Wp Header Logo 106.png

دهه پایانی ماه صفر بهانه‌ای شد تا خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) با دعوت از مهدی قزلی نویسنده کتاب «پنجره‌های تشنه»؛ روایت سفر ضریح مطهر حضرت امام حسین(ع) که به دست هنرمندان کشورمان ساخته و از قم تا کربلا روی تریلی، سفری 20 ‌روزه را سپری کرد را در پس گذار بیش از 10 سال از آن سفر و نگارش این کتاب به بوته‌ای برای ساحت گفت‌وگو و اندیشگی در حوزه ادبیات دینی؛ ادبیات متعهد و شاخصه‌های آن بدل سازد.

در بخش نخست این گفت‌وگو با مهدی قزلی از سببیت این اتفاق؛ روایت عجیب نحوه انتخاب شدن او برای نوشتن این سفرنامه و بلندای نگارش تجربه همراهی و همدلی او با این ضریح مطهر در سفر قریب به 20 روزه را به گفت و شنود نشستیم.

در بخش دوم این گفت‌وگو؛ ساحت، جایگاه و ماهیت این میزبانی با راقم سطور «پنجره‌های تشنه» را بیشتر بر رویکرد و نگرش نقد ادبی با محوریت ادبیات دینی؛ شاخصه‌های آن؛ دلایل ضعف و آسیب‌هایی که طی یک دهه اخیر سایه خود را بر این گونه ادبی انداخته و همچنین نگاهی آینده‌نگرانه بر خلق روایت‌های ادبی با محور معارف و الگوهای دینی استوار کردیم.

از قزلی درباره چگونگی تقریظ این اثر به قلم مقام معظم رهبری به عنوان اولین کتابی که فارغ از گونه ادبیات دفاع مقدس به قلم معظم‌له تقریظ شده و داشته‌ها و آورده‌های این مهم نیز در فصلی از این گفت‌وگو پرسیده شد که پاسخ او ناگفته‌های متعددی را برای این مهم با خود به همراه داشت.

نویسنده‌ای که برای تقریظ رهبری بنویسد دیوانه است / ادبیات دینی برای اعتلا باید زمین بخورد + فیلم //// یا نوشتن با یکجا نشستن رُخ نمی‌دهد / اغلب نویسندگان ما حوصله درک عمق زیبایی برای خلق ادبیات ندارند + فلیم

اما پیش از هر چیز شاید مرور و خوانش تقریظ مقام معظم رهبری بر «پنجره‌های تشنه» برای ورود به بخش دوم این گفت‌وگو لطفی متفاوت و مضاعف با خود به همراه داشته باشد.

«بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌

این حسین کیست که عالم همه دیوانه‌ى اوست‌

این چه شمعی است که جان‌ها همه پروانه اوست‌

اى شعله فروزان، اى فروغ تابان، اى گرمابخش دل‌هاى خلایق! تو کیستى با این شکوه و جلال، با این شیرینى و دلنشینى، با این هیبت و اقتدار، با این‌همه لشکر دل‌به‌همراه، با غلغله فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت می‌کنند؟ تو کیستى اى نور خدا، اى نداى حقیقت، اى فرقان، و اى سفینه‌النجاه؟ چه کرده‌اى در راه خدایت که پاداش آن خدائى‌شدنِ هر آن چیزى است که به تو نسبت می‌رساند؟ بنفسى انت، بروحى انت، بِمُهجَةِ قلبى انت، و سلام الله علیکَ یومَ وُلِدتَ و یوم اُستُشهِدتَ مظلوماً و یوم تُبعَثُ فاخِراً و مَفخَراً. (29/02/1392)

بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه و کنجکاو و نکته‌یاب. خواندم تا (28/02/1392).»

آنچه در ادامه از خاطر شما می‌گذرد بخش دوم و پایانی این گفت‌وگوی صریح و بی‌پرده با مهدی قزلی است و بنا را در این فصل از گفت‌وگو بر آن گذاشتیم که ورای گفت‌وگوهای پیشین او درباره کتاب «پنجره‌های تشنه» و ادبیات دینی؛ برای ما و خوانندگان ایکنا؛ ناگفته‌هایی که تا امروز بر زبان نرانده را جاری کند. حاصل آن روایت جذابی است که در ادامه می‌خوانید.

ایکنا: بخش دوم این نشست و گفت‌وگو پیرامون کتاب «پنجره‌های تشنه» را برمحور کمیت و کیفت نویسندگان در حوزه خلق چنین دست از آثار به ویژه با محور رصد و انتخاب سوژه‌ها بدیع و سفرنامه‌های جذاب استوار کنیم. حتی اگر جناب امیرخانی را نیز کنار جناب قزلی قرار دهیم، کمتر می‌توانیم حتی به تعداد انگشتان یک دست به راویان سفری این‌چنینی مانند سفر با مقام معظم رهبری با همسفر شدن با ضریحی مقدس و نظایری از این دست اشاره کنیم. چرا تا این حد تعداد این دست از نویسندگان کم است؟ پرسشی مهمتر؛ چرا تا این حد اقبال برای نگارش چنین آثاری کم است؟! آیا گام گذاشتن در این مسیر آنقدر سخت است که فردی جرأت ورود به آن را نمی‌کند؛ یا شاهد تقسیم‌بندی و دسته‌بندی برای انتخاب تعدادی محدود از نویسندگان کشورمان برای نگارش چنین دست از آثاری هستیم؟

خیر! به هیچ‌وجه اینگونه نیست! پاسخ صریح آن است که کسی حوصله‌ این کارها را ندارد! به ‌شدت تأکید می‌کنم که به هیچ‌وجه اینگونه نیست که برای نگارش چنین دست از آثار بنا بر انتخاب تعدادی محدود و معدود از نویسندگان کشور باشد.

روزی که برای این سفر عازم شدم، دخترم 18 روزش بود و روزی که از سفر برگشتم، سن دخترم دوبرابر شده بود؛ 36 روز! این را هم می‌دانید که نوزادان رشد بسیار بالایی دارند. طی این 18، 19 روز سفر، رشد او هم دو برابر شده بود. بالاخره باید یک نفر خودآگاه بچه 18 روزه خود را با همسری که یک بچه چهارساله نیز دارد که آن کودک هم پُر از شیطنت‌های دوران کودکانه است، تنها بگذارد و به‌ دنبال این کار برود.

این تازه روایت بخشی است که آن نویسنده خودآگاه با وجود چنین مسئله‌ها و مشکلات انتخاب می‌کند که در این سفر یا انتخاب چنین موقعیتی قرار گیرد. گاه حتی این مسائل و مشکلات نیز وجود ندارد؛ اما نویسنده حوصله آنکه بلند شود و خود را درگیر این دست از اتفاق‌ها کند را نیز ندارد.

آماده انتشار//// نویسنده‌ای که برای تقریظ رهبری بنویسد دیوانه است / ادبیات دینی برای اعتلا باید زمین بخورد + فیلم //// وصیت می‌کنم  من را با «پنجره‌های تشنه» دفن کنند/ اغلب نویسندگان ما حوصله درک زیبایی برای خلق ادبیات ندارند + فلیم

ایکنا: یعنی قفسه‌های کتابفروشی‌ها و کتابخانه‌های ما از چنین دست از آثاری خالی است چون نویسنده حوصله آن را ندارد؟

بله؛ این همان تفاوت بین ما و خارجی‌ها است. یکی از دوستان تعریف می‌کرد که نویسنده‌ای آلمانی، دو تا سه سال از زندگی خود را در شهر «غزنِی» کشور افغانستان با لباس و شمایل افغانستانی‌ها گذراند تا بتواند رمانی بنویسد که به فضای آنجا و مردمانش نزدیک باشد. این اتفاق مربوط به دوره پیشین حکومت طالبان بر افغانستان و نه دوره فعلی است. دقت کنید؛ نمی‌گویم «کابُل»؛ نمی‌گویم «هرات»؛ او در «غزنی» که به طالبانی‌ها نزدیکتر است به‌عنوان یک فردی آلمانی حضور داشت و زندگی کرد تا فقط رمانی درباره شخصیت با قهرمانی افغانستانی بنویسد که نزدیک به آن فرهنگ؛ سبک زندگی او و فضای زیستش باشد.

کدامیک از نویسندگان ما این کار را انجام داده‌اند؟ پیش ‌از این در همین گفت‌وگو شما نامی ‌بردید. آقای رضا امیرخانی! بله؛ او 11 ماه سفری به امریکا داشت و واقعاً باید به او مرحبا گفت که از این سفر سه کتاب منتشر کرد. اما یک نفر را میان نویسندگان کشورمان بگویید که برای «نوشتن»؛ چنین تجربه‌ای داشته باشد. نه اینکه چون آنجا یا در کشوری دیگر بوده و حال به ‌سبب کاری یا موقعیتی که در آن کشور حضور داشته، تصمیم بگیرد که اثری هم بنویسند. نه! یک نفر را با این نمونه و مثالی که زدم نام ببرید.

اینکه من مجبور یا مأمور بودم که در کشوری دیگر یا منطقه‌ای دیگر حضور داشته باشم اصلاً داستان، قضیه و فضایش متفاوت است تا اینکه من انتخاب کنم به ‌عنوان نویسنده از خانواده و زندگی خود بزنم، مشقاتی را بر خود هموار کنم و به نقطه‌ای دیگر بروم، مدتی آنجا بمانم تا اثری خلق کنم. اثری که منطبق با واقعیت‌ها؛ سبک زندگی؛ جغرافیا؛ فرهنگ و تمامیت آن محیطی باشد که قرار است در قالب یک داستان یا رمان به مخاطبم منتقل دهم. تمرکز بر این دو نگاه از زمین تا آسمان متفاوت است!

من؛ در سفر انتقال ضریح امام حسین(ع) هیچ کاری به غیر از نوشتن نداشتم. پس به حتم یکی از دلایل توفیق نسبی این کار (پنجره‌های تشنه) این بوده است. من راننده نبودم که حال به‌ خاطر راننده بودن و حضورم در این سفر خاطرات بنویسم. آدمی بودم که هیچ کاری به غیر از نوشتن نداشتم. آدم باید اینگونه برای نوشتن به سفر برود. آدم باید اینگونه برای مأموریت نویسندگی از یک سفر عازم شود.

حرف من ساده است؛ ما نویسندگان در صنف خود – با احترام تمام به هم‌صنفی‌های خود – آدم‌های اینچنینی کمتر داریم. هرچند که کمی این اوضاع در حال بهتر شدن است. یعنی جوان‌هایی آمده‌اند که درک متفاوت و درست‌تری نسبت ‌به ماجرا و اهمیت نوشتن و نگارش دارند. مسلم است که انتخاب چنین شیوه‌ای به خروجی اثری مطلوب ختم می‌شود و به‌همین میزان مسلم است که وقتی منِ نویسنده تنها پشت میز بنشینم و بخواهم از جایی ‌که در آنجا حضور نداشته یا تجربه‌ای از آن ندارم، بنویسم؛ اثرم با چه کیفیتی مواجه خواهد بود.

انسان برای نوشتن باید راه بیفتد. راه افتادن هم تنها در موضوع متن نیست. در تمام زندگی جاریست. آدمی که نشسته؛ یک کتاب بنویسد؛ دو کتاب بنویسد؛ تمام می‌شود! آدمی که می‌خواهد عمرش را به نوشتن کتاب ختم کند، باید راهی باشد.

خب حالا برسیم به اینکه چرا مهدی قزلی برای نوشتن «پنجره‌های تشنه» انتخاب می‌شود؟ اجازه بدهید این را هم پاسخ بدهم! بله، پیشتر گفتم که من برای نوشتن «پنجره‌های تشنه» این شانس را داشتم که در معرض انتخاب برای حضور در سفر این کاروان با ضریح امام حسین(ع) قرار گرفتم. اما چرا این اتفاق می‌افتد؟ چرا مهدی قزلی؟

به ‌سبب آنکه او فردی است که برای نوشتن کتاب قبلی‌اش یعنی «جای پای جلال»؛ 8 سفر به 8 نقطه‌ای انجام داد که «جلال آل‌احمد» رفته بود. من برای بازنویسی و بازآفرینی آنچه که جلال رفته بود و دیده بود و تجربه کرده بود به آن سفر رفتم. همین مسئله سبب می‌شود که آقای آزادگان وقتی از هیئت ‌اُمنای متولیان ساخت ضریح با رضا امیرخانی برای همراهی او به‌عنوان نویسنده جهت نگارش روایت این سفر صحبت می‌کند و رضا امیرخانی بنا به دلایل مختلف و متعدد نمی‌تواند در این سفر حاضر باشد؛ پیشنهادش مهدی قزلی است! چرا؟ چون رضا امیرخانی می‌داند که با نویسنده دیوانه‌ای طرف است که برای نوشتن یک کتابش بلند می‌شود و به 8 مکان مختلف که جلال آل‌احمد سفرکرده، سفر می‌کند تا نوشتنش با نگاه تخیل همراه نباشد. درک و لمس توأمان آن تجربه پیشین «جلال»؛ حالا با نگاه، چشم و قلم نویسنده برای مخاطب جاری می‌شود.

پس من برای نگارش سفر ضریح امام حسین(ع) از قم به کربلا انتخاب شدم؛ اما واقعیت آن است که ما همین امروز هم برای انتخاب کسانی که بروند و چیزی را بنویسند دچار مشکل هستیم.

ایکنا: پیش‌از طرح این پرسش؛ نخست بر این مسئله تأکید می‌کنم که شناختی نسبی و خوبی از آقای مهدی قزلی دارم و دو دیگر؛ به واسطه تنفس خبری در فضای ادبیات کشور خوب می‌دانم که مهدی قزلی به قصد تقریظ به این سفر عازم نشد. اما صریح و صادقانه می‌پرسم آیا انتظار تقریظ مقام معظم رهبری برای این کتاب را داشتید؟

من روز دهم یا دوازدهم اردیبهشت سالی که کتاب «پنجره‌های تشنه» منتشر شد (1392)؛ کتاب را به یکی از دوستانی دادم که نسبت فامیلی با آقای خامنه‌ای داشت. برای ایشان در این کتاب متنی برای تقدیم با چنین مضمونی ‌نوشتم «تقدیم به رهبرم؛ مرجعِ من که الگوی کتابخوانی من نیز به شمار می‌رود»؛ و کتاب را به آن دوست دادم که هر زمانی فرصت شد «پنجره‌های تشنه» را به آقا تقدیم کند.

تقریظ مقام معظم رهبری مربوط به بیست‌وهشتم یا بیست‌ونهم همان ماهِ اردیبهشتِ همان سال است. یعنی در فاصله‌ای حدود 10 تا 12 روز از ارائه آن کتاب به دوستم تا تقریظ مقام معظم رهبری فاصله است.

ماجرا از این قرار بود که بر حسب اتفاق این قوم‌وخویش آقا، ایشان را می‌بیند؛ کتاب را به آقا ارائه می‌کند و آقای خامنه‌ای از زمانی‌ که من این کتاب را با آن مقدم به ایشان تقدیم کردم تا زمانی ‌که تقریظ کردند کلا 10، 12 روزی زمان می‌گذرد. مشخص می‌شود که آقای خامنه‌ای این کتاب را در فاصله‌ کمتر از 9 یا 10 روز مطالعه کرده و تقریظ می‌کنند. چه زمانی؟ این زمان درست مصادف با ایام برگزاری نمایشگاه کتاب است. یعنی به تحقیق در ایامی است که ایشان از یک سو مواجهه جدی با کتاب‌هایی که می‌آیند و می‌روند و از سویی دیگر، مواجهه‌ای جدی با اخبار این حوزه دارند. ولی ایشان نشسته‌اند و کتاب را خوانده‌اند. من همه اینها را بعدها متوجه شدم. وقتی به تطبیق این تاریخ پرداختم متوجه شدم که به تقریب 10 روز از زمان نوشتن آن متن تقدیمی و ارائه کتاب به دوستم، رسیدن کتاب به آقای خامنه‌ای و تقریظ ایشان می‌گذرد.

حالا پاسخ سوال شما را می‌دهم. نه! من برای تقریظ این کتاب را ننوشتم و معتقدم کسی که برای تقریظ کتاب بنویسد دیوانه است! اگر واقعیت و جان‌مایه کلام را بخواهید، انتظار تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب را نیز نداشتم. حتی امروز هم با قدرت می‌گویم که من آن متن تقدیمی را در ابتدای کتاب برای رسیدن آن به دست آقای خامنه‌ای ننوشته‌ام که ایشان بعد از آن متن تقدیمی این تقریظ را قلمی کنند.

قطعاً دوست داشتم که این کتاب را آقای خامنه‌ای ببیند. دلیل دوست داشتنم آن است که من در آن ایام به نوعی در جریان سفرهای آقای خامنه‌ای بوده‌ام؛ از سال 1388 تا 1397 در برنامه‌ها، دیدارها و سفرهای آقای خامنه‌ای حضور داشتم. نه در تمام سفرها؛ اما در اغلب آنها حضور داشتم و روایت آن دیدارها، نشست‌ها، برخاست‌ها و سفرها را نوشتم که همه آنها در قالب کتابی با عنوان «روایت اول شخص از شخص اول» به‌زودی منتشر خواهد شد.

به ‌دلیل آن نشست‌وبرخاست‌هایی که در جلسات ایشان داشتم مشتاق بودم که این کتاب را مطالعه کنند؛ اما اینکه دنبال تقریظ باشم مطلقاً خیر! کتاب «پنجره‌های تشنه» از دسته کتاب‌هایی است که نحوه تقریظش متفاوت است. یعنی از مسیرهای تقریظی به دست آقای خامنه‌ای نرسیده است و به‌همین دلیل هم آن را در دسته‌ کتاب‌های تقریظ شده جدی نمی‌بینید.

یک‌بار در دولت قبل ‌از آقای رئیسی به نمایشگاه کتاب رفته بودم و در سالن «یاس» قفسه‌ای را دیدم که آنجا نوشته بود «تمام کتاب‌های تقریظی رهبری» و کتاب «پنجره‌های تشنه» من آنجا حضور نداشت.

گفتم من کاسب تقریظ نیستم؛ کما اینکه تا چاپ اخیر (یازدهم) این اثر نیز تقریظ رهبری در این کتاب منتشر نشده است؛ اما به آنها گفتم اگر اینجا نوشته‌اید تمام کتاب‌های تقریظی، باید این کتاب هم باشد. فرد مقابل مِن‌مِن کرد و گفت «این کتاب در بازار موجود نیست.» به آنها گفتم یعنی «سوره مهر» این 10 کتاب را به شما داده و تنها کتاب من را نداده؟ گفتند که «به ما پاسخ داده‌اند که این کتاب را موجود ندارند!»؛ ازقضا کتاب همراه من بود و نسخه کتاب را به آنها دادم و گفتم این را در قفسه بگذارید. گفتند که «باید با مسئول غرفه صحبت کنیم.»؛ به آنها گفتم یا این کتاب را الان در قفسه می‌گذارید یا آن نوشته‌ بالا را تغییر می‌دهید و کلمه «همه کتاب‌های تقریظی» را به «برخی کتاب‌های تقریظی» تغییر می‌دهید. درنهایت آن کتاب وارد قفسه شد.

باز برای اینکه بدانید این را نیز می‌گویم «پنجره‌های تشنه» اولین کتابی است که موضوع آن جنگ و دفاع مقدس نیست و تقریظ رهبری بر آن نوشته شده‌ است. البته بعد از این کتاب، کتاب‌هایی منتشر شد که موضوع آنها جنگ نبود و به تقریظ رهبری رسیده است؛ اما آن زمان این کتاب نخستین کتابی بود که فضا و محتوای آن از جنگ و دفاع مقدس نمی‌گفت و به تقریظ رهبری مزین شد.

خیلی اشتباه است که آدم تنها برای یک نفر مخاطب دست به نگارش کتاب بزند. این نقض غرض است! کتاب رسانه است. رسانه فقط با مخاطبه با مخاطب است که معنی پیدا می‌کند. اگر اوی نویسنده نمی‌توانی کتابی بنویسد یا نمی‌خواهد کتابی بنویسد که همه بخوانند، کلا مسیر را اشتباه رفته است! حتی اگر اینگونه باشد که بخواهند کتابی را فقط برای مخاطبی چون رهبر انقلاب با هدف تقریظ ایشان بنویسند. در این مسئله تردیدی وجود ندارد که ایشان انسانی فرهیخته، کتابخوان و کتاب‌فهم است؛ اما این اشتباهی استراتژیک است که به قول شما بنویسد برای تقریظ گرفتن.

البته باید بگویم که این اتفاق امروز وجود دارد! برخی در قراردادهایشان با ناشر به این مسئله تأکید می‌کنند که دستمزد من این عدد است و اگر کتاب تقریظ بگیرد دستمزدم این مقدار خواهد بود! یعنی طرف حساب و کتاب این ماجرا را نیز انجام می‌دهد.

آماده انتشار//// نویسنده‌ای که برای تقریظ رهبری بنویسد دیوانه است / ادبیات دینی برای اعتلا باید زمین بخورد + فیلم //// وصیت می‌کنم  من را با «پنجره‌های تشنه» دفن کنند/ اغلب نویسندگان ما حوصله درک زیبایی برای خلق ادبیات ندارند + فلیم

ایکنا: حال شما را به یک مسافرت 10 ساله از زمان انتشار این اثر تا به امروز دعوت می‌کنم. اگر همین امروز، شهریور 1403 به مهدی قزلی پیشنهاد سفر با تریلی حمل ضریح مبارک مطهر امام حسین(ع) از قم به کربلا را بدهند، خروجی اثر همین خواهد بود؛ یا نگاه، زبان، لحن و روایت را با توجه به این گذار عمر 10‌ساله و افزایش تجربه‌ها متفاوت خواهید کرد؟

ببین!؛ آنقدر از این کار آرام هستم که حد ندارد!!

ایکنا: «آرامم» یعنی رضایت قلبی؟

خیر! آرامش با رضایت قلبی متفاوت است. شاید این کار می‌توانست بهتر شود؛ اما من هر آنچه که فکر می‌کردم درست است را در این اثر ارائه داده‌ام و آرامش بسیار خوبی دارم. به این معنا که من هر آنچه که بَلَد بودم، می‌توانستم و به ذهنم رسید را به میان آورده‌ام. آیا کار بهتر از این می‌توانست دربیاید؟ نمی‌دانم! شاید اگر فرد دیگری بود بهتر می‌شد. اینها پرسش‌های غیر قابل‌اثبات و غیرقابل‌انکار است.

ایکنا: فرد نویسنده دیگر خیر؛ منظور پرسش من خودِ خودِ مهدی قزلی است.

باز هم پاسخ شما خیر است! از من پرسیدند که آیا چیزی به این کتاب اضافه می‌کنی؟ گفتم حتی یک کلمه!!! این صحبتم به‌ معنای ویرایش نیست؛ ویرایش بحثی جداگانه دارد. اگر منظورتان تغییر به‌ معنای افزودن یا کاستن کلمه، کلمات و جملاتی باشد مطلقاً!

این را برای اولین‌بار در گفت‌وگوی رسانه‌ای درباره کتاب «پنجره‌های تشنه» می‌گویم. من، یک هفته از این سفرم را ننوشته‌ام. پایان این کتاب چیست؟ پایان این کتاب تحویل ضریح امام حسین(ع) و غبارروبی است. ما بعد از این در کربلا، نجف، کاظمین و سامرا به‌عنوان کاروانی که ضریح را با خودش حمل کرده مهمان بودیم. من آنها را ننوشتم. وقتی ‌که کار نگارش این کتاب را آغاز کردم؛ نگارش این بخش‌ها را نیز به‌عنوان فصل‌هایی برای کتاب در ذهن داشتم؛ اما وقتی در قالب نگارش کتاب به تحویل ضریح و غبارروبی رسیدم عمیقاً احساس کردم که دیگر نباید ادامه دهم. کتاب «پنجره‌های تشنه» اینجا تمام می‌شود.

می‌خواهم بگویم خیر! نه به این کتاب چیزی اضافه می‌کنم و نه کم می‌کنم. اگر همین الان هم مرا به همان سفر دعوت کنند بازهم همین‌ را می‌نویسم. می‌دانید چرا؟ چون حتی همین امروز هم وقتی در خانه، کتابخانه را تفحص می‌کنم و این کتاب را بیرون می‌آورم؛ به خودم که می‌آیم می‌بینم که بیش ‌از یک ساعت است که با این کتاب همراه هستم.

نویسنده‌ای که برای تقریظ رهبری بنویسد دیوانه است / ادبیات دینی برای اعتلا باید زمین بخورد + فیلم //// وصیت می‌کنم  من را با «پنجره‌های تشنه» در قبر بگذارند/ اغلب نویسندگان ما حوصله درک عمق زیبایی برای خلق ادبیات ندارند + فلیم

ایکنا: حتی با اثر خودتان؟

بله! حتی گاه به وجد می‌آیم و می‌گویم چقدر «باحال» و یک «ایول‌الله» هم بابت نگارش این کتاب به خودم می‌گویم. این کتاب در مجموع خوب درآمد. شنیده‌اید که می‌گویند «فلان فرد، روزش بود؟»؛ کتاب هم در شرایطی نوشته شد و درآمد که روزِ من بود و به‌همین سبب آن را دستکاری نمی‌کنم.

ایکنا: پرسش بعدی خود را مبتنی بر مؤلفه معال‌اندیشی که مقام معظم رهبری بر آن تأکید دارند مطرح می‌کنم. با همین قوانین موجود در حوزه نظام نشر و ظرفیتی که میان نویسندگان امروز کشورمان از نسل‌های مختلف پیشکسوتان تا نوقلمانی که حضور دارند؛ با محور «ادبیات متعهد» از حوزه سیاستگذاری یعنی مدیران تا مجری یعنی نویسندگان؛ چه آینده‌ای را برای عرصه ادبیات متعهد کشورمان؛ به شکل خاص شاخه «ادبیات دینی» و حتی بازهم محدودتر آثار ادبی با مؤلفه و شاخصه امام حسین(ع) برای آینده ادبیات کشورمان متصور هستید؟

من نمی‌دانم این گونه‌ای که از آن صحبت می‌کنید چیست؟! «متعهد» به چه چیزی؟ ببینید وقتی ما نگاهی کلان را متمرکز بر یک واژه می‌کنیم مثلاً می‌گوییم «دین»؛ این دین می‌تواند هرجایی باشد. دین می‌تواند مال شما باشد؛ مال من باشد؛ من مواظب آن باشم؛ من آن را تبلیغ کنم و به شما ارائه دهم. اگر این رویکرد منظور شماست؛ با این رویکرد مخالفم!

از دید من دین، زندگی است. با این تغییر رویکرد به ماجرا نگاه کنید. وقتی دین را در مفهوم زندگی بگیریم، هر نوشته‌ای می‌تواند ادبیات متعهد باشد. اگر شما رمانی بنویسید که در آن آدم‌ها به یکدیگر احترام می‌گذارند؛ به محیط‌ زیست احترام می‌گذارند و آشغال در کوه نمی‌ریزند؛ این من شود کار دینی!

نویسنده‌ای که برای تقریظ رهبری بنویسد دیوانه است / ادبیات دینی برای اعتلا باید زمین بخورد + فیلم //// وصیت می‌کنم  من را با «پنجره‌های تشنه» در قبر بگذارند/ اغلب نویسندگان ما حوصله درک عمق زیبایی برای خلق ادبیات ندارند + فلیم

ایکنا: به شکل تام و تمام صحبت شما را قبول دارم. اما این دینی که می‌گویید در ادبیات ما و نوشتن از آن شاکله و چهارچوبی کاملاً مشخص دارد. اگر کمی از این چهارچوب پا را فراتر بگذاریم از منتقدان ادبی گرفته تا برخی از روحانیان به این شکل و شیوه‌ای که شما برای نگارش آثار در حوزه ادبیات دینی انتقاد اشاره می‌کنید وارد می‌کنند و اجازه چاپ اثر را نمی‌دهند؟

انتقاد وارد کنند! این کار را انجام دهند!

ایکنا: در پرسش پیشین هم گفتم؛ نگاه من واقعیت موجود است. از «مدیریت»، یعنی برنامه‌ریزان و متولیان حوزه فرهنگ تا «مجری»، یعنی نویسندگان؛ با این نگرش و داشته‌های امروزمان در حوزه سیاستگذاری فرهنگی و ظرفیت نویسندگان ما در 10 سال آینده با چه چشم‌اندازی روبرو هستیم؟

اگر درباره سیاست فرهنگی موجود و ظرفیت نویسندگان فعلی صحبت می‌کنید نمی‌دانم 10 سال دیگر کجا هستیم. باز هم تأکید می‌کنم ما در ادبیات باید نگاهمان بر این نمط استوار باشد که قرار است افرادی که تعدادشان کم نیست با اثر شما از فیلم، مصاحبه و کار رسانه‌ای گرفته تا کتاب مواجه شوند. به شرط آنکه داریم درباره‌ چنین محصولی که بازتاب دهنده محتوای دینی است صحبت می‌کنیم؛ چنین محصول فرهنگی و هنری نمی‌تواند متعهد نباشد. اصلاً معنایی ندارد که من چیزی تولید کنم که به مؤلفه یا مسئله‌ای متعهد نباشد! آیا اصلاً چنین شوخی‌ای داریم؟

شما با من مصاحبه می‌کنید که من را بالا ببرید یا به زمین بزنید! نمی‌شود که بگویید فقط مصاحبه می‌کنیم؛ انگار در خلأ مصاحبه می‌کنید! مگر می‌شود؟ امکان ندارد! هر اثری در مواجهه با ارتباطِ با مخاطب قرار دارد. یعنی من می‌نویسم که یک نفر آن را ببیند یا بخواند. چنین محصول تولیدی بدون هیچ قید و شرطی به مؤلفه‌ای متعهد است.

سطحی‌ترین بخش را می‌گویم. اصلاً آن اثر به پول متعهد است. یعنی من نویسنده می‌نویسم که پول بگیرم. من متعهد هستم به سبک زندگی سیاسی؛ من متعهد هستم به نگاه و قرائتی که از دین دارم؛ یا من متعهدم که در نوشته‌هایم تنها به دین، اجتماع یا سیاست بپردازم. موضوعی خاصی به دلیلی در ذهنم قلاب انداخته یا من را درگیر کرده است. به ‌دلیل آن کاری ندارم؛ اما خود را متعهد می‌دانم که این دایره و سیبل را به‌ عنوان هدف قرار داده، درباره آن بنویسم و به مخاطب ارائه دهم. این عین تعهد است. ما چیزی به اسم ادبیات غیر متعهد نداریم.

یکبار شنیدم که فردی می‌گفت که ادبیات من و آثارم مستقل است. به او گفتم از چه چیزی مستقل هستی؟ بعد از چند پرسش سرآخر به او گفتم من باید اثری بنویسم که در آن امام حسین(ع) و رابطه مردم با او منتقل شود و تو داری به مؤلفه دیگری فکر می‌کنی که آن نگاه ذهنی خود را به واسطه نوشته و کتابت به مخاطب منتقل کنی. کجای این تعریف معنای مستقل می‌دهد؟ گفت ما پول نمی‌گیریم! به او گفتم خب قراردادی که می‌بندی چیست؟ آیا تو کاری انجام می‌دهی و پولی نمی‌گیری؟ پس برای ادامه زیستن هوا می‌خوری؟

نویسنده‌ای که برای تقریظ رهبری بنویسد دیوانه است / ادبیات دینی برای اعتلا باید زمین بخورد + فیلم //// وصیت می‌کنم  من را با «پنجره‌های تشنه» در قبر بگذارند/ اغلب نویسندگان ما حوصله درک عمق زیبایی برای خلق ادبیات ندارند + فلیم

ایکنا: آقای قزلی ذکاوت شما را تحسین می‌کنم! شما هم روزنامه‌نگار هستید و هم نویسنده! و این هر دو، یعنی اوج ذکاوت و هوشمندی؛ اما سؤالم ساده است و آن را بار دیگر تکرار می‌کنم. صریح می‌پرسم، 10 سال دیگر ادبیات دینی ما کجاست؟

با این مسیری که الان وجود دارد به قهقرا است! البته تأکید می‌کنم که قهقرا بخشی از مسیر است. حضرت سجاد(ع) امامی بعد از امام حسین(ع) است. این جمله متعلق به ایشان است که «در کل حرمین مکه و مدینه به تعداد انگشتان دست باقی نمانده که ما را دوست داشته باشند.» مگر بیان این جمله چند وقت بعد از پیامبر اکرم(ص) است؟

در اوج آن شرایط جزیره‌العرب؛ آن اغتشاش و درهم‌ریختگی زندگی قبیله‌ای، ناگهان پیامبر(ص) وارد می‌شود و اوج دوره حکومت و حاکمیت اسلام با سکانداری ایشان و شروع جریان تمدن اسلامی را شاهد هستیم. اما تنها چیزی قریب به 60 سال بعد که از زمان پیامبر می‌گذرد ما این جمله را از حضرت سجاد(ع) می‌شنویم! یعنی به ‌جایی می‌رسیم که از زبان یکی از ائمه می‌شنویم که به تعداد انگشتان دو دست باقی نمانده مسلمانی که ما را دوست داشته باشد.

حال ببینید از آن زمان حضرت سجاد(ع) که آن جمله را فرمود تا امروز چند سال و چند قرن گذشته است؟ کافی ا‌ست همین الان سرمان را به سمت مسیر اربعین برگردانیم. چقدر آدم فقط در همین مسیر حضور پیدا می‌کنند و جمع می‌شوند؟ نمی‌خواهم بحث را فلسفی کنم که دوست داشتن یعنی چه و چه و چه؟! یا اینجا منظور از تعداد انگشتان دست یعنی چه؟ من به‌ ظاهر همین جمله نگاه می‌کنم. الان شاهد حضور این‌همه آدم فقط در پیاده‌روی اربعین هستیم.

امام‌ خمینی(ره) با آغاز جنگ می‌گفت همه باید به جبهه بروند. شاهد بودیم فردی که یک مغازه کوچک بقالی داشت، کرکره را پایین می‌کشید و به سمت جبهه راه می‌افتاد. به او می‌گفتیم تو تا این لحظه از زندگی حتی تفنگ را از نزدیک ندیده‌ای؛ حداقل یک آموزش برای استفاده کردن از اسلحه ببین و بعد برو! پاسخش این بود که «من به این کارها کار ندارم؛ امام گفته و من عازم هستم.»

می‌خواهم بگویم که ما در مسیر سپری کردن سیر ادبیات دینی برای رسیدن به آن کمال باید فرازونشیب‌های مختلفی طی کنیم. ما تا وقتی به آن دوره‌ای نرسیم که 30هزار نفر جلوی 70 یا 100 بایستند و دست به شهادت امام حسین و یارانش بزنند؛ به تحقیق و بی‌تردید شاهد اوج‌گیری اسلام و رسیدنش به دوره امروز و زمانه امام خمینی(ره) نخواهیم بود!

می‌گویم آنچه که الان داریم در مسیر سیر ادبیات دینی می‌بینیم قهقرا است! آیا ادامه آن نیز سیر قهقرایی است؟ نمی‌دانم! می‌خواهم بگویم شاید حتی لازم باشد که در برهه‌ای از زمان ادبیات دینی ما کاملاً زمین بخورد تا نویسندگانش؛ مجریانش؛ سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزانش متوجه آسیب‌های جدی شوند و عزم خود را جزم کنند تا به آن نقطه هدف و قله اصلی برسند.

«ادبیات دینی» یا همان رویکرد پرسش شما، «ادبیات متعهد» یا حتی در نگاه کلان، ساحت کلی ادبیات با «زور»؛ «فشار»؛ «دستور»؛ «انتشار»؛ «افزایش عامدانه‌ تیراژ کتاب»؛ «منتشر کردن و خود خریدن»؛ «منتشر کردن و خود پخش کردن» و این قبلی اقدامات دچار اتفاق جدی و تحول شگفت نخواهد شد.

باید بیاموزیم در مقام نویسنده یا مسئول فرهنگی که می‌خواهد کاری را مدیریت کند؛ بین مردم حضور پیدا کنیم. به درک مسئله‌ها و زبان آن‌ها دست پیدا کنیم. دغدغه‌های آنها را لمس کنیم و در مقام همراهی و همدلی با این جماعت گام برداریم. نویسنده نمی‌تواند بگوید من فُرم خودم را دارم و بر اساس همین شیوه و فُرم می‌نویسم. اگر اینگونه است باید به او گفت که برود گوشه‌ اتاق خود بنشیند و برای خود بنویسد.

صریح می‌گویم؛ گاه می‌شنویم که فردی می‌گوید که فلان نویسنده کتابی را به یکی از ناشران بزرگ حوزه انقلاب داده؛ مانند نوشیدن آب پرتقال آن ناشر را مکیده و بعد از اینکه اسم و رسمی دَر کرده است کتابش را به ناشر خصوصی برای نشر سپرده است. اما مسئله این است که همین فردی که دارد آن نقد را مطرح می‌کند خود کتابی به یکی از همان ناشران حوزه انقلاب داده و حتی 500 جلد از کتابش هم هنوز به فروش نرفته است!

این دست همان مسئله اصلی جایگاه مخاطب است که معنا پیدا می‌کند. کتاب خوب، مخاطب خود را پیدا می‌کند و می‌فروشد. کتاب تو، قطعاً خوب نبوده که نفروخته و میان مخاطب جایی باز نکرده است. دلیلش خیلی ساده است. اینکه توی نویسنده به مخاطب؛ به مسئله‌ها؛ به فُرم او و به زبانش توجه نداشته‌ای یا از پَسَش برنیامده‌ای و آن نویسنده‌ای که موفق بود به این مولفه‌ها و شاخصه‌ها توجه داشته و از پَس اثر نیز برآمده است.

ایکنا: تمام دلچسبی این گفت‌وگو؛ تفاوت آن و زبان صریحی که در مقام پاسخ به پرسش‌های آن برآمده‌اید درنهایت همه تسلیم به شتاب ثانیه‌ها هستیم؛ به ایستگاه پایانی و پرسش پایانی رسیده‌ایم. آقای قزلی اگر نکته‌ای در کلامتان می‌تواند در قالب جمع‌بندی و یا تکمیل‌کننده سخنان پیشین شما باشد؛ آن را در قالب روایت پایانی بیان کنید.

من از همین تریبون که در اختیار دارم می‌گویم، چون مشخص نیست که آدم چه زمانی و در چه مکانی می‌میرد؛ هر کسی که این مصاحبه را می‌خواند و می‌بیند اگر روزی از مرگ من آگاه شد با خودش کتاب «پنجره‌های تشنه» را بیاورد و به آنها وصیت می‌کنم به هر ترتیبی که شده در قبر من یک جلد از این کتاب را قرار دهند.

همچنین برای آنکه از فرصت این گفت‌وگو به بهترین نحو استفاده کنم؛ نکته دوم را با تمرکز بر نگارش سفرنامه می‌گویم.

واقعیت آن است توجه به فرم سفرنامه یا نوشتن‌هایی که مبتنی بر سفر است به ‌سبب آنچه که در تمام این گفت‌وگو به مؤلفه‌های آن اشاره کردم بسیار دارای اهمیت است. معتقدم باید اینگونه ادبی و شیوه نگارشی بیش‌ از پیش مورد توجه نویسندگان قرار گیرد.

اگر نویسندگان دچار این بُن‌بست هستند که ما چه باید بنویسیم و چه کاری انجام دهیم؟ پاسخم آن است که هر وقت که به چنین بُن‌بستی برخوردید یکی از راهکارهای بُرون‌رفت از آن این است که به سفر بروید. منتها تفاوت در این است که اینبار باید سفر را تعریف کنیم.

اینگونه نیست ‌که فردی بگوید خب حالا که ما عازم کیش هستیم یک سفرنامه‌ای هم بنویسیم؛ خیر! او برای تفریح، استراحت و فراغت رفته است. این آن سفری نیست که می‌خواهیم از آن بنویسیم. نویسنده باید به سفری برود که از پیش می‌داند می‌خواهد بنویسد. «سفری» سفر است که امروزش با فردایش از نظر وزن و برنامه‌ریزی مشخص نباشد. سفری که نمی‌توانی حدس بزنی در آن چه اتفاقی قرار است بیفتد.

زمانی بود که آدم‌ها وقتی به سفر حج می‌رفتند وصیت‌نامه می‌نوشتند. چرا که چند ماه یا یک سال در سفر بودند و نمی‌دانستند که چه اتفاقی برای آنها می‌افتد! حتی وقتی بازمی‌گشتند متوجه می‌شدند که به تعداد افراد خانواده آن‌ها به‌سبب ازدواج یا مرگ‌ومیر افزوده یا کم شده‌ است. گاه خود آن مسافر در سفر، جان خود را از دست می‌داد. گاه با فردی مانند «ابن بطوطه» در تاریخ مواجه هستیم که به سفر حج رفت اما بازنگشت. یا نمونه‌ای دیگر مانند «سعدی» زمانی ‌که به حج می‌رود. آیا فقط این سفر را می‌رود و بازمی‌گردد؟ خیر! او بعد از آنکه به مکه می‌رسد و مناسک حج را برگزار می‌کند، جهان را می‌گردد و بعد بازمی‌گردد. این جنس از سفرهاست که از درون آنها ادبیات متولد می‌شود.

سفری که مسافر آن از پیش بلیت رفت و برگشت؛ محل اقامت یا برنامه‌های خود را رزرو کرده باشد و بداند سفری همراه با مکاشفه نیست! بله می‌توان گفت که از یکجا نشستن بهتر است! اما سفر حساب نمی‌شود. تأکید می‌کنم که تکان خوردن از یکجا و مکان جغرافیایی به خلق و ادبیات کمک می‌کند. برای آنکه قوه خلق ما حرکت کند به‌ شدت به این دست از تجربه‌های غیرقابل‌ پیش‌بینی نیاز داریم. این توصیه‌ من به جوان‌ترها و کسانی که امکان جابجا شدن برای آنها بیشتر فراهم است.

تأکید می‌کنم که سفر به پول ارتباطی ندارد. اگر پول باشد بهتر است و راحت‌تر می‌توان تصمیم گرفت؛ اما اگر پول نباشد به این معنا نیست که نمی‌توان سفر رفت. حتماً و حتماً می‌توان سفر رفت. اینکه کجا برویم یا چگونه برویم خود بخشی از سفر است. چرا که آغاز مرتبت کشف و شهود است.

نویسنده‌ای که برای تقریظ رهبری بنویسد دیوانه است / ادبیات دینی برای اعتلا باید زمین بخورد + فیلم //// وصیت می‌کنم  من را با «پنجره‌های تشنه» در قبر بگذارند/ اغلب نویسندگان ما حوصله درک عمق زیبایی برای خلق ادبیات ندارند + فلیم

ما امروز کسانی را داریم که وقتی عازم سفر اربعین هستند به سمت کربلا نمی‌روند؛ آنها به «ریمدان» زاهدان در دورافتاده‌ترین منطقه سیستان‌وبلوچستان و نقطه‌ی مرزی می‌روند. این‌ها ادبیات را می‌فهمند. یعنی به‌ جای آنکه به سمت کربلا بروند مسیر عکس را به نقطه صفر مرزی در کشورمان می‌روند و در مقام خدمت به زائران پاکستانی برمی‌آیند. زائرانی که تنها چهار روز در سفر بوده‌اند که تازه به مرز ما در ایران برسند و حال باید سه، چهار روز را در ایران طی کنند تا به نقطه دیگر مرزی ایران برای ورود به کشور عراق برسند. تازه از آنجا هم چند روز در راه هستند تا درنهایت به کربلا برسند. آن نویسنده است که انتخاب می‌کند که روایت قهرمان یا شخصیتی را قلمی کند که حداقل هفت روز یا هشت روز برای آن هدف اصلی‌اش یعنی زیارت امام حسین(ع) در سفر بوده است. مسلم است که چنین آدمی اگر بخواهد اثری را خلق کند از دیگر آدم نویسنده‌ای که همین مسیر معمولی را با هواپیما طی می‌کنند برای خلق سفرنامه‌ای با محوریت اربعین اثرش متفاوت‌تر؛ ممتازتر؛ جذاب‌تر؛ خوش‌خوان‌تر و پُرمخاطب‌تر است.

از اینجا به «ریمدان» رفتن خودآگاهی، حوصله و معرفتی برای رسیدن به همان کشف و شهود می‌خواهد. این‌جاست که می‌گویم پول مؤلفه تعیین‌کننده‌ای برای سفر نیست. این نگاه است که به مؤلفه‌ای تعیین‌کننده، اثرگذار و جریان‌ساز در روند خلق نگارش اثر ادبی در قالب یک سفر بدل می‌شود. تأکید می‌کنم سفر عنصر و عامل مهمی برای خلق است. سفری که از آن ادبیات متولد می‌شود را باشد شناخت. باید بشناسیم ناشناختگی عرضه خود به‌اتفاق‌ها؛ عرضه خود به زمان و مکان مناسب؛ عرضه خود به آدم‌های مناسب را و همه اینها جزئی از سفر است. اینکه بروی و تمام ساعت‌ها، لحظات و دقایقت را در هتل بنشینی، کشف و شهودی ندارد. بیشتر یک شوخی است! باید میان آدم‌ها بروید. درگیر آنها شوید تا به خلق برسیم.

درنهایت بابت توجه و نگاه خبرگزاری ایکنا به کتاب «پنجره‌های تشنه» و رُخ دادن این گفت‌وگوی متفاوت از شما و خبرگزاری بین‌المللی قرآن تشکر می‌کنم.

بخش دوم و پایانی…

گفت‌وگو از امین خرمی

انتهای پیام

source