Wp Header Logo 378.png

رادمنش | شهرآرانیوز؛ گلوله‌ای به گلوی جرج اورول خورد، روی خاکی غریب افتاد که بمیرد، در جنگی که به آن فراخوانده نشده بود. آنچه او را به جبهه جنگ داخلی اسپانیا کشاند مبارزه علیه فاشیسم بود، تلاش برای حفظ جمهوری و پاسداشت آزادی، و چند انگیزه شریفِ پراکنده دیگر. او «در ۱۹۳۶، در دهکده‌ای در انگلستان، دکان دار بود که جنگ داخلی اسپانیا شروع شد» [۱]و، اگر پای آن انگیزه‌ها در میان نبود، به کاسبی اش ادامه می‌داد و گاهی کتابی منتشر می‌کرد. 

اما اورول انگار ناگزیر بود از شرکت و حضور در این جنگ، تا با خودش بیگانه نشود، خودی که در همه عمر از چیز‌هایی مانند ستم، نابرابری، خیانت و دروغ بیزار بود و علیه شان حرف زده بود.
او کودکی بسیار سخت و فقیرانه‌ای را گذراند، اما به مدد هوش و استعدادش، توانست در یکی از بهترین دبیرستان‌های انگلیس، یعنی Eton، درس بخواند که خروجی هایش آینده‌ای تضمین شده داشتند ــ اگر خودشان به بخت خودشان لگد نمی‌زدند!

سیریل کانلی، نویسنده و منتقد انگلیسی که در دبیرستان هم درس اورول بوده، او را تنها دانش آموز آن دبیرستان می‌دانست که روشنفکر بود، «طوطی صفت نبود و مستقل فکر می‌کرد.» سیستم آن دبیرستان و معلمانش به روحیه طغیان گر و منتقد او میدان داد. «در این طغیان در برابر ارزش‌های موجود و محکوم کردن اعتقادات رایج گناه محسوب نمی‌شد و معلمان به تفکر مستقل و نوجویی ارزش می‌نهادند.»

اورول، پس از دبیرستان، قید رفتن به دانشگاه را زد، به عضویت پلیس امپراتوری درآمد و به برمه اعزام شد. اما پوشیدن یونیفورم پلیس و انجام وظیفه در مستعمرات، برای کسی که وجدانی بیدار داشت، به ارزش‌های انسانی و اجتماعی احترام می‌گذاشت و ستم و بی عدالتی آزارش می‌داد، رنج مدام بود.

از کارش و بی دردی و بی عاطفگی نیرو‌های پلیس ــ که هم وطنانش بودند ــ دل آزرده بود و سال‌ها بعد درباره آن دوران نوشت: «هر وقت به داخل زندان می‌رفتم، احساس می‌کردم جای من حقیقتا در آن سوی میله هاست.» عاقبت، تاب نیاورد و از نیروی پلیس استعفا داد و با پس اندازی ناچیز و مقداری شرافت و احساس گناه برگشت. 

«آس و پاس در پاریس و لندن» [۲]، ویلان و سرگردان بود و «در رستوران ها، ظرف شویی می‌کرد و شب‌ها را به بدترین و کثیف‌ترین وضع با ولگردان و گدا‌ها و دائم الخمر‌ها در کنج و کنار شهر به صبح می‌رسانید.» برخی معتقدند اورول این زندگی سخت را انتخاب کرد، چون از خدمت در نیروی پلیس احساس گناه می‌کرد و می‌خواست با این کار کفاره آن دوره از زندگی اش را پس بدهد. خودش در کتابی نوشته است: «پنج سال، جزئی از نظام ستمگر بودم و وجدانم از این بابت ناآسوده بود.»

جنگی علیه خیانت و دروغ

جنگ داخلی اسپانیا نقطه عطفی در تاریخ و همچنین زندگی اورول بود. مجموعه‌ای از عوامل سبب شده بود که مردم اسپانیا به فاشیسم گرایش پیدا کنند و با شورش ژنرال فرانسیسکو فرانکو شعله جنگ داخلی در تمام اسپانیا زبانه بکشد. این جنگ دو سال و ۲۵۴ روز طول کشید و باعث مرگ بیش از یک میلیون تن از مردم اسپانیا شد.

مردان و زنان، و نویسندگان، هنرمندان و اندیشمندان بسیاری از کشور‌های مختلف به اسپانیا رفتند تا از جمهوری و آزادیْ دفاع کنند و با فاشیسم بجنگند؛ اورول، همینگوی و کوستلر از این دسته بودند. اسپانیا نمادی شده بود برای مقابله با خیانت و به خصوص دروغ و دروغ و دروغ. جبهه‌ای بود که در آن آزادی خواهان، با گرایش‌های مختلف، برای یک هدف والا، یعنی آزادی، می‌جنگیدند.

«جنگ اسپانیا آینه‌ای بود که هر کس از هر سو می‌نگریست تصویری در آن می‌دید.» جنگ اسپانیا را همچنین آخرین سنگر برای مبارزه با نازیسم و فاشیسم دانسته اند؛ این، خود، انگیزه‌ای کوچک بود برای آنان که مزه زندگی زیر سلطه نظام توتالیتاریستی و دیکتاتوری را چشیده بودند.

اورول تجربه حضورش در اسپانیای جنگ زده و سنگر‌های جمهوری خواهان را در کتابی باعنوان ‘Homage to Catalonia’ (۱۹۳۸) نوشت. عزت ا… فولادوند، که این کتاب را سال ۱۳۶۱ و با عنوان «به یاد کاتالونیا» به فارسی برگردانده، در پیش گفتار مفصلی که بر آن نوشته، آورده است:

«کاتالونیا دادخواست اورول است علیه دروغ پردازان و شیادان، دادخواستی که در آخرین کتاب او، ‘۱۹۸۴’، لحنی چنان هراس انگیز پیدا کرد که میلیون‌ها خواننده را در سراسر جهان از رؤیای خوش آرمان شهر‌ها بیرون آورد.» او آثار خوب اورول را ــ که اعتقاد دارد «به یاد کاتالونیا» هم از آن دست است ــ آثاری می‌داند که در آن «سبک کار سبک گزارشگری و مستندنویسی است» و توضیح می‌دهد که «گزارشگری در این مفهوم شیوه‌ای است عمیق‌تر از روزنامه نگاری، ولی مردم پسند‌تر از جامعه شناسی.»

نوشتن برای برملاکردن دروغ

شاید بشود گرایش و تمایل اورول به مستندگاری را در جستاری که در سال ۱۹۴۷ نوشت به وضوح یافت: «وقتی می‌نشینم که کتابی بنویسم، به خودم نمی‌گویم که ‘قصد دارم یک اثر هنری ایجاد کنم. ’ کتاب را می‌نویسم، زیرا دروغی وجود دارد که می‌خواهم افشا کنم یا واقعیتی که میل دارم به آن توجه شود.» فولادوند نیز در این باره چنین تحلیلی ارائه می‌دهد: 

«[اورول]می‌کوشد حقیقت را، همان سان که بر خودش نمایان شده، به خواننده نیز انتقال دهد و تفهیم کند. [..]اورول هرگز از تلاش برای بازگوکردن داستان راستین عصر ما بازننشست و همه کتاب‌های او، در واقع، کوششی است برای رسیدن به این هدف. اما، به عقیده اکثر کسانی که با تفکر او از نزدیک آشنا هستند، در میان کلیه این آثار، دو کتاب از دیگران مقام بلندتر دارند: ‘کاتالونیا’ و ‘قلعه حیوانات’»

تجربه مردن در اسپانیا

جان کری، در کتاب «تجربه‌های ماندگار در گزارش نویسی» [۳]، برای نمونه، برشی از کتاب «به یاد کاتالونیا» را آورده است، گزارشی که اورول در آن، «با قلمی وصفی و ریزبین»، شرحی از جنگ و ماجرای زخمی شدن خودش می‌دهد. کری این قطعه را «تجربه مردن در اسپانیا» نامیده است، تجربه‌ای که برای اورول تجربه‌ای به واقع نزدیک به مرگ بوده است. آنچه در ادامه می‌خوانید تکه‌ای از ماجراست:

«خواستم حرف بزنم، ولی دیدم جز یک جیر جیر کوچک صدایم درنمی آید. بار دوم، بالأخره توانستم بپرسم گلوله به کجایم خورده است. گفتند به گلو. [..]به محض اینکه فهمیدم گلوله از یک طرف گردنم رفته و از طرف دیگر بیرون آمده، برایم مسلم شد که کارم تمام است. هرگز نشنیده بودم که انسان یا حیوانی گلوله به وسط گردنش بخورد و زنده بماند. [..]برای دو دقیقه، یقین کردم که کشته شده ام. حتی این هم جالب توجه بود ــ یعنی اینکه کسی بداند در چنین هنگام چه افکاری خواهد داشت. اولین فکرم، مطابق معمول، متوجه زنم بود. 

دومین فکرم آزردگی و ناراحتی شدیدی بود از اینکه می‌بایست این دنیا را ــ که بالأخره وقتی همه حرف‌ها زده شد این چنین با هم سازگار بودیم ــ ترک کنم. به اندازه کافی فرصت بود که این موضوع را خیلی زنده و روشن احساس کنم. کفرم از این بدشانسی احمقانه درآمده بود. این قدر هم چیزی مهمل و بی معنا! دخل آدم بیاید، آن هم نه در جنگ، بلکه در این گوشه پوسیده سنگر، فقط برای یک لحظه بی احتیاطی! [..]برگ‌های سپیدار‌های نقره‌ای حاشیه کانال به صورتم مالیده می‌شد. فکر می‌کردم چقدر خوب است زنده بودن در دنیایی که سپیدار‌های نقره‌ای از خاک می‌روید.»

***

[۱]تمام مطالب داخل گیومه از پیش گفتار عزت ا… فولادوند است بر ترجمه اش از «به یاد کاتالونیا» که انتشارات خوارزمی آن را چاپ و منتشر کرده است.
[۲]نام کتابی است از جرج اورول که با ترجمه‌های مختلف، از جمله ترجمه بهمن دارالشفایی، منتشر شده است. ناشر این ترجمه نشر ماهی است.
[۳]این کتاب را علی اکبر قاضی زاده به فارسی برگردانده و دفتر مطالعات و توسعه رسانه‌ها منتشر کرده است.

source