Wp Header Logo 2234.png

جوان آنلاین: بعد از ۱۱سال زندگی و تحصیل زیر سایه‌امیرالمؤمنین (ع)، با آن کوچ اجباری، از یک طرف، دلش را جا گذاشته بود در نجف و صحن و ایوان باصفایش و از طرف دیگر، آتش حسرت زیارت شب‌های جمعه کربلا، در دلش خاموش نمی‌شد. به ایران که برگشت، دلتنگی هم شد مزید برعلت که مَشکِ اشکش در روضه‌ها، همیشه لبریز باشد.

به گزارش فارس، همه آن‌هایی که علامه «سید محمدحسین طباطبایی» را می‌شناختند، می‌دانستند دلِ نازک و چشم‌های پراشکی دارد در مجالس عزای اهل بیت (ع). اما روایتی که نوه آیت‌الله بروجردی از میزان ارادت این عالم بزرگ به امام حسین (ع) و علی‌اکبرش نقل کرده، حکایتی دیگر است…

روز عاشورا همه‌چیز تعطیل است؛ حتی تفسیر قرآن!

برای نگارش تفسیر المیزان، از همه‌چیز این عالم دست شسته بود و تمام زندگی-اش را وقف مطالعه و پژوهش در قرآن کرده بود. در این میان، اما عزای سیدالشهدا (ع)، مستثنی بود. فرزند علامه طباطبایی می‌گفت: «پدر بیش از هر چیز، به کار و تلاش و تحقیق توصیه می‌کرد. خودش هم در تمام طول سال، فقط یک روز عاشورا، درس و بحث را تعطیل می‌کرد و در بقیه ایام، چهارده تا شانزده ساعت مشغول مطالعه، تحقیق و تعلیم بود.»

ما را سیاهی لشکر هم حساب کنند، سربلندیم

در بازگشت اجباری از نجف، وقتی که در قم ساکن شدند، ایام محرم، خودش را به مجالس عزای جد غریبش می‌رساند و متواضعانه می‌گفت: «ما برای سیاهی لشکر بودن، شرکت می‌کنیم.»

نقل است علامه طباطبایی در مجلس روضه‌ای که در خانه یکی از سادات در محله گذرخان قم برگزار می‌شد، شرکت می‌کرد. یک روز علامه در هنگام ورود به مجلس، در قسمتی از خانه آن سید که نوسازی شده بود، نشست. کمی که گذشت، از صاحبخانه پرسید: «چه مدت است که در اینجا مجلس عزاداری برپاست؟» جواب دادند: «بیش از چهل سال». علامه بلافاصله از آن قسمت نوسازی‌شده، بلند شد و به قسمت قدیمی خانه رفت. علت را که پرسیدند، در جواب گفت: «این آجر‌هایی که چهل سال شاهد گریه بر امام حسین علیه‌السلام بوده‌اند، قداستی دارند که انسان باید به این‌ها هم تبرک بجوید.»

کاش مرثیه‌خوان سیدالشهدا (ع) بودم…

تواضع به خادمان مجالس حسینی، از حس عمیق قلبی مفسر بزرگ قرآن نشأت می‌گرفت و در گفتار و عملش متجلی می‌شد و گاه بینندگان و شنوندگان را متحیر می‌کرد.‌

می‌گویند یک بار فردی به محضر علامه آمده بود، اما ایشان را نمی‌شناخت. همین ناآشنایی هم باعث شد جسارتی کند و حرف‌های ناپسندی به زبان بیاورد. وقتی با اشاره و نهیب اطرافیان فهمید شخصی که در مقابلش نشسته، علامه طباطبایی، مدرس حوزه و مفسر قرآن است، شرمنده شد و در مقام عذرخواهی گفت: «گمان نمی‌کردم شما، حضرت علامه طباطبایی باشید. از ظاهرتان اینطور تصور کردم که یک مرثیه‌خوان هستید! …»

علامه، با همان وقار و آرامش همیشگی، در جواب آن فرد گفت: «ای کاش بنده یک مرثیه‌خوان حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام بودم! همه سال‌هایی که سرگرم درس و بحث بوده‌ام، با یک مرثیه‌خوانی برای امام حسین علیه‌السلام برابری نمی‌کند!»

ثواب «المیزان» را با این بیت از شعر «ایرج میرزا» عوض می‌کنم….

اما عجیب‌ترین عرض ارادت از جانب مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی به محضر اباعبدالله‌الحسین (ع) و خاندان‌ایشان در ماجرایی بروز پیدا کرده که آیت‌الله «سید محمدجواد علوی بروجردی»، نوه آیت‌الله بروجردی، آن را اینطور روایت می‌کند: «یک روز به اتفاق جمعی از آقایان، به خانه علامه طباطبایی رفتیم. مرحوم آقای علامه طباطبایی رضوان-الله علیه رو کردند به آقای علامه «مداح» و فرمودند: دلم می‌خواهد حالا که اینجا آمدید، یک روضه برای من بخوانید. آقای مداح بلند شدند، نشستند روی صندلی که در اتاق بود و شروع کردند به روضه خواندن. یادم هست که روضه حضرت علی‌اکبر (ع) را خواندند. شعری هم که‌ایشان در آن روضه خواندند، شعر معروف ایرج میرزا درباره حضرت علی‌اکبر (ع) بود با این مطلع:

رسم است هرکه داغ جوان دید، دوستان
رأفت برند حالت آن داغدیده را

علامه مداح شروع کردند به خواندن تا رسیدند به این بیت:

بعد از پسر، دل پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانه مرغ پریده را

اینجا، مرحوم آقای علامه طباطبایی فرمودند: «أعِد» (دوباره بخوان). آقای علامه مداح هم، این بیت را تکرار کردند. علامه طباطبایی دوباره فرمودند: «أعِد». یادم هست علامه طباطبایی ۴ بار از علامه مداح خواستند این بیت را بخوانند. ایشان این بیت را تکرار می‌کردند و علامه طباطبایی هم گریه می‌کردند و اشک روی محاسن‌شان می‌ریخت!

علامه مداح شعر را ادامه دادند تا پایان روضه. روضه تمام شد و آقای مداح روی زمین نشستند، اما علامه طباطبایی همچنان روی پایشان می‌زدند و گریه می‌کردند و زیر لب تکرار می‌کردند:

بعد از پسر، دل پدر آماج تیر شد
آتش زدند لانه مرغ پریده را…

همانطور که علامه این بیت را می‌خواندند و اشک می‌ریختند – حالا شاید خطاب به ما هم نبود – گفتند: «کاش ایرج میرزا این بیت را می‌داد به من و من، تفسیر المیزانم را می‌دادم به او!»

من که در آن دوران، طلبه کنجکاوی بودم، خدمت‌ایشان عرض کردم: آقا! حضرتعالی، ایرج میرزا را می‌شناسید و اشعار‌اشان را مطالعه فرمودید؟ [از این جهت سؤال کردم]، چون ایرج میرزا، شاعر هزل سرایی است.

علامه فرمودند: «بله. دیوان شعرش پیش من است. با این حال، کاش‌ایشان این بیت را به من می‌داد و من، تفسیر المیزانم را به او می‌دادم!»

بعد، رو کردند به من و فرمودند: «کسی که این بیت را راجع به علی‌اکبرِ امام حسین (ع) می‌گوید، من نمی‌توانم حتی توهم این معنا را داشته باشم که آقا سیدالشهدا (ع) فردای قیامت نسبت به او بی‌تفاوت باشد.»

source