Wp Header Logo 2284.png

جوان آنلاین: در مستند شهید دریاقلی (بهترین مجسمه دنیا) داستان را از قول مجسمه‌ای روایت کردم که در میدان شهر نصب شده، ولی اغلب مردم به درستی او را نمی‌شناسند. 
حبیب احمدزاده، نویسنده و مستندساز کشورمان به بهانه روز ملی سینما نوشت: ارسطو ابتدای بخش ۹ کتاب «بوطیقا» به تفاوت میان شاعر و تاریخ‌نگار پرداخته و نوشته «تفاوت شاعر و مورخ در نظم‌نگاری یا نثرنویسی نیست. تفاوت حقیقی میان شعر و تاریخ‌نگاری در این است که اولی از وقایع ممکن و دومی از وقایع قطعی می‌گوید. منظور از وقایع ممکن، منطقی انسانی است که در عالم واقع کمتر احتمال حادث شدن دارد. در نتیجه شعر از تاریخ فلسفی‌تر است و گامی فراتر می‌نهد؛ زیرا شعر، نظر به امر کلان جهانشمول و تاریخ، چشم به امر جزئی دوخته است.»
این فیلمنامه‌نویس کشورمان در ادامه عنوان می‌کند: دو مستند اولیه من بین این دو مجسمه اسطوره‌ای قرار دارند؛ در سمت چپ آرش کمانگیر که از کلاس چهارم دبستان شعر معروف سیاوش کسرایی او را از بر بودم و شب‌ها در زمان جنگ و در میانه محاصره آبادان و آتشباری بیرحمانه دشمن بر شهرم بر بالای دودکش دیدگاه برای خود زمزمه می‌کردم و اولین مستندم (آخرین تیر آرش) الهام گرفته و باز‌آفرینی نوین از همین روایت بود و در جست‌وجوی پیکر مفقود سیدابراهیم اصغرزاده، دوست مستندسازم در سانحه سقوط هواپیما (در سپیدکوه خرم‌آباد) و ترادفی موازی با تصاویر ناتمام او از جست‌وجوی خمره‌ای باستانی بر فراز کوه‌های موند بوشهر بود و اسطوره دوم مجسمه سمت راست از دریاقلی سورانی بود که با خبر دادن ورود نابهنگام ارتش بعث در میانه خواب و غفلت همگانی نیرو‌های مدافع، تاریخ شهر و نیز جنگ را در زمانه خود تغییر دا. 
احمدزاده می‌نویسد: سال‌ها بعد که تحقیق (چه کسی محمد مسعود را کشت) را انجام دادم، ناگهان در حیرت متوجه شدم که مرحوم سیاوش کسرایی با گرایش چپ، شعر آرشش را در وصف سرگرد خسرو روزبه توده‌ای سروده، کسی که ترور محمد مسعود، روزنامه‌نگار (که خود از قالتاق‌ترین و نان به نرخ روزخورترین‌های تاریخ روزنامه‌نگاری ایران و عبرتی است همیشگی برای همه) را انجام داده تا این ترور سیاسی به گردن حکومت وقت بیفتد، متوجه شدم که کهن‌الگو‌ها در الگوسازی و همانند‌سازی چگونه می‌توانند به بیراهه بروند. 
در کار شهید دریاقلی (بهترین مجسمه دنیا) داستان را از قول مجسمه‌ای روایت کردم که در میدان شهر نصب شده، ولی اغلب نه تنها اسم او را نمی‌دانند، بلکه این شکل نمادین را هم مضحکه یک قهرمان می‌پندارند، پس ناگزیر مجسمه خود باید از سکو پایین بیاید و با رفتن واقعی به میانه مردم، کار ناتمام هنرمند مجسمه‌سازش را به نوعی تمام کند و اینجا بود که به‌طور غریزی سعی شد از ترکیب و ادغام این دو توانایی، یعنی ساحت (تاریخ) در توجه به امر جزئی و نیز (هنر) در نظر به امر کلان جهانشمول در آثارم استفاده کنم، حتی در کتاب شطرنج با ماشین قیامت.
وی در پایان می‌نویسد: می‌گویند این بیت منسوب به حکیم ابوالقاسم فردوسی از او نیست. به هر حال این بیت در عمل از ادغام توانایی تاریخ و شعر می‌گوید:
رستم یلی بود در سیستان 
مَنَش کرده‌ام رستم داستان

source