به گزارش گروه فرهنگ دفاعپرس، رمان «دخترباغ اناری» ادامه ماجراهای لیلی و قادر است که در کتاب «خواب لیلی» فصل اول آن منتشر شد.

این زوج چریک، که با اندیشههای شهید چمران و شهید صدر، انقلاب را فهمیدهاند حالا در خانه عولادجان، برای پنهان شدن از چشم آبان جواهری، مامور کارکشته موساد که برای به دام انداختن قادر به ایران آمده و در این جلد به دم ودستگاه اشرف پهلوی پیوسته، پناه گرفتهاند. اما غافل از آن که آبان جواهری، دل در گرو مهر لیلی دارد و با همین مهر نصفه و نیمه است که دارد تغییر میکند. اما نه یک تغییر یک شبه، آبان جواهری کسی نیست که بتوان رد نجات را از کارهایش فهمید. او هنوز برای اسلحه کشیدن روی قادر، تردیدی ندارد و بهمن را با آنکه برادرش میداند، اما در کشمکش بین کشتن و زنده نگه داشتنش دست و پا میزند.
در این جلد ماجراهای زیادی در انتظار مخاطب است و در هر فصل نویسنده سراغ یکی از شخصیتها میرود. گاهی سراغ احمد و گلی، خواهر و برادری که جزوی از گروه قادرند و تازگیها گلی فهمیده که احمد خط و ربط دیگری جز چریک بودن هم در زندگیش پیدا کرده و گاهی هم سراغ رشید که دلواپس گلی مانده و این عشق هم در تنگنای مبارزه، تقلا میکند تا به حیاتش ادامه بدهد. حتی گاهی هم سراغ فیلیکس آقایان میرود تا صدای سیلی که در گوش آبان مینوازد، برای لحظات زیادی در اوراق رمان بپیچد!
محدثه اصلانی که پیش از این نیز در رمانهای دیگری، کلیشهزدایی و نو بودن را به مخاطبش نشان داده، و آثاری همچون؛ صدای فرشتگان، ملکه یمن و صخره مقدس را نوشته است، حالا با دل دادن به داستان زندگی لیلی و عشق چریکش، فضایی تازه در دو جلد خلق کرده است. «خواب لیلی» و «دختر باغ اناری» در واقع دو جلد رمان با شخصیتهای مشترک هستند که هر کدام، میتواند مخاطب را نمکگیر قصه این زوج چریک و دوستان و دشمنانشان کند.
رمان «دختر باغ اناری» به قلم محدثه اصلانی در ۲۸۲ صفحه و با قیمت ۲۹۰ هزارتومان توسط انتشارات کتاب جمکران روانه بازار نشر شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
– پس چرا الان شکارم نمیکنی؟
آبان سر برگرداند و با چشمان سبز سیر غمگینش به بهمن نگاه کرد و گفت: «چون اینجا خونه پدری ماست. بیرون از اینجا تو دشمن منی و اینجا برادرم. پس هیچوقت اون بیرون جلوی راهم سبز نشو. حالا هم بهتره بری…»
و دوباره رو برگرداند. بهمن برای لحظاتی همانجا نشست. حال غریبی داشت. انگار آخرین بار باشد که آنجا و در کنار هم هستند. با وجود این، قبل از اینکه اعصابش متشنج شود، برخاست. اما پیش از رفتن نیمخیز شد و شانه برادرش را بوسید. آنوقت بدون معطلی از اتاق، از باغ و عمارت خارج شد…
انتهای پیام/ 121
source