Wp Header Logo 238.png

حسین قره: بازگشت بعضی از چهره‌ها به صداوسیما و برنامه‌سازی آنان قطعاً اتفاق پسندیده‌ای است، مخصوصاً اگر مخاطبان کوچیده از سازمان صداوسیما باری دیگر به هنرمندان و برنامه‌سازان اعتماد کرده و تلویزیون را برای دیدن انتخاب کنند، سازمان عریض و طویلی که با پول بیت‌المال و همگانی سرپاست و دست در جیب امروز و آینده مملکت دارد.

از این تغییرات چند سرفصل باقی می‌ماند که باید درباره آنان صحبت کرد و به نقد و بررسی گذاشت. اولین نکته مهم این است بازگشت دوباره بعضی از چهره‌ها چقدر هزینه داشته است، این یک مسئله عمومی است. بر اساس قانون اساسی همه مقامات باید برای هر آنچه در سازمان و نهاد در اختیار دارند، پاسخگو باشند. اگر آقایان جبلی و جلیلی تلویزیونی خصوصی را اداره می‌کردند و هزینه‌هایش را درمی‌آوردند، خودشان می‌دانستند و درآمدها و هزینه کردهایشان ولی وقتی سال ۱۴۰۲ نزدیک ۸ هزار میلیارد تومان از بودجه ملی را در اختیار داشته و در سال ۱۴۰۳ این رقم به ۲۴ هزار میلیارد تومان رسیده است، باید برای تمام طرح‌هایی که اجرا کرده و می‌کنند پاسخگو مردم باشند.

ارتجاع دیگران تا شکست طرح تحول و چهره سازی

ماجرای طرح تحول از آنجا آغاز شد که آقایان قبل از گرفتن سمت در سازمان، مدیریت گذشته آن را واپس‌گرا و ارتجاعی می‌دانستند، آن‌ها اصرار داشتند که آوردن چهره‌های محبوب مردم یک توطئه فرهنگی است که به قصد ایجاد ارتجاع و بازگشت تدریجی به گذشته برنامه ریزی شده است. این گروه که در بیرون از سازمان قدرت سیاسی داشته و به جریانی خاص و تندرو وابسته هستند؛ تلاششان آن بود تا سازمان صداوسیما را با تمام نیرو در اختیار گرفته و آنچه خود می‌خواهند به اکثریتی از مخاطبان تلویزیون تحمیل کنند.

شاهد مثالش وقتی است که جلیلی در نشستی به دعوای مدیران گذشته سازمان اشاره کرده و می‌گوید: «موضعشان ارتجاعی است، در بین معاونین و رئیس صداوسیما دعوا بر سر این است که فلان هنرپیشه فیلمفارسی را بیاوریم آن‌هم در شب یلدا و پیک آنتن رسانه ملی، جریان ارتجاعی حاکم هست متأسفانه بر رسانه ملی ما، آن‌ها اعتقادشان این است که باید برگردیم.»

منظور جلیلی احتمالاً برنامه‌ای است که مهران مدیری با حضور ناصر ملک‌مطیعی ساخت و هیچ‌وقت بخش نشد. بماند که این جریان وقتی خود به سراغ تخریب گروه رقیب می‌روند، مدیران فرهنگی دهه اول انقلاب را مقصران حذف چهره‌های همچون فردین و ملک‌مطیعی می‌دانند، و وقتی خود در کرسی‌های مدیریت نیستند، اگر کسی قصدی برای آوردن آن چهره‌ها داشته باشد، واکنش تند و افراطی نشان می‌دهند، اما وقتی خود بر مسند می‌نشینند، ارتجاع دیگر پایان می‌یابد و حضور شخصیت‌ها از عباس قادری، ایرج خواجه امیری تا تتلو بلامانع است.

نکته دیگر این است، آقایان در طرح تحول، به دنبال چهره‌سازی بودند. چهره‌هایی نزدیک به جریان خود، چهره‌های که در تعبیر سیاسی این روزها می‌شوند جوانان انقلابی. برنامه‌هایی همچون سیدخندان و پاورقی و… محصول ایده چهره‌سازی است. کسانی که در مقابل احتمال بازگشت برنامه‌سازان همچون رضا رشیدپور موضع گرفتند و وقیحانه گفتند: «مگه ما اسکول نظامیم و…» ادبیاتی عجیب که نشان از خواستگاه فکری خود و جریانشان داشته و دارد. این هجمه البته با ورود پیمان جبلی به نفع آنان ختم شد و همه فهمیدند که آن مجری اسکول نظام نبوده است و فاکتور و هزینه‌ای که برای یک تلویزیون ملی داشته و نوشته، خواهان دارد و پرداخت می‌شود.

این حمایت یک جانبه و حذف بسیاری به نفع جریان اندک هیچ دستاوردی نداشت به‌جز ریزش مخاطب. به گواه آمارهای خود تلویزیون مخاطبان ۷ تا نهایتاً ۱۰ درصدی برای چهره‌سازی؛ جواب مردم به طرحی بود که آقایان روی آن برنامه‌ریزی کرده بودند.

بازگشت چهره‌ها از مجریان تا بازیگرانی همچون امیرحسین مدرس، فرزاد حسنی، مهران غفوریان و ایرج طهماسب و گروهش تا بازگشت و ساخت سریال‌های نون خ (سریال که غیر بود برای شبکه نمایش خانگی ساخته شود ما به بنا به دلایلی این اتفاق نیفتاد)، پایتخت و… تنها یک امر را نشان داد، طرح آقایان شکست خورده است و آن هزینه کلانی که روی دست مردم و مملکت گذاشته‌اند، جواب نداد. برنامه‌سازی برای تلویزیون و جذب مخاطب و مردم قواعدی دارد. مخصوصاً در این روزگار که مردم مختار هستند و همچون دهه شصت اجباری در انتخاب‌ها تک رسانه نیست، اگر با آن قواعد بازی نکنید جز خسران و آسیب زدن به بیت‌المال حاصل دیگری ندارد.

مردم بازمی‌گردند یا این هزینه‌ها اضافه است

با همه این اوصاف باز آمارها باید راه را نشان دهند، از آنجایی که بعضی از منابع همچون مدیر پیشین روابط عمومی صداوسیما در شبکه ایکس نوشته است که برای حضور هر سلبریتی در برنامه‌های نوروزی تلویزیون بین ۲۰۰ تا ۸۰۰ میلیون تومان هزینه شده است، باید اقبال مردم را مورد بررسی قرار بگیرد و آمارها بگویند که با توجه به هزینه‌های انجام شده مردم به هنرمندان اعتماد کرده‌اند و به‌واسطه حضور آنان باری دیگر صداوسیما را انتخاب کرده یا نکرده‌اند، باید ماند و دید ترفند و تکنیک آقایان جواب داده و این سازمان توانسته با توجه به حذف یکی از رقبای خارجی صداوسیما که در ساخت برنامه‌های عامه‌پسند توانمند بود، مخاطب خاکستری و سرگردان را به دست آورد. اگر این اتفاق افتاده باشد، باید بیشتر به سمت خواسته‌های مردم حرکت کنند نه اینکه فقط در یک شب و در مجموعه برنامه‌های نوروزی و چند سریال اتفاقی محدود و گذری رخ بدهد. تغییر رویکرد آقایان و بازتاب عقاید مردم در حالتی آینه وار می‌تواند منجر به کسب اعتماد عمومی و بازگشت سرمایه اجتماعی برای بزرگ‌ترین و پرهزینه‌ترین سازمان فرهنگی شود. بازتاب عقاید مردم و بخش بزرگی از جریانات فکری کشور در چند برنامه گفتگو محور در بازه زمانی انتخابات مجلس و بعد از آن نوروز ۱۴۰۳ می‌تواند، سنگ محکی باشد برای استمرار یک روند رو به آینده. چرا که تجربه پرهزینه دو سال گذشته نشان داد، هرچقدر رسانه را در اختیار عده‌ای محدود بگذارید و بر یک خط فکری اصرار بورزید جز هزینه زایی و دور شدن مردم نتیجه در بر نخواهد داشت. مردم حتی اگر انتخاب دیگری نداشته باشند، هیچ اجباری در انتخاب نمی‌بینند و راهی برای خود می‌یابند.

نوروزی که برای مردم گران تمام شد؛ ۲۰۰ تا ۸۰۰ میلیون تومان برای حضور هر مهمان در تلویزیون / خوش به حال تکه سنگ، پیمان جبلی و وحید جلیلی

جبلی؛ سیاست درهای باز درهای بسته

اصرار پیمان جبلی به اینکه او درها را باز گذاشته است و این هنرمندان بودند که برای ساخت برنامه به صداوسیما نمی‌آمدند، در نوع خود نکته عجیبی است. او در گفتگو با تسنیم با اشاره به بازگشت هنرمندان، تأکید می‌کند:

این روند جدیدی نیست از روز اول هم اعلام کردیم صداوسیما خانه هنرمندان، خانه افرادی که در قالب هنر و برنامه‌ها و حضور در تلویزیون می‌خواهند برای مردم ساعات خوشی را خلق کنند و می‌خواهند به کشور و مردم‌شان خدمت کنند، است، تکرار می‌کنم این موضوع را از روز اول گفته بودیم؛ اما از اوایل سال ۱۴۰۲ به تدریج این علاقه‌مندی و اعلام آمادگی از سویِ چهره‌هایی که تصور می‌کردند صداوسیما شاید محدودیتی برای حضور آن‌ها ایجاد کرده بیشتر شد. در واقع متوجه شدند اینکه تصورشان غلط بوده و نتیجه‌ی آن ناشی از شیطنت‌های رسانه‌ای است که شاید جریان‌ها و افرادی که دلشان نمی‌خواهد صداوسیما، صداوسیمایی با حضور چهره‌ها باشد.

حالا خوشبختانه چهره‌ها متوجه شدند این تصور غلطی بوده و به‌تدریج اعلام آمادگی کردند و اکنون می‌بینیم یک طیف متنوعی از هنرمندان در تلویزیون حضور دارند. شاید مصداق بارزِ آن هم برنامه‌های نوروز باشد که چهره‌هایی هم به جمع چهره‌های برگشته به تلویزیون اضافه شده‌اند، به این معنی که رفته‌رفته شاهد حضور افراد بیشتری در قاب تلویزیون هستیم.

اینکه جبلی کوچ اجباری و حذف چهره‌ها و برنامه‌سازان را شیطنت رسانه‌ها می‌داند، نکته عجیبی است، کدام رسانه نگذاشت و شیطنت کرد و مانع ورود عادل فردوسی پور، رضا رشیدپور، رامبد جوان، سروش صحت، مهران مدیری و… به تلویزیون شد. این چهره‌ها مثالی و شاخص است. امروز کدام‌یک از کارگردانان همچون حمید نعمت‌الله، شهرام شاه‌حسینی، محمدرضا هنرمند، کمال تبریزی، مسعود جعفری جوزانی و… برای ساخت سریال در تلویزیون برنامه دارند. این در حالی است بسیاری از کارگردانان سینما ایران حتی کسانی همچون اصغر فرهادی کار تصویرشان را با تلویزیون شروع کرده‌اند یا سریالی را برای آن ساخته‌اند.

عباس قادری و ایرج خواجه امیری خوانندگان کوچه‌بازاری

قصد جدل نیست که بازگشت و ارتجاع تا کجاست، آقایان اگر قرار بود ایرج خواجه امیری که استادی در آواز است و صدایش روی تمام آوازخوانی‌های محمدعلی فردین بود را به تلویزیون دعوت کنند و خواننده‌ای دیگری ترانه «تکه سنگ» عباس قادری را بخواند، واقعاً در این دو سال جز اتلاف منابع ملی کار دیگری نکردند.

عباس قادری، جواد یساری، نعمت آغاسی و… ایرج خواجه امیری فارغ از اینکه چه جایگاهی در آواز سنتی ایران دارند؛ اما بی‌شک جزئی از هنر عامه و خوانندگان ترانه‌های کوچه‌بازاری تعریف می‌شوند، درواقع خوانندگان این جریان، از نظر موسیقیایی در دست خوانندگان فولکلور و مردمی (پاپ) قرار می‌گیرند. خوانندگانی که مفاهیم ساده شده از عشق و زندگی را روایت می‌کنند، این گروه از خوانندگان بخشی از بدنه اصلی فرهنگ یا فرهنگ‌ساز نیستند، همچنان که فیلمفارسی نبود. این گروه زمانی پرفروش‌ترین‌ها بودند و گوی را از رقبای خود، خوانندگان پاپی همچون (که بیشتر در دوره پهلوی دوم با الگو گرفتند از فرهنگ موسیقیایی غربی مخصوصاً اروپایی و آمریکایی ترانه و آهنگ نوشتند و خواندند.) ویگن، ابراهیم حامدی و… ربوده بودند. البته ماجرای استاد ایرج خواجه امیری با سایر خوانندگان این دست متفاوت است، او در زمان خود پدیده بود و توانایی بسیاری داشت، او همچون زنده‌یاد گلپا، جمال وفایی و بعضی از خوانندگان زن آن دوره، با آنکه آواز ردیف دستگاهی موسیقی ایرانی را آموخته بودند اما در تلفیق با موسیقی‌ای که از غرب می‌آمد آثاری تازه خلق می‌کردند و می‌خواندند و… اگرچه ایرج خواجه امیری یکی از صدای بسیار خوب بود، اما به دلیل کثرت کار در فیلمفارسی و خواندن هر نوع ترانه‌ای در جریان اصلی و تأثیرگذار فرهنگی قرار نگرفت و با آن‌که توانایی بسیاری داشت اما نتوانست همچون بنان و داریوش رفیعی و… در عرصه فرهنگ جایگاه شایسته توانایی و صدایش را پیدا کند.

۵۷۵۷

source