گزارش نشست بررسی کتاب «دورت بگردم» به میزبانی ایکنا / 2
خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) در قالب نشستِ رونمایی، نقد و بررسی کتاب «دورت بگردم»؛ سفرنامه حج به قلم فائضه غفارحدادی و دعوت از سعیده شبرنگ به عنوان نویسنده و منتقد این کتاب؛ در کنار برگزاری این رویداد، ساحت؛ جایگاه و عظمت مناسک معنوی حج و سفر خانه خدا را در قالب روایت بانوی مسلمان کشورمان در شرایطی به بحث گذاشت که موارد مختلف و متعددی از تبیین سنت حسنه رسول مکرم اسلام، حضرت محمد مصطفی(ص) و تبیین نگرش؛ آیات و روایات قرآن کریم در «تحکیم وحدت» مسلمانان جهان را به میان آورد.
وحدت مسلمانانی که طبق پیام مقام معظم رهبری به کنگره عظیم حج، یکی از والاترین اهدافی است که در قالب این تجمع جامعه مسلمانان جهان گرد خانه خدا، مراتب ظهور؛ بروز و تحققش بیش ازهر زمان دیگری امری شدنی است.
آنچه در ادامه از خاطر شما میگذرد بخش دوم نشست و رونمایی کتاب «دورت بگردم» است که بیشتر به ساحت نقد ادبی این اثر بازمیگردد.
ایکنا: خانم غفارحدادی بخش دوم این نشست را متمرکز بر آرای برآمده از تعدادی خوانندگان کتاب شما با نگاه نقادانه در دو ساحت ادبی و محتوایی استوار کنیم. در این مسئله تردیدی وجود ندارد که به تعداد تکتک انسانهای روی زمین، نگاه؛ سلیقه؛ بینش و اندیشه وجود دارد اما مسئله آن است در مواجهه با یک اثر واحد مانند کتابِ نویسنده و تاکید بر هنر او، این مهم جایی رُخنمایی میکند که محتوای اثر او بتواند با قاطبه این سلیقه رنگارنگ مخاطبان بیشترین دامنه ارتباطی را برقرار کند. در فصل پیشین این نشست از زبان شما و خانم شبرنگ کلیدواژه «روایت جزئیات» بارها تکرار شد؛ مسئله این است که این نگاه در «دورت بگردم» مستمر پیگیری نمیشود! گاه نویسنده بر بیان برخی از جزئیات بسیار اصرار میورزد و گاه در برخی از مؤلفهها که منِ مخاطب دوست دارم تا جزئیات بیشتری را بدانم بهسرعت از آن میگذرد! شما را با این نگاه و با این رویکرد خطاب قرار میدهم که آیا این مسئله در گزینش برای بیان جزئی برخی از موارد و گذشتن سریع از برخی مؤلفههای دیگر عمدی در شیوه انتخاب و تقسیم کردن آن اتفاقات برای مخاطب بوده یا اینبار سهوی است که بر قلم شما جاری شده است؟
ابتدا باید بگویم با توجه به آنکه مدت زمان زیادی از انتشار این اثر نمیگذرد و از کتابهایی است که بهتازگی وارد بازار نشر شده است؛ هنوز به شکل کامل نظرات مخاطبان مختلف را نمیدانم. به همین سبب در پاسخ به این پرسش شما نمیتوانم بگویم نسبت به آن مؤلفههایی که شما اشاره داشتید که خیلی سریع، تخت و بدون جزئیات در این اثر عنوان شده عمدی وجود داشته است اما مسئله این است که هر انسانی در تجربه یک سفر 40 روزه برای انجام امورش به تکرار میافتد. به عنوان مثال یک حاجی، 5 روز اعمال را دارد. 4 روز مدینه و مابقی سفر او آن هم سفری که خود را ملزم کرده که 40 روز در آن حضور داشته باشد و منظرهای روایتی را مورد رصد قرار دهد، سبب میشود ناخودآگاه برخی از روزها به تکرار دچار شود.
من برای هرروز خود در آنجا یادداشتبرداری کرده بودم. کلیدواژههایی برای آنکه فراموش نکنم در آن روز چه اتفاقهایی افتاده و هنگام نگارش این اثر با رجوع به میان آن اتفاقها، میاندیشیدم که کدام را بیشتر بپردازم و آن را در این کتاب برجسته کنم؛ کدام را اصلاً نیاورم و در مواجهه با کدام اتفاق، سادهتر و بدون بیان جزئیاتِ کمتر آن را روایت کنم.
به این مسئله نیز اعتراف میکنم که در برخی از روزها آن اتفاقی که بتواند وقوع آن مانند قلابی از حیث جذابیت باشد که مخاطب را درگیر خود کند، وجود نداشت. سعی کردم به واسطه این اثر برخی از همان به تکرار رسیدنها، روزمرگیها یا گذران روزهایی که خیلی ساده و بدون اتفاق است را با مخاطب در میان بگذارم. شاید این دید باعث شده که در نگاه آسیبشناسی، شما به این نکته با محوریت کتاب «دورت بگردم» اشاره کنید.
مسئله دیگر آنکه برای فردی که به سفری 40 روزه میرود، وقتی بخواهد حتی آن سفر را به شکل شفاهی برای فردی دیگر تعریف کند به بیان تکتک جزئیات آن سفر نمیپردازد و او نیز ناگزیر به انتخاب است که میان اتفاقهای به وقوع پیوسته در آن سفر 40 روزه، کدام را دستچین کند و به مخاطب خود یا همان شنونده روایتش ارائه دهد.
آن تمرکز بیش از حد بر بیان برخی جزئیات که باز در مقام آسیب درباره «دورت بگردم» در پرسش شما بود برآمده از تجربه شخصی است. بهعنوان مثال در کاروانی که حضور داشتم چند نفری بودند که خیلی مستقیم این مسئله را عنوان کردند که این سفر بیش از حد طولانی شده و بهتر است عزم کل 40 روز را شکسته و بازگردیم!
این ملال که بر اثر تکرار و طولانی بودن سفر پیش آمده نیز در این سفر و تجربه آن برای برخی وجود داشت. منظورم آن است که گاه برخی از آن اتفاقهای پیشپاافتاده که شما را بهعنوان خواننده این اثر ملول کرده و یا شما آنها را به عنوان آسیب بیان کردید در حقیقت درحال بازنمایی آن روزهای تکراری است که اعمال را انجام دادهاید و آن بخش معنوی سفر را پشت سر گذاشتهاید و حال به خود میگویید که به دیگر فرازهای زندگی خود برسم. همین رسیدن به برخی از فرازهای دیگر زندگی است که انسان را گاه در گذران روزهای بههمپیوسته مجبور به تکرار یا گاه تجربه آهستگی میکند.
اما درنهایت آسیبی که شما مطرح کردید را نیز میپذیرم و آن را قبول دارم.
ایکنا: خانم شبرنگ دربرابر مؤلفههایی که در قالب پرسش مطرح کردم و آنچه که از زبان و روایت صادقانه و صریح خانم غفارحدادی شنیدیم، اگر شما نیز در تعریض یا تکمیل آن نکتهای دارید بیان بفرمایید.
تأکید من بر آن است که ما سفرنامه زنانه نیاز داریم. معتقدم که «دورت بگردم» روح زنانه را نمایندگی میکند اما اصراری ندارم و مخالف این مسئله هستم که بگویم «دورت بگردم» سفرنامهای است که کاملاً روح زنانگی را بازتاب میدهد و این روح از آن بیرون زده است؛ خیر! ما در این اثر نکات مختلف و متعددی داریم که فارغ از آن نگاه جنسیتی هر مخاطبی به برداشتی شیعی یا برداشت مسلمانانی که توسط نویسنده پرداخته شده میرسد.
بیشتر بخوانیم
برداشتهای قلبی و تفسیری نویسنده را ما در این اثر به شکل مشترک شاهد هستیم. به فراخور آنکه ما در خبرگزاری ایکنا هستیم بد نیست به این مسئله اشاره شود که با توجه به آنکه من افتخار آن را دارم که در تجربه زندگیام در مقام فعال قرآنی افتخار کار داشته باشم؛ لازم است که ما در آثار مکتوب با محوریت مسائل معنوی شاهد تجلی روح قرآنی در مباحث مطرحشده خود باشیم تا اینکه تنها در میان کتابها سراغ نگاه تفسیری برویم؛ یا در گزینش کتابها به آثاری مراجعه کنیم که تنها متمرکز بر آیات، روایات و نگرشهایی از این دست باشد.
گاه مخاطب در پس گذران سطرها و واژهها، بعد از قلم تفسیری نویسنده؛ روحش نیاز به یک تنفس دارد و اینجاست که آن نگاه احساسی که در قلم نویسنده میتواند جاری باشد هم یاریکننده تنوع تنفس برای مخاطب به شمار میرود و هم میتواند هنر قلم نویسنده را در همنشینی به جا، درست و منطقی نگاه تفسیری و احساسی به شکل توأمان با مخاطب قسمت کرده و در نگاه کلان اثر را از تخت شدن یا نگاه یکنواخت نیز خارج میسازد.
معتقدم «دورت بگردم» از این دو مؤلفه بهخوبی بهره برده است.
در نگارش سفرنامه حج به همان میزان که باید تعالیم معانی و نگرش سنت حسنه پیامبر اسلام یعنی مقوله حج را به مخاطب منتقل میکنیم به همان میزان باید آن ادای دِین به سنت رسول(ص) و قرآن را برای مخاطبانمان با زبانی مبتنی برآمده از دل و احساس بیان کنیم. چه آنکه معتقدم چنین شیوه روایتی، خاصه در مواجهه با آثاری که ذیل یدک کشیدن عنوان سفرنامه، بازتابدهنده سفر معنوی و کُنشهایی است که یک انسان در یک سفر معنوی در مواجهه با آموزههای دینی؛ شعائر و فرایض آن در راستای عمل کردن و دریافت آن عملی که انجام میدهد از یکسو و ازسوی دیگر آن انس و آرامش قلبی، روحی و احساسی است که با خدای خود در این سفر معنوی در اجابت به همان سنت حضرت رسول(ص) و متکی به آموزههایش از آیات و سورههای شریفه قرآن مدنظر دارد.
این همان یادگاری بزرگی است که در «دورت بگردم» آن را شاهد هستیم. گاه ما در لابهلای سطرهای این کتاب شاهد بیان برداشتهایی ازسوی نویسنده هستیم که این برداشتها برآمده از لابهلای معارف قرآنی است. اما در این ساحت اگر بخواهم نقدی که به ذهنم میرسد را بازگو کنم که نمیدانم این مسئله به ناشر یا ویراستار این اثر بازمیگردد؛ متکی بر این مهم است که ای کاش آیات و روایتی که در دل این کار بیان شده است، پاورقی میخورد تا برای آنها که در ترجمان آن آیات و روایات عربی قدرت نویسنده را ندارند یا مانند افرادی که مسلط به قرآن هستند در دریافت معانی آن جملات عربی ممکن است دچار مشکل شوند ترجمه فارسی آنها نیز در این اثر وجود داشت.
این میتواند آن نگاه تفصیلی و تفسیری نویسنده نسبت به موقعیتی که آن را تجربه کرده و حال برای تکمیل تجربهاش به استناد آیات قرآن دست زده را با مخاطب به بهترین شکل ممکن برای دریافت انتقال معنای مدنظر نویسنده یاری رساند. البته که برخی از عبارتهایی که از آیات قرآن و ادعیه آمده بسیار روشن و آشناست؛ اما باید عموم مخاطبان را نیز در نظر گرفت که ممکن است با تمامی این آیات و روایات مأنوس و آشنا نباشد. احساس میکنم برای این مخاطبان لازم بود تا در قالب پاورقی ترجمه آن آیات و روایات در متن اثر گنجانده میشد.
در این اثر شاهد پراکندگی آیات و روایات مختلف و متعددی هستیم که البته در بیان موضوع آن فصلی که نویسنده برای نگارش انتخاب کرده کاملاً حضور، وجود و تکمیل کنندگی مباحث آن بحث را برعهده دارند؛ این یکی دیگر از نقاط قوت قلم نویسنده و بازتابدهنده اشراف او است که میتواند مسائل ذهنی او را مستند به اعتبار آیات و روایات کند.
نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم به مأموریتی بازمیگردد که خانم غفارحدادی برای خود تعریف کرده است. قبل از آنکه من کتاب را بخوانم آن را در سلسله استوریهای اینستاگرامی خانم غفارحدادی در سفر حجی که حضور داشتند و هرروز آنها را منتشر میکردهاند دریافتم. در آن سلسله استوریها بسیار میدیدم که خانم غفارحدادی با بانوان مسلمان دیگر کشورها به بهانههای مختلف وارد گفتوگو میشوند. یک زمانی از به اشتراک گذاشتن اینترنت گوشی که بهانهای برای گفتوگو است؛ زمانی آن بحث شیرین «آجیل مودت» که در این اثر بسیار معروف است، بهانهای برای آن گفتوگوها میشد.
همه این گفتوگوها بازتابدهنده همان رسالتی است که نویسنده این اثر در این سفر برای خود ترسیم کرده است. یعنی گشودن باب «مودت»! خاصه میان زنان و بانوان جهان اسلام. این رفتار خود بازتابدهنده همان محور وحدتی است که در پیام مقام معظم رهبری به کنگره عظیم حج به عنوان یکی از اصلیترین الگوها و فلسفههای حج از آن یاد شده و اینبار در قامت اجابت به فرمایش رهبر انقلاب، فردی اینجا «حاجی» تلاش میکند تا در قالب برقراری ارتباطهای مختلف با زنان مسلمان به بهانههای مختلف، همان پایههای تحکیم وحدت به واسطه مؤلفههای آشنای مسلمانی و اسلام را پایهگذاری و پیریزی کنند. رسالتی که حتی پیشاز قلمی کردن این اثر، نویسنده برای خود ترسیم کرده و در تحقق آن توفیق داشته است.
این شکل دامنه ارتباطی خانم غفارحدادی در این سفر جهت برقراری ارتباط با دیگر بانوان مسلمان از جایی به بعد گویا خاموش میشود! ما این شکل جریان ارتباطی را در زمانی که او در مدینه حضور دارد بسیار پررنگ میبینیم اما بعد از آن دیگر کمتر شاهد هستیم.
در مواجهه نخستین با این اتفاق، رویکردی انتقادی داشتم اما بعد از مطالعه دوباره این اثر نظرم تغییر کرد. با توجه به آنکه من مشرف به سفر «تمتع» نشدم و تنها یک سفر 11 روزه را در قالب «عمره» در مسافرت به خانه خدا تجربه کردهام؛ میتوانم بگویم که این دو سفر از جهات مختلف و متعدد با یکدیگر متفاوت است.
در سفر «عمره» شما اعمال محدودی برای انجام دارید که طی چند ساعت انجام میشود. اعمال محدودی را پشتسر میگذارید و در این میان هم زمان بیشتر و آزادی عمل بیشتری برای برنامههای جانبی دارید. این برنامههای جانبی ختم قرآن تا خرید را بسته به نگاه نو و سلیقه افراد پوشش میدهد. این مسئله در «عمره» و اعمالی که حاجی در این سفر انجام میدهد را نمیتوانیم با سفر حج «تمتع» قیاس کنیم. میتوانم با قدرت بگویم که این دو سفر با یکدیگر قابل مقایسه نیست و گویا اصلاً دنیای دیگری است. تنها جغرافیای واحدی را شاهد هستیم.
بعد از خواندن مجدد این اثر و قرار دادن خود به جای زائر حج تمتع با انبوه برنامههای عمدهای که وجود دارد و او باید آنها را انجام دهد، دلیل آن کم شدن جنس ارتباطی خانم غفارحدادی در مجالست و گفتوگوهایی که با دیگر زنان مسلمان دارد را بیشتر و بهتر دریافتم. این امر بدیهی است که در چنین سفری که شاهد حضور چند میلیون مسلمان در قالب رفتوآمدها و انجام اعمال مختلف و متعدد هستید و انبوه ترافیک کارها، نمیتوان انتظار داشت که یک فرد حاجی بتواند تکتک مباحثی که برای خود چه در جنس ارتباطی و چه دیگر اعمال و اتفاقهایی که باید از سر بگذراند را و پیش از این سفر ترسیم کرده محقق به انجامش شود.
دریافتن این مسئله بود که آن نقد ابتدایی نسبت به کمرنگ شدن و یا خاموش شدن جنس ارتباطی که خانم غفارحدادی در ساحت همنشینی با دیگر زنان مسلمان در این سفر معنوی برای خود برگزیده بود را اینبار نه با رویکرد انتقادی که با نگرش منطقی پذیرا باشم.
باید پذیرفت که قرار گرفتن در حجم انبوه برنامهها، اتفاق و اعمالی که در حج تمتع به وقوع میپیوندد طبیعی است که برخی از مؤلفههایی که یک حاجی اینبار یک حاجی نویسنده برای خود جهت ترسیم این سفر به شکل مکتوب و در اختیار قرار دادن آن به واسطه یک سفرنامه با دیگران برگزیده، محقق به انجامش نشود و گاه آن ارتباطی که مدنظر او با دیگر مسلمانان وجود دارد ممکن است که هر لحظه مهیا نشود؛ با همه اینها خانم غفارحدادی تا آنجا که میتوانستند تمام تلاش خود را برای برقراری این ارتباط با دیگر بانوان مسلمان لحاظ کردهاند.
در مواردی که فرصت برای همنشینی و گفتوگو وجود نداشت به واسطه همین اثر شاهدیم که دستخطهایی را از دیگر بانوان مسلمان به یادگار میگرفتند. البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که در همان سفر عمرهای که سال 1391 آن را پشتسر گذاشتهام؛ بدون آنکه شناختی نسبت به خانم غفارحدادی و تجربه او در گرفتن دستخط و یادداشت از دیگر بانوان مسلمانان داشته باشم؛ در قالب همنشینی با دیگر بانوان مسلمانی که در آن سفر با آنها وارد گفتوگو شدم از تمامی آنها دستخط و یادداشتی را در یک دفترچه یادداشت به یادگار گرفتهام. حتی یکی از مسلمانان شیعه بر روی کاغذ جملاتی نوشت و آن را به من داد و گفت هر زمانی که به ایران رفتی این را در ضریح مبارک حضرت امام رضا(ع) بینداز. این نامهای است که من برای امام رضا نوشتهام!
این مسئله به من آموخت که اگر به واسطه برنامههای مختلف و متعدد نتوانستم در سفر معنوی مانند حج با همه افرادی که مدنظر داشتم و مسلمانان دیگر به گفتوگو بپردازم حداقل در حد یک دستخط یا یادداشت از آنها چیزی را به یادگار نگه دارم که میتواند هم بازتابی از آن سفر من به شکل شخصی برای خودم باشد و هم میتواند داشتهها و آوردههای مختلف و متعددی جهت به اشتراک گذاشتن آن سفر برای دیگران بهشمار رود.
اینکه بعد از گذار بیش از 10 سال از تجربهای که از سر گذراندهام اینبار در قالب خواندن یک سفرنامه حج به قلم خانم غفارحدادی متوجه شدم که او نیز این تجربه را پشتسر گذاشته و تلاقی این دو اتفاق جدا از هم اما مشترک؛ برای من جالب بود.
شاید این هم بخشی دیگر از آن وجه زنانگی باشد که در عمل و کردار دو فرد متفاوت، در دو سفر مختلف به وقوع پیوسته است. در یکی از سفرهای کربلا که مشرف شدم، ضمن آشنایی با بانوی مسلمان دیگری متوجه شدم که چیزی برای یادداشت کردن و گرفتن دستخط از او نزد من وجود ندارد. درنهایت او قرآن خود را باز کرد و در صفحه پایانی قرآنش خواست که اینبار من با دستخط خود برای او یادداشت و یادگاری بگذارم. احساس میکنم این وجه مشترک تمامی زنان در سراسر جهان است که در قالب تجربه سفر، خاصه سفرهایی که بعد روحانی و معنوی دارد، آنها را ملزم میکند تا از دیگر افراد و بانوانی که با آنها صحبت میکنند چیزی به یادگار از آن سفر معنوی داشته باشند.
ایکنا: خانم شبرنگ پیش از آنکه سراغ فصل پایانی صحبتهای خانم غفارحدادی برویم؛ در قالب نکته پایانی اگر مؤلفهای یا مسئلهای جا مانده یا بیان آن را لازم میدانید بیان بفرمایید.
خانم غفارحدادی بعد از تجربه سفرنامه «الی…» یک ویژگی مشترک را به کتابهای خود اضافه کردهاند و آن اینکه در قالب آن کتاب به مخاطبان خود وعده کتاب بعدی را میدهند. این کار را در کتاب «دورت بگردم» نیز انجام دادهاند. البته نمونههای دیگری نیز وجود دارد که شاید بتوانم بگویم این مسئله تبدیل به مُد شده است. به عنوان مثال خانم عالِمی در کتاب «باغهای معلق» خود وعده نگارش و انتشار سفرنامهای به قلم خود را به مخاطبانشان دادهاند.
خانم غفارحدادی در کتاب «دورت بگردم» به داستان روایتهای «حاج محمود» (از قدیمیترین کاروانداران سفر حج در استان قم که بیش از 40 سال است این مهم را بر عهده دارند) اشاره کردهاند که برای من بهعنوان خواننده، همان گوشه اشارههایی که نسبت به این شخصیت داشتند بسیار جذاب و برانگیزاننده حس کنجکاویام بود.
دوست دارم در قالب حرف پایانی خود از خانم غفارحدادی بپرسم که این داستان، روایتها و ماجرای «حاج محمود» به کجا رسیده است؟
ایکنا: خانم غفارحدادی در کنار اجابت پاسخ خانم شبرنگ و همچنین فصل پایانی سخنانتان اگر نکتهای برای بیان هست بیان بفرمایید؟
درباره نکتهای که خانم شبرنگ در مقام آسیب مطرح کردند مبنی بر آنکه در فصلی از این سفر جنس ارتباط و همصحبتی با بانوان مسلمان دیگر کشورها بسیار پررنگتر بود و از جایی به بعد کمرنگ یا به قول ایشان «خاموش» شده است؛ باید بگویم در ابتدای سفر که در مدینه بودیم ارتباط ما و همچنین وقتمان برای برقراری ارتباط با دیگر حاجیها بیشتر بود. حال چه زمانی که برای نماز جماعت کنار همدیگر جمع میشدیم، چه مواقعی که اعمالی برای انجام نبود و فرصتی برای مصاحبت به وجود میآمد.
مشخص است که این جنس ارتباطی پررنگتر است و در مدینه بازتاب آن را در قالب روایتهای موجود در کتاب نیز پررنگتر شاهد هستیم؛ اما در برگزاری مراسم «تشریق»؛ چادرهای کاروان ایرانیان و مسلمانان ایرانی از دیگر کاروانها جدا است که البته این را در قالب نقد نیز نسبت به مسئول کاروان و برخی از بزرگوارانی که آنجا زمامدار امور بودند مطرح کردم.
اگر من جای برگزارکنندگان حج بودم این چادرها را به شکل تصادفی میچیدم تا این جنس ارتباطی میان حاجیهای کشورهای مختلف بیشاز پیش فراهم شود. البته که نحوه چیدن این چادرها حتماً دلایلی در حوزه فرهنگی و مؤلفههایی از ایندست برای خود دارد اما اگر فلسفه بیتوته در مِنا را برقراری ارتباط میان مسلمانان در نظر بگیریم، احساس میکنم که با جدا شدن چادرهای کشورها شاهد نوعی قطع ارتباط میان مسلمانان کشورهای مختلف با یکدیگر هستیم.
در مراسم «تشریق» ما با هیچ مسلمان غیرایرانی نمیتوانستیم ارتباط برقرار کنیم. وقتی هم که به مکه برگشتیم بیشتر اعمال من به «طواف» میگذشت.
طواف جایی نیست که آدم بتواند با کسی صحبت کند. معتقدم طواف فضا و دنیایی است که انسان را حتی از خود نیز جدا میکند و او را وارد فضا و دنیای موازی میکند که دور کعبه در حال گذران است. انگار انسان از این جهان و زمین اسیری کنده میشود. حتی در مراسم طواف با همسرم نیز نمیتوانستم طواف کنم. گاه به دلیل حجم افراد میان ما فاصله میافتاد و آنجا فضایی برای برگشتن یا منتظر بودن وجود ندارد. گاه چنان غرق در همان فضای معنوی و روحانی طواف میشدم که فراموش میکردم که باید منتظر همسرم باشم. خود را کلا جدا از دیگر افراد میدیدم. احساس میکنم که این مسئله برای دیگر افرادی که در طواف حضور دارند؛ این کنده شدن و تجربه جهانی دیگر به شکل مشترک وجود دارد.
در مورد خاطرات «حاج محمود» و تحقق آن در قالب یک کتاب باید بگویم که آن را رزقی از این سفر معنوی برای خود میدانم. چون این مسئله برنامهریزیشده نبود برخلاف سفرنامه «الی…» که من برای گرفتن خاطرات «اِسراء» به آن سفر سوریه، دمشق و لبنان رفتم، دریافت خاطرات «حاج محمود» کاملاً ورا و فرای برنامهریزی بود. گویا بخشی از قسمت من در این سفر حج مباحثات و مجالست با «حاج محمود»، روایتهای جذاب؛ شیرین و دنیای معنوی این فرد بود. بههمین سبب آن را رزق و برکتی برای سفر خود میدانم.
با عرض تأسف قرار نیست که من خاطرات ایشان را بنویسم و صرفاً به سبب اینکه بهدلیل فشردگی برنامههای «حاج محمود» در قم کمتر امکان مباحثات و مصاحبه پیش میآید، این حضور را که بعد از مدتها بهعنوان زائر در سفر حج حضور داشتند برای خود محترم شمرده، تا آنجا که توانستم از نگرشها؛ روایتها و دیدگاه معنوی او در این سفر بهره بردم و آن را در کتاب «دورت بگردم» با مخاطبان قسمت کردم.
اینجا باید این نکته را نیز عنوان کنم که من برای بیان همان خاطرات محدودی که از «حاج محمود» در این اثر آوردم ابتدا تردید داشتم! بهدلیل آنکه چون قرار نبود که خودم این کتاب را بنویسم و ممکن است نویسنده بعدی که برای نوشتن خاطرات او دست به قلم خواهد شد اعتراضی داشته باشد نسبت به اینکه گُل ماجرای من یا مهمترین اتفاق کتاب من را برداشتی و در «دورت بگردم» منتشر کردی! اما قصد من از آوردن این خاطرات آن بود که معرفی ابتدایی و حتی تبلیغاتی برای این مسئله شود که هر زمانی کتاب خاطرات «حاج محمود» چاپ شد؛ مخاطبان این نگاه توأم با کنجکاوی را داشته باشند تا به خواندن آن کتاب نیز بپردازند.
بخش دوم و پایانی…
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام
source