حد همان اعداد و ارقام توخالی باقی خواهند ماند که نه جامعه هنری آنها را باور میکند و نه مردم.
انتهای پیام/
source