مراسم تشییع پیکر همایون ارشادی با جمعی اندک برگزار شد و بسیاری از چهرههای شناختهشده و مدیران فرهنگی غایب بودند؛ خانه سینما تنها تاج گلی فرستاد و تنها هنرمندانی معدود بیهیاهو و صادقانه، در کنار او ایستادند.
هدیه حدادیاصل_صبح سرد پاییزی در حوالی شهر کرج، در آرامستانی که باد برگهای زرد را میان جمع پراکنده حاضران میچرخاند، پیکر همایون ارشادی به خاک سپرده شد. مراسمی بیهیاهو، بیفلاش دوربینها و بدون حضور خیل هنرمندانی که روزی در کنار او عکس یادگاری گرفته بودند. سکوت سنگینی بر فضا حاکم بود؛ سکوتی که نه تنها از جنس اندوه، بلکه از جنس فراموشی بود.
همایون ارشادی، بازیگری که با چهره آرام و صدایی موقر شناخته میشد، از نسل هنرمندانی بود که از شهرت فراتر میرفتند و به وقار و اندیشه متکی بودند. او بازیگر نمایشهای پرادعا نبود؛ بلکه حضورش در قاب هر فیلم، معنایی از سکوت و تفکر را به تصویر میکشید. اما امروز، در روز بدرقهاش، آن همه وقار با جمعی اندک همراه شد. از مسئولان سینمایی و مدیران فرهنگی خبری نبود و حتی چهرههای مشهور و پرادعای سینمای ایران هم ترجیح داده بودند در قابهای گرم شبکههای اجتماعی بمانند تا در سرمای تشییع، کنار یاران قدیمیشان حاضر شوند.
ادای احترام از راه دور؛ خانه سینما نیامد
از خانه سینما تنها یک دسته گل آمده بود؛ گلی که بر روی روبانش نام مؤسسهای درج شده بود که هیچ نمایندهای برای گذاشتن آن نیامده بود. دستهگلی که شاید نشانهای از همان رسم دیرینه «جبران غیبت با گل» بود؛ رسمی که سالهاست در آیین بدرقه هنرمندان تکرار میشود. گلهایی بیصاحب، بیاحساس و بیگرمای انسانی!
این بیتفاوتی محدود به خانه سینما نبود؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونانش نیز در مراسم حاضر نشدند و هیچ نمایندهای از وزارتخانه برای ادای احترام به ارشادی پای در آرامستان نگذاشت. غیبت گسترده مسئولانی که روزی باید حافظ شأن و حرمت هنرمندان باشند، تصویری تلخ از اولویتهای سینمای امروز ارائه داد؛ جایی که حضور رسمی و صادقانه به فراموشی سپرده شده و تنها یادبودها، همچون دستهگلهای بیصاحب، جای انسانها را پر میکنند.
حضوری آرام به احترام رفاقت
در میان جمع محدود حاضران، چهرههایی دیده میشدند که سالهاست برای بسیاری از اهالی هنر، یادآور صداقت و وقار در حرفهاند؛ حسن پورشیرازی، مصطفی زمانی، سیفالله صمدیان، تهمینه میلانی، سیروس مقدم، بهمن کیارستمی، لیلا بلوکات، السا فیروزآذر، مائده طهماسبی، پناه پناهی و فرهاد آئیش از جمله هنرمندانی بودند که با حضور خود، سکوت مراسم را رنگی از احترام بخشیدند.
همایون ارشادی در تمام سالهای فعالیتش، از جنجال و شهرت فاصله گرفت. بازیگری که با فیلم «طعم گیلاس» در سینمای ایران و جهان شناخته شد، اما در تمام کارنامهاش، چیزی از جنس درونگرایی و سکوت باقی گذاشت. شاید همین منش آرام و بیادعایش بود که او را از جریان پر سر و صدای سینما جدا میکرد. امروز، همان وقار در آخرین روز زندگیاش نیز با او همراه بود؛ مراسمی که ساده، صادق و بدون نمایش اما از جنس او بود.
صندلیهای خالیِ بدرقه
در فضای سنگین و آرام آرامستان بهشت سکینه کرج، بسیاری از حاضران از غیبت گسترده هنرمندان سخن میگفتند. نبود مدیران سینمایی، تهیهکنندگان شناختهشده و حتی بازیگرانی که روزی در کنار او بر پرده ظاهر شده بودند، سؤالی تلخ را تکرار میکرد؛ چرا مرگ برخی، اینچنین در سکوت میگذرد؟ چرا در مراسمهایی که نه فرش قرمز دارد و نه نور فلاش دوربین، صندلیها خالی میماند؟
در سالهای اخیر، حضور چهرههای سینمایی در مراسمهای یادبود یا تشییع، گاه بیش از آنکه از سر احترام باشد، به مراسمی برای نمایش تبدیل شده است؛ اما در بدرقه همایون ارشادی، همین غیبت، شاید صادقانهترین نشانه وضعیت امروز سینمای ما بود؛ هنرمندان، خسته از تکرار ظاهر شدنهای اجباری و جامعهای که دیگر به وقار و سکوت بها نمیدهد.
آنها که هنوز حرمت را میشناسند
با این حال، حضور هنرمندانی چون حسن پورشیرازی و مصطفی زمانی در کنار دیگر چهرههای آرام و بیحاشیه، در میان اندوه مراسم معنایی متفاوت داشت. پورشیرازی که همواره در کارنامهاش تعهد و احترام به حرفه را حفظ کرده، در میان حاضران چهرهای آشنا بود. او از نسلی است که رفاقت را به تصویر ترجیح میدهد. مصطفی زمانی نیز با حضور صمیمانهاش، نشان داد که هنوز میتوان از نسل جوان سینما، احترام به پیشکسوت را انتظار داشت.
سیفالله صمدیان، فرهاد آئیش، مائده طهماسبی، السا فیروز آذر و لیلا بلوکات هنرمندانی بودند که امروز در کنار پیکر همایون ارشادی حضور داشتند و او را در آخرین لحظات تنها نگذاشتند.
تهمینه میلانی و سیروس مقدم نیز از معدود کارگردانانی بودند که با حضورشان بر این وداع معنایی انسانی بخشیدند؛ حضوری بیمصاحبه، بینمایش و تنها برای ادای احترام.
تصویری از تناقض؛ سکوت در برابر نمایش
پیکر همایون ارشادی در سکوت در خاک آرام گرفت. جمع اندک آرامآرام پراکنده شد و تنها صدای باد میان درختان و صدای خاک بر مزار باقی ماند.
شاید مهمترین نکته این مراسم، نه غیبتها، بلکه معنای حضورها بود. کسانی که آمدند، نیازی به دیده شدن نداشتند و آنان که نیامدند، شاید خود را از قاب انسانی این وداع کنار کشیدند تا در قاب دیگری بمانند؛ همان قابی که نور دارد و دیده شدن در آن آسانتر است.
این تشییع، تصویر کوچکی بود از تناقض بزرگ امروز سینما؛ جایی که حضور در جشنوارهها و فرشهای قرمز، مهمتر از بدرقه انسانی کسانی است که زمانی همین مسیر را برای دیگران هموار کردند. جایی که یاد کردن از هنرمند، تنها در پستها و استوریها خلاصه میشود و دستهگلها جای آدمها را میگیرند.
همایون ارشادی در سینمای ایران با چهرهای آرام و نگاهی اندیشناک ماندگار شد. او از معدود بازیگرانی بود که در عین شهرت، همواره از خود فاصله گرفت تا نقش را زندگی کند، نه دیده شدن را! شاید به همین دلیل، بدرقهاش نیز در سکوتی رخ داد که برازنده روح خودش بود.
پایان آرامِ مردی از نسل وقار
در پایان مراسم، زمین بر تابوت آرام نشست و جمع اندک حاضران زیر لب فاتحه خواندند. هوا سرد بود، اما آنچه بیشتر آزار میداد، سرمای فراموشی بود. همان فراموشی که از مدتی پیش، نهفقط بر چهره هنرمندان که بر وجدان جمعی جامعه سایه انداخته است.
و امروز، تنها آنهایی که آمده بودند، میدانند وزن این غیبت چقدر سنگین است. مزار همایون ارشادی در میان انبوه سکوت، شاید از خود ما حرف میزند؛ از مردمی که عادت کردهایم دیر یاد کنیم، دیر بیاییم و زود فراموش کنیم.
سکوت بهشت سکینه، در این صبح پاییزی، چیزی بیش از یک مراسم خاکسپاری بود. نمادی از بیتفاوتی زمانهای که در آن احترام، دیگر خبرساز نیست.
انتهای پیام/
source