خبرگزاری تسنیم، سعید شیری: در اواخر ماه صفر سال یازدهم هجری، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از بازگشت از حجّة الوداع علائم بیماری را احساس کردند. ابتدا سردرد و تب خفیف بود، اما روزبهروز شدت گرفت. ایشان در آخرین روزهای حیات، با وجود ضعف شدید، چند بار به مسجد آمدند و با یاران سخن گفتند، از جمله سفارشهای پایانی درباره نماز، رعایت حقوق مردم و پایبندی به قرآن و اهلبیت را بیان کردند. بنا بر قول مشهور شیعه، شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله در 28 صفر سال یازدهم هجری و بنابر قول مشهور اهلسنت در ماه ربیعالاول (12 یا روزهای دیگر) رحلت کردند.
1. دستور سپاه اسامه
در اواخر ماه صفر و اوایل ربیعالاول سال یازدهم هجری، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور دادند سپاهی به فرماندهی اسامة بن زید – فرزند زید بن حارثه، فرمانده شهید جنگ موته – به سرزمین بلقاء و مرزهای روم شرقی اعزام شود. علت این فرمان، شکست مسلمانان در جنگ موته و لزوم پاسخگویی به تجاوزات رومیان بود. پیامبر حتی تأکید کردند که تمامی بزرگان مهاجر و انصار، از جمله ابوبکر، عمر، ابوعبیده جراح و سعد بن ابیوقاص باید همراه این سپاه حرکت کنند.
با صدور این فرمان، موجی از اعتراض و نارضایتی در میان برخی مهاجران و انصار شکل گرفت. آنان دو دلیل عمده داشتند:
جوانی اسامه: او حدود 18 یا 20 سال داشت و برخی از صحابه او را شایسته فرماندهی بر بزرگان قریش نمیدانستند.
کینههای قدیمی نسبت به پدر اسامه: زید بن حارثه در جنگ موته کشته شده بود و برخی به علت سابقه بردگی او، نسبت به جایگاه فرماندهی پسرش دیدگاه منفی داشتند.
این اعتراضات به گوش پیامبر رسید. حضرت بهشدت خشمگین شدند و فرمودند: «اگر امروز به فرماندهی اسامه ایراد میگیرید، پیشتر هم به فرماندهی پدرش ایراد گرفتید. به خدا سوگند او شایسته فرماندهی بود و پسرش نیز شایسته است!» با شدت گرفتن بیماری پیامبر، برخی از یاران همچنان از حرکت با سپاه اسامه سر باز میزدند و در مدینه باقی ماندند. پیامبر در واکنش، شدیدترین تعبیر را به کار بردند و فرمودند: «لعنَ اللهُ من تخلَّفَ عن جیشِ أسامة» یعنی لعنت خدا بر کسی که از حرکت با سپاه اسامه سر باز زند. بسیاری از مهاجران و انصار به بهانه بیماری پیامبر در مدینه ماندند. در واقع، برخی از چهرههای اصلی تصمیمگیر، از جمله ابوبکر و عمر، عملاً از اجرای فرمان پیامبر سر باز زدند. این بیاعتنایی، نخستین نشانههای اختلاف عمیق سیاسی در امت بود.
2. ماجرای «کتاب و قلم»
در روز پنجشنبه پیش از رحلت، پیامبر در حالی که بر بستر بیماری بودند، فرمودند: «برای من کتف و دوات بیاورید تا چیزی بنویسم که هرگز پس از آن گمراه نشوید». عمر بن خطاب طبق نقل بخاری و مسلم گفتند: «إنَّ النَّبی غَلَبَهُ الوجَع، وَ حَسبُنا کِتابُ الله»؛ یعنی پیامبر در اثر بیماری سخت متأثر شده است و کتاب خدا برای ما کافی است. این سخن، بهنوعی مخالفت مستقیم با دستور پیامبر تلقی میشد. جدال میان موافقان و مخالفان بالا گرفت و فضا چنان متشنج شد که پیامبر با ناراحتی فرمودند: «قُوموا عَنّی» (از نزد من برخیزید).
این واقعه نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود؛ زیرا بسیاری از علمای شیعه معتقدند پیامبر قصد داشتند در این نوشته، مسئله جانشینی امیر مؤمنان را بهطور رسمی و مکتوب تأیید کنند، تا پس از رحلتشان امت دچار تفرقه نشود. اما با ممانعت برخی صحابه، این فرصت از دست رفت و زمینه برای واقعه سقیفه و اختلافات عمیق بعدی فراهم شد.
3. سفارشهای آخرین روزها
پیامبر در آخرین روزهای عمرشان چند نکته را بارها تکرار میکردند: اهمیت نماز، رعایت حقوق بردگان، تمسک به قرآن و عترت، و پرهیز از بازگشت به جاهلیت. همچنین فرمودند: «إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ اَلثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی كِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ اَلْحَوْضَ»؛ یعنی «همانا من در میان شما دو چیز گرانبها بر جای میگذارم؛ تا زمانی که به آن دو تمسک جویید، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم. و این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا نزد حوض [کوثر] بر من وارد شوند.» یعنی این وصیت، محور اصلی تفاوت دیدگاههای شیعه و اهلسنت درباره جانشینی شد.
4. لحظههای رحلت
واپسین لحظات عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فضای مدینه آکنده از اندوه و اضطراب بود. حضرت در حالی که بیماریشان شدت یافت، در اطراف بسترشان 5 تن آلعبا و برخی اصحاب نزدیک حضور داشتند. پیامبر بارها یاد امیر مؤمنان و اهلبیت را به زبان آوردند و امت را به پایبندی به قرآن و عترت سفارش کردند. در این هنگام، سر مبارک خود را بر سینهی امیر مؤمنان نهادند و دست او را گرفتند و فرمودند: «السلامُ علیک یا حبیبی» و اندکی بعد، آرام و بیصدا چشم از جهان فروبستند. در این لحظه، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با فریادی سوزناک فرمودند: «یَا أَبَتَاهْ إِلَى جَبْرَئِیلَ یَنْعَاهُ یَا أَبَتَاهْ مِن رَبِّهِ مَا أَدْنَاهُ یَا أَبَتَاهْ جِنَانُ الْفِرْدَوْسِ مَأْوَاهُ یَا أَبَتَاهْ أَجَابَ رَبّاً دَعَاهُ؛ ای پدر جان، جبرئیل خبر رحلتش را آورد، چه نزدیک است او به پروردگارش، بهشت فردوس جایگاه اوست و به دعوت پروردگاری که او را خواند پاسخ گفت.» این صحنه، نقطه آغاز اندوهی بزرگ و رخدادهایی بود که سرنوشت امت اسلام را دگرگون کرد.
5. خبر رحلت در مدینه
با انتشار خبر رحلت، مسلمانان شوکه شدند. برخی چون عمر بن خطاب گفتند: «هر کس بگوید محمد مرده، گردنش را میزنم، او نزد پروردگارش رفته همانطور که موسی رفت». محققین بر این باورند که قصد او از انجام این کار، تدارک سقیفه برای انتخاب جانشینی بود، مضاف بر اینکه ابوبکر خارج مدینه و در منطقهی سنح بود. به این ترتیب، خبر فوت پیامبر را به مدت یک روز کتمان کردند. إبن کثیر دمشقی سلفی در البدایة و النهایة، جلد 5، صفحه 263 میگوید: وقتی عباس گفت: پیامبر مرده، عمر شمشیر به دست گفت: هرکس بگوید پیامبر مرده، دست و پایش را قطع میکنم. عمر بعد از حضور ابوبکر در مدینه در چرخشی 180 درجهای در جمع مردم میگوید: أیها الناس؛ إنّی قَد کنتُ قلتُ لَکُم بِالأمس مقالة ما کانت إلا عن رأیی؛ یعنی آن حرفی را که دیروز زدم و گفتم: «پیامبر نمرده و هرکس بگوید پیامبر مرده، گردنش را میزنم»، این نظریه از پیش خود من بود. عبارتی که گفتم: «پیامبر نخواهد مرد»، چیزی در کتاب خدا من نیافته و این آیه را ندیده بودم. ما وَجدُتُها فِی کِتابِ اللّه.
6. اجتماع در سقیفه
در حالی که بدن پیامبر هنوز غسل داده نشده بود، انصار و سپس مهاجران در «سقیفه بنی ساعده» برای تعیین جانشین گرد آمدند. بحث میان سعد بن عباده (رهبر انصار)، ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح بالا گرفت. در نهایت، با بیعتی سریع، ابوبکر به خلافت رسید.
7. غیبت اهلبیت از سقیفه
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، عباس عموی پیامبر، و بیشتر بنیهاشم در سقیفه حضور نداشتند و مشغول غسل و کفن پیامبر بودند. همین امر باعث شد که بیعت در غیاب آنان صورت گیرد و نخستین شکاف سیاسی و اعتقادی میان امت پدید آید.
8. تغسیل و دفن
پیکر پیامبر را علی علیهالسلام با حضور چند تن از نزدیکان غسل دادند. قبر مطهر داخل در همان محل رحلت حفر شد. نماز بر پیکر آن حضرت بدون امام جماعت و به صورت دستهدسته توسط گروههای مختلف انجام شد.
9. بیعت اجباری
پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هنگامی که گروهی از مهاجران و انصار در سقیفه بنیساعده خلیفه را انتخاب کردند، امیرالمؤمنین بهدلیل وصیت پیامبر درباره جانشینی خود و نیز مشغول بودن به تجهیز و غسل پیکر پیامبر، در این بیعت شرکت نکردند. اما چند روز بعد، گروهی به فرمان خلیفه تازهمنصوب، بهسوی خانه علی و فاطمهی زهرا رفتند و با تهدید به آتش زدن خانه، خواستار بیعت علی علیهالسلام شدند. سرانجام علی علیهالسلام برای حفظ جان اسلام و جلوگیری از شکاف و خونریزی در امت نوپای مسلمان، در حالی که دلنگران بود و مشروعیت خلافت این چنینی را قبول نداشت، بهظاهر بیعت کرد؛ بیعتی که خود در نهجالبلاغه از آن بهعنوان «بیعتی اجباری» یاد کرده و فرمودهاند:
فَأَمْسَكْتُ یَدِی حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ، یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِینَ مُحَمَّد فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَأَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثُلْماً أَوْ هَدْماً؛ «پس دست خود را [از بیعت] باز کشیدم و صبر کردم، تا آنگاه که دیدم گروهی از مردم از اسلام بازگشته و مردم را به نابود کردن دین محمد فرا میخوانند. ترسیدم که اگر اسلام و اهل آن را یاری نکنم، در آن رخنهای یا ویرانیای پدید آید که مصیبت آن برایم بزرگتر از دست رفتن خلافت شماست.»
10. آغاز دوران پس از پیامبر
با پایان مراسم دفن، دوران جدید امت اسلام آغاز شد؛ دورانی که در آن دو جریان عمده سیاسی-فکری شکل گرفت: جریان خلافت بر اساس اجماع سقیفه و جریان امامت بر اساس نصوص نبوی. این اختلاف بعدها زمینه بسیاری از حوادث مهم، از جمله ماجرای فدک و رخدادهای سالهای بعد شد.
انتهایپیام/
source