سفر کردن در هر فرهنگ و تفکری، مملو از تجربه است. تجربیاتی که میتواند فاعل آن سفر، در قامت «مسافر» را در مواجهه با جهانی که در آن زیست میکند با گشودن عرصهها و دریچههای مختلف، در دنیایی سهیم کند که بر او متصور نخواهد بود.
حال با این رویکرد و نگاه به آنچه که هر یک از ما حداقل یکبار در قامت مرور سفرهایی که تا این لحظه داشتهایم به جهان ارتباطات و رسانه امروز نگاهی بیندازیم؛ به وضوح درمییابیم دیرزمانی نیست که سیطره فضای فناوری اطلاعات و همزیستی ما با جهان هوشمند و فضای مجازی باعث شده تا کمتر سراغ ثبت خاطرات و روزنوشتهای خود در قالب سفری که تنها؛ همراه اعضای خانواده؛ یا برخی از دوستان و حتی مسافرتهای کاری رفتهایم و منقوش کرده باشیم را به یاد آوریم!
اما اگر بار دیگر امروز به همان دستنویسهای روی کاغذ که از تجربه مسافرت؛ آموختهها؛ داشتهها؛ آوردهها و تمامی لذتهای آن نگاشتهایم مراجعه کنیم؛ به وضوح درمییابیم که این جهان هوشمند و زیستن در فضای مجازی آن نمیتواند لذت همان نگارش و مکتوب کردن را برای مسافری که تجربه نگارشش از مسافرتی که رفته و سفری که پشت سر گذاشته را زنده کند.
فضای بیروح مجازی و «خاطره فراموشکار تاریخ»
البته که در هر روایت آن هم از نوع رسانهای، باید تمامی طیف خوانندگان همعصر و همزمانه را نیز دید و یاد کرد. درست بر همین اساس است که باید گفت شاید دریافت این مؤلفه برای نسل نوجوان و جوان امروز که بخش مهمی از زیست آنها در قالب همنشینی با همین جهان هوشمند، فضای مجازی و عصر ارتباطات و فناوری اطلاعات گره خورده است؛ نگارش با کاغذ و قلم از خاطرات و روایات سفر کمتر مورد وثوق باشد.
آنها ثبت؛ نگارش و ماندگاری خاطرات سفرشان را در شبکهها و فضای مجازی و همچنین صفحات شخصی خود در شبکههای اجتماعی ارجح به ثبت مکتوب و نگارش میدانند اما مسئله این است که این نسل با توجه به همزیستیاش با بستر فضای مجازی به همان سرعت که خاطراتش را در این فضای بیمرز، بینقاب و بیتردیدی بیروح مجازی ثبت میکند؛ با همان سرعت نیز ممکن است تا آن خاطرات را به معنای واقعی کلام اینبار به «خاطره فراموش کار تاریخ» و نه حافظه خود بسپارد.
سفری که نادی و منادیاش اباعبدالله و حضرت زینب(س) بودند
همه اینها در قالب مقدمه این گزارش گفته شد تا خوانندگان این سطور را به محرم سال 61 هجری دعوت کنیم! زمانیکه اباعبدالله همراه اهل خانواده قصد زیارت خانه خدا را میکند اما در میانه راه، حجش فُرادی میماند و در مسیر بازگشت به سمت کوفه برای همان کوفیانی که کرورکرور نامه برای یاریگریاش نوشته بودند؛ همان اهل نفاقی که به نوه رسول خدا، فرزند علی(ع) و فاطمه(س) پشت کردند؛ سیدالشهدا را ناگزیر به توقف در دشت کربلا کردند.
اگر در آن روزگار؛ در قالب همین سفری که سیدالشهدا پشت سر گذاشتند؛ راویان و وقایعنگارانی بودند تا نگارههای آن سفر را برای ثبت در حافظه همیشگی جهان بنگارند؛ امروز جز منادی بر حق آن حماسه بزرگ، حضرت زینب کبری(س) میتوانستیم به دیگر روایتها نیز چونان پاسدار و پاسبان حقیقت نهضت حسینی -حضرت زینب(س) اتکا کنیم.
اما آن سال 61 هجری و آن واقعه گویا قرار بود تا همیشه تاریخ و تا هستِ همیشگیِ جهان بر این زمین اثیری به معنا دریافت و به لمس درک میشود تنها با عظیمترین تصویر حقیقت در جهان ثبت شود و نادی و منادیاش؛ اباعبدالله، یاران باوفایش و حضرت زینب(س) باشند.
«پنجرههای تشنه»؛ سفر ضریح اباعبدالله از قم به کربلا
بار دیگر به عصر حاضر و قرن معاصر بازگردیم. سال 1391، زمانیکه بنا شد تا بعد از بیشاز یک قرن از عمر ضریح پربرکت سیدالشهدا، اباعبدالله، امام حسین(ع)؛ ضریحی نو با هنر هنرمندان ایرانی جایگزین شود.
همین مهم خود بهانهای بود برای سفری دیگر همراه با ضریحی که قرار بود آستان مقدس و بارگاه امام حسین(ع) را منور به نور خود و کنگرههایش را برای دستهای هزاران و هزاران؛ میلیونها و میلیون زائر تکیهگاهی کند برای دعا، نیاز و استغاثه! سفری از قم به کربلا با ضریح امام حسین(ع)
این بهانهای شد برای «مهدی قزلی» نویسنده و پژوهشگر کشورمان که در حوزه ادبیات دینی و متعهد آن را به جهان نیز بشناساند.
حاصل همراهی مهدی قزلی با سفر ضریح مطهر حضرت امام حسین(ع) از قم به کربلا شد کتابی مزین بهنام «پنجرههای تشنه»؛ کتابی که سال 1393 منتشر و در همان زمان مورد تقریظ مقام معظم رهبری نیز قرار گرفت.
کسانی که ادبیات مهدی قزلی، روایت و نثر قلم او را میشناسند میدانند که اگر بنا به بحث استدلالی و مبتنی بر چارچوب قوانین داستانی باشد؛ زبان، قلم و ذهنش به همان اندازه مبتکر و خلاق است که مهدی قزلی بخواهد تمامی قواعد را کنار بگذارد و به قول خودش «به جای جاری شدن ذهن بر قلمش، از گسیل احساسات قلبش بر قلم پیروی کند».
این همان عصاره نابی است که همنشینی با «پنجرههای تشنه» مهدی قزلی را برای هر خوانندهای جذاب و گوارا میکند. قلمی که صرفاً بر مدار روایت سفر ضریح مطهر امام حسین(ع) از قم تا کربلا استوار نیست؛ قلمی که مانند دوربین تمامی افراد در تمامی توقفگاههای این ضریح را در ایران اسلامی و انقلابی؛ ایرانی که تکتک مردمانش عاشقان و شیفتگان حضرت اباعبدالله و یاران باوفایش و پیروان مکتب و نهضت حسینی هستند را از زاویه یک شهروند با منظرهای گاه یک جامعهشناس، زمانی یک پدیدارشناس، در وقتی فرهنگشناس و در جایی با همان زبان مردمان روستایی که شاید تا آن لحظه فرصت زیارت به آنها دست نداد و حال با ضریح مطهر امام حسین(ع) در این سفر؛ در شهر، استان و روستای خود هممسیر شدهاند.
قلم مهدی قزلی در «پنجرههای تشنه» همقسم شده تا صادق و صمیمی مانند دلگویههای همان پیرزن و پیرمرد همراه دعاگو که آرزوی زیارت اباعبدالله را دارند با مخاطبش صحبت کند. همین نگاه، روایت و نگارش؛ بار دیگر فصلی درخشان برای درخشیدن قلم مهدی قزلی در «پنجرههای تشنه» میشود.
همراهی با «منِ درون» زائران ضریح
راز این نگارش مهدی قزلی در مقدمه کتاب «پنجرههای تشنه» توسط ناشر این اثر (انتشارات سوره مهر) چنین قلمی شده است: ماجرا از یک روز پاییزی در سال ۱۳۹۱ آغاز شد. آنجا که رضا امیرخانی با مهدی قزلی تماس گرفت و از او خواست با مسئولین کاروانی که قرار است ضریح امام حسین علیهالسلام را از قم به کربلا ببرد تماس بگیرد. تماس گرفتن و قرار ملاقات گذاشتن همان و با کاروان حسینی برای ثبت رخدادها رفتن هم همان.
«پنجرههای تشنه»، حاصل روایتگری «مهدی قزلی» است از همین اتفاقی که شاید هر صدسال یکبار رخ میدهد. کتابی با «ادبیات ساده و بیغل و غش»، درست مانند تمام شخصیتهایی که در صفحه صفحه کتاب میآیند و خود را به «ضریح حسین علیهالسلام» میرسانند و تبرک میجویند و میروند.
نثر کتاب اگر چه ساده است اما ابعاد جامعهشناسانه و روانشناسانه آن ساده نیست. نویسنده به طور غیرمستقیم، سیمای واقعی «مردم ایران» را «آنچنان که هست» به نثر کشیده است. در روزگاری که «هنر» بوی روشنفکری میدهد و جز «طبقه متوسط و بالا» در قاب دوربینها و نثر کتابها جایی ندارند، به تصویر کشیدن چهره واقعی مردم ایران بس غنیمت است.
شخصیتهای کتاب همانهایی هستند که هر روز دور و برمان میبینیم؛ با این تفاوت که حالا در موقعیت خاصی قرار گرفتهاند که «منِ درونشان» بهتر رخ مینمایاند. درست مانند «مرد تعمیرکار»….
پنجرههای تشنه پر است از آدمهای اینجوری. واقعیِ واقعی. در کنار نمایش چنین شخصیتهایی، قزلی اما از تحولات سیاسی-اجتماعی روز جامعه هم غافل نشده و فیالمثل «بازنمایی رسانهای» و «برساختهای ذهنی» برخی اتفاقات محیطی را هم به طور غیر مستقیم به نقد کشیده است.
متن تقریظ رهبری
چنان که ذکرش رفت؛ کتاب «پنجرههای تشنه» مهدی قزلی مورد مهر و تفقد حضرت آیتالله خامنهای، مقام
معظم رهبری قرار گرفته و ایشان در متن تقریظیشان بر این اثر چنین نگاشتهاند:
«بسمالله الرحمن الرحیم
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانه اوست
ای شعله فروزان،ای فروغ تابان،ای گرمابخش دلهای خلایق! تو کیستی با این شکوه و جلال، با این شیرینی و دلنشینی، با این هیبت و اقتدار، با این همه لشکر دلبههمراه، با غلغله فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت میکنند؟ تو کیستیای نور خدا، ای ندای حقیقت، ای فرقان، ای سفینةالنجاة؟ چه کردهای در راه خدایت که پاداش آن، خدایی شدن هر آن چیزی است که به تو نسبت میرساند؟ بنفسی انت، بروحی انت، بمهجة قلب انت و سلام الله علیم یوم ولدت و یوم استشهدت مظلوماًو یوم تبعث فاخراً و مفخرا.« ۲۹ / ۲ / ۱۳۹۳».
رهبر انقلاب در بخش دیگری از این تقریظ این گونه دیدگاه خود را درباره این کتاب عنوان کردهاند:
بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه، کنجکاو و نکتهیاب خواندم « ۲۸ / ۲ / ۱۳۹۳».
روزیِ تعمیرکار از خیلیها مثل من بیشتر بود
و پایان این روایت؛ تقسیم برشی از «پنجرههای تشنه» مهدی قزلی:
«اطراف ضریح کاملاً خلوت بود. مرد تعمیرکاری، که مغازه مکانیکیاش همانجا بود با تعجب بیرون آمد و مات مات کمی نگاه کرد و وقتی فهمید ماجرا چیست، دوید توی خیابان. صورتش را شش تیغه کرده بود و تمام لباسهایش روغنی بود. خواست دستهایش را بگذارد روی شیشههای جلوی ضریح که خودش هم متوجه سیاهی و روغن روی دستهایش شد. دستهایش را پشت کمرش برد و صورت خیسش را گذاشت روی شیشه.
آنطرفتر دو آشپز از رستوران کنار خیابان بیرون آمده بودند، با لباسهای سفید کار و یکیشان فرصت نکرده بود کلاهش را هم بردارد. کمکم مردم جمع میشوند.
تعمیرکار برای اینکه مردم به لباسهایش برخورد نکنند و روغنی نشوند، عقبتر ایستاده بود. حال خوبی پیدا کرده بود. روزیِ تعمیرکار از خیلیها مثل من بیشتر بود آن روز».
«پیرمردی بسیجی از اهالی سیاهمنصور گریه میکرد و میگفت: امشب را همینجا بمانید. هیچکس هم نا نداشت به پیرمرد بگوید به چه دلیل نمیتوانیم بمانیم. از یکی از مسئولان استان خوزستان شنیدم که دو شبکه ماهوارهای وهابی به نامهای «صفا» و «نور» بهشدت دارند روی مردم خوزستان و به خصوص عربها کار میکنند و در شش ماه گذشته ۲۶ هزار تماس با آنها گرفته شده است. البته همان مسئول خیلی خوشحال بود و میگفت آمدن این ضریح کاسه و کوزه همه وهابیها را به دور ریخته است».
انتهای پیام
source