Wp Header Logo 885.png

جوان آنلاین: «می‌می‌رَمَت» روایت عاشقانه‌ای است از دلدادگی جوانی مبتلا به سندرم داون و دختری ویلچر‌نشین؛ عاشقی که در وانفسای عشق‌سازی و عشق‌فروشی تا پای مرگ بر این عشق می‌ماند. این رمان می‌کوشد جامعه را به مواسات و همدلی با این افراد ترغیب کند. 
کتاب «می‌می‌رمت» به قلم محمدمهدی رسولی، اثری است که از زاویه دید متفاوتی به یک عاشقانه آرام و منحصربه‌فرد پرداخته است. رسولی در مورد وجه تسمیه و محتوای این اثر گفت: می‌می‌رمت کلمه‌ای است که قهرمان داستان در یک فصلی به فردی می‌گوید که دلباخته اوست و به دلیل اینکه به شکل خاصی بیان می‌کند، به همان شکل هم در جلد کتاب آمده‌است و در واقع، قهرمان داستان ما فردی مبتلا به سندر‌م داون است و دلباخته دختر ویلچرنشین می‌شود و به همین دلیل، یک عشق بسیار خاص و پیچیده‌ای اتفاق می‌افتد و در ادبیات ما، چنین سابقه‌ای خیلی وجود ندارد و به همین‌خاطر، فکر کردم چرا واقعاً دوستان سرشار از عشق و زیبایی‌ای که مبتلا به سندر‌م داون هستند مورد غفلت واقع شده‌اند؟ در نتیجه، وقتی که وارد فضای کار شدم، دیدم چقدر سخت است که همان فضا و جهان را ترسیم کنیم و در عین حال، بتوانیم کار دراماتیک و نمایشی شده را خلق کنیم که بتواند با مخاطب امروز ارتباط برقرار کند. 
نویسنده این کتاب توضیح داد: عشق در منظر دوستان عزیز سندر‌م داون یک چیز دیگر و متفاوت است از آنچه ما نگاه می‌کنیم و بنده، ابتدا از این موضوع اطلاعی نداشتم، ولی وقتی وارد پژوهش‌های میدانی شدم، دیدم چیز دیگری است و به همین جهت، استنباط خودم این بود که مثلاً یک تا یک سال و نیم، کار نوشتن کتاب «می‌می‌رمت» تمام شود، ولی این اتفاق نیفتاد و چهار سال طول کشید و هنوز هم تردید داشتم که بخواهم نسخه نهایی را به دست نشر بسپارم. چون حساسیت موضوع خیلی برای خودم زیاد بود، چراکه برای اولین‌بار است که چنین عاشقانه‌ای را در ادبیات مطرح می‌کنیم و به همین دلیل، باید قصه جذابی داشته‌باشد که بنده سعی کردم دو فصل را از زبان همان فردی تعریف کنم که سندر‌م داون دارد. یعنی با همان پیچیدگی‌های زبانی که دارد و لکنتی که صحبت‌های خود را بیان می‌کند. رسولی با اشاره به دلیل انتخاب چنین سوژه و شخصیتی ادامه داد: یکی از دلایل عمده انتخاب و شکل‌گیری این سوژه و شخصیت این بود که طرح موضوع عاشقانه در ادبیات ما جزو روزمر‌گی‌ها و در عین حال، متأسفانه روزمرْگی‌ها شده‌است؛ هر چند که عاشقانه‌های بلندمرتبه و مرتفع هم دارد، ولی متأسفانه بیشتر در فضای نازلی مطرح می‌شود؛ به ویژه برای جوان‌تر‌ها که در این وانفسای عشق‌سازی و عشق‌فروشی، منظره‌ای از عشق ساخته می‌شود که خیلی خالص نیست و همه به نوعی، از فضایی عاریت گرفته شده‌اند؛ همان‌طور که مولانا می‌گوید: «عشق‌هایی کز پی رنگی بوَد / عشق نبوَد عاقبت ننگی بوَد» و در واقع، عشق‌های رنگی هستند که سر هر کوی و برزن به دست شاهدان بازاری دست به دست می‌شوند و خیلی جذاب نیستند. 
رسولی گفت:، چون این نوع از افراد جامعه ما به نوعی مورد غفلت هستند و متأسفانه جامعه نیز با آن‌ها ادب و آداب ارتباط را نمی‌داند و به همین دلیل، تلاش کردم که بین جامعه مخاطبان و دوستان عزیزمان مأنوس بودن برقرار شود. چون این افراد به حدی سرشار از محبت هستند که بدی را نمی‌بینند و با آن میانه‌ای ندارند و آینه وجودشان پاکی و زیبایی است. به همین دلیل، شخصیت داستان ما تا پای جان خود پیش می‌رود و در فضای دیگری، ناگهان اتفاق دیگری می‌افتد. رسولی افزود: ماهان در حال آینگی فضای کار است و افراد اطرافش بدون اینکه بخواهند در حال آموختن هستند، حتی بدون اینکه ماهان بخواهد به آن‌ها چیزی بیاموزد، اما به حدی که ماهان از خلوص شخصیت برخوردار است که به طور طبیعی، هر رهگذری که از زندگی او عبور می‌کند، تکه‌ای از عشق او را با خود می‌برد و شاید تأثیر این موضوع را بیشتر روی افرادی می‌بینیم که خیلی مثبت نیستند و وقتی با افرادی شبیه به ماهان روبه‌رو می‌شوند، خودِ تلخشان را می‌بازند و خودشان را زیر سؤال می‌برند.

source