«سلام سینما» با لیلی فرهادپور که بازیاش تحسین و توجه منتقدان را به خود جلب کرده به گفتگو نشست و او از تجربههایش به عنوان بازیگر در سینما گفت.
شما در این ۱۵ سال فعالیت در سینما تا به حال به عنوان بازیگر مصاحبهای نداشتهاید و مصاحبههای شما همواره در حوزه نویسندگی و ترجمه بوده است.
بله من هیچ وقت به عنوان بازیگر زیر بار مصاحبه نرفتهام.
چطور شد که در ۴۸ سالگی آن هم با سابقه سالها روزنامهنگاری و نویسندگی وارد دنیای بازیگری شدید؟
بعد انتخابات ۸۸ بود و من میخواستم به نویسندگان دفاع مقدس نامهای بنویسم و از شرایط موجود انتقاد کنم. من از یکی از همکارانم در روزنامه اعتماد ملی خواستم به من برای ارسال این نامه کمک کند و، چون او قبول نکرد بین ما بحث درگرفت. من با ناراحتی و عصبانیت از دفتر روزنامه بیرون آمدم و به فروشگاهی در خیابان سنایی رفتم. پسرم آنجا بود و من با عصبانیت و جدیت شروع کردم به تعریف آنچه بین من و همکارم رد و بدل شده بود. این در حالی بود که آقای مجتبی میرطهماسب و محسن عبدالوهاب در حال تماشای این موقعیت بودند و هیچ کدام هیچ حرفی نمیزدند. شب پسرم با من تماس گرفت و گفت مامان فیلم بازی میکنی؟ من جواب دادم فقط همین کار را تا حالا نکردهام و او گفت یعنی بازی نمیکنی؟ که من گفتم چرا بازی میکنم؛ و این جوری بود که وارد سینما شدم.
شما بدون گذراندن هیچ دوره بازیگری جلو دوربین رفتهاید. از تجربه بازیگری با چنین پیشزمینهای برای ما بگویید.
اولا فکر نمیکنم همه بازیگرها دوره بازیگری گذرانده باشند. از طرف دیگر من فکر میکنم دو چیز اصلی لازم است. اول اینکه تو جلوی مخاطب اجرا داشته باشی؛ هر نوع پرفورمنسی. من سابقه سخنرانی و میزگرد داشتم و به این خاطر اصلا مشکل مواجهه با مخاطب را نداشتم. مسئله دوم این است که من نویسندهام و، چون شخصیتپردازی میدانم، وقتی که قرار است نقشی را بازی کنم مثل این است که دارم این نقش را دوباره مینویسم. من در هنگام مواجهه و بازی هر نقش با همان روش شخصیتپردازی و پرسیدن این سوالها که اگر من این شخصیت را مینوشتم چطور راه میرفت، حرف میزد و. آن نقش را برای خودم از نو خلق میکنم. من در کلاسهای نویسندگیام به شرکت کنندهها میگویم باید جزئیات شخصیت خود را بدانند؛ بنابراین وقتی با نقش برخورد میکردم این کار انجام میدادم و خیلی وقتها به کارگردانها گفتهام که برای مثال این شخصیت این کار را انجام نمیدهد.
در این شرایط با کارگردانها وارد چالش نمیشوید؟
خیر. یکبار رضا بهبودی به من گفت تو مثل یک توریست در سینما میمانی. گویا آمدی یک جایی را تماشا کنی. مثل توریستی که از جهان اول به جهان سوم آمده است. مثل توریستی که بقیه را تماشا میکند و میگوید اااا چه جالب شما کلهپاچه میخورید؟! شما این طور زندگی میکنید؟ ما اینطور زندگی نمیکنیم! بهبودی میگفت تا این حد من رفتارم توریستوار است. در واقع عین آدمی که از یک جایی آمده است که خیلی بالاتر از سینماست، به ما به عنوان توریست و از بالا نگاه میکنی. به بهبودی گفتم واقعا این طور هستم؟ گفت دقیقا همینطور رفتار میکنی. یک بار هم سید علی هاشمی به من گفت چنان وارد لوکیشن میشوی که انگار رضا گلزار و هدیه تهرانی آمده است. در حالی که من نقش دوم و یا سوم را دارم؛ بنابراین من برای یاد گرفتن بازیگری هیچوقت چالشی نداشته ام.
پشت صحنه سینما عموما مقهورکننده است. برای شما چطور بوده است؟
نه برای من این چنین نبوده است. من در سینما یک مشاهدهگر هستم. خیلی از جاها برایم ناراحتکننده است. مخصوصا رفتار با هنروران. در سریال سرزمین کهن که در محله خاوران فیلمبرداری میشد، هروقت اهالی برای عکس گرفتن میآمدند من هر بار میگفتم که هنرور هستم تا عکس نگیرم. بعد یکی از هنرورها به من گفت شما چه کاری کردید که به شما دیالوگ دادند؟ وقتی این را گفت واقعا از ناراحتی داشتم میمردم. واقعا نمیدانستم در جوابش چه بگویم.
این تجربهها از پشت صحنه را با اهالی سینما هم مطرح میکنید؟
بسیار. سر سریال آخری که کار کردم و شاید دوست نداشته باشند اسمش را بگویم، بعد از گرفتن یک پلان کارگردان به من گفت حالا که پلانی برای ضبط نداری زودتر از بقیه بازیگران اصلی برای صرف ناهار برو. من به سالنی رفتم که ناهار سرو میشد گفتم کارگردان گفته است که زودتر از بقیه ناهار بخورم. افراد آنجا هی به همدیگر نگاه میکردند و پچ پچ میکردند. بعد از من پرسیدند شما برای کدام گروهی و من گفتم بازیگر هستم. بعد شروع کردند به معذرت خواهی کردن و بعد یک غذای دیگر برای من آوردند که مخصوص بازیگرها بود و با غذای گروههای دیگر فرق داشت. من داشتم از ناراحتی میمردم. به کارگردان گفتم و گفت برخورد میکنم و حتی کارگردان هم باورش نمیشد. گفتم شماها خبر ندارید آن پایین چه میگذرد و بازیگرها هم این چیزها را اصلا نمیبینند.
با این تجربههایی که گذراندید باز این هیجان را دارید که برای بازی کردن در این سینما و جلو دوربین رفتن بجنگید؟
نه! البته پولی که از سینما درمیآید بسیار راحتتر از دیگر عرصهها مانند نوشتن است. البته به غیر از نقش اول. یعنی آن خوشی و راحتی که برای نقش دو و سه تجربه میکنی و پول خوبی که به نسبت وقتی که میگذاری میگیری با پولی که از راه ویراستاری و ترجمه و نویسندگی و روزنامهنگاری درمیآوری بسیار متفاوت است. برای مثال برای ترجمه جدیدم رمان ارکستر اقلیتها دو سال زمان گذاشتهام یک سال برای ترجمه یک سال برای چاپ، اما در نهایت ۱۰ میلیون درآمد داری. این در حالی است که برای دو روز کار در سینما ۱۰ میلیون دستمزد میگیری. اما اگر نقش اول بازی کنی خوشبختی نقش دو و سه تمام میشود. برای کسی که کار بازیگری میکند بسیار مهم است که نقش اول بازی کند. اما برای من سینما شوخی بود. نقشی بازی میکردی و پولی میگرفتی و بعد پشت صحنه سر به سر دیگران میگذاری. بعد با آدمهایی پشت صحنه رودرو و آشنا میشوی که فیلمشان را میبینی و دربارهشان نقد مینویسی و با آنها گهگاه مصاحبه میکنی. روند تولید فیلم و سریال را میشناسی و میتوانی درباره همه آنها بهتر بنویسی. خیلی خوب بود. ولی وقتی میبینی داری یک نقش اول و مهم بازی میکنی میبینی دیگر جدی وارد سینما شدهای و خدا را شکر که یک نقش جدی بازی کردم که یک نقطه خیلی خوب برای من بود. من فهمیدم وقتی میگویند بازیگری سخت است یعنی بازی کردن یک نقش اول سخت است و نه خود بازیگری. مسئولیت و فشاری که بازیگری نقش اول با خود همراه دارد بسیار سخت است.
بازی شما در کیک محبوب من بسیار تحسین شده و یک نقطه عطف در کارنامه کاری شما محسوب میشود. برای اینکه بتوانید به چنین بازی روانی در نقش مهین برسید چه حال و هوا و چالشهایی را پشت سر گذاشتید؟
اول اینکه تعامل بسیار زیادی با هر دو بازیگر داشتم. به خصوص از نظر بازیگری با مریم مقدم. به نظر من مریم در کسوت کارگردانی بازیگردان بود. بهتاش بیشتر ایرادات را مطرح میکرد و مریم به من راهحل پیشنهاد میداد. دوم اینکه ما دو ماه در پیش تولید روخوانی داشتیم. حتی قبل از اینکه آقای محرابی انتخاب و به ما ملحق شوند. اتفاق دیگری هم که میافتاد و برای من عادی نبود این بود که هر پلان چندین مرتبه گرفته میشد. من در تجربههای قبلیام عموما تک برداشته بازی میکردم. شاید برای دلایل دیگر به برداشت دوم و سوم میرسید، اما به خاطر بازی هرگز این اتفاق برای من نیفتاده بود. من بیشتر از سه برداشت را در تجربههای قبلیام به خاطر نمیآورم. همیشه کارگردانها زود تحت تاثیر بازیام قرار میگرفتند؛ و خب من، چون تا به حال نقش اول بازی نکرده بودم و به نسبت نقش مکملهایی که به من سپرده میشد کار من خوب بود و میدانستم چه کار میکنم. یادم میآید در سریال آکتور یک صحنهای میبایست سالاد میخوردم و قرار بود نمای اینسرت از دست من گرفته شود. نیما جاویدی گفت که یک چنگال برای من بیاورند، اما من گفتم این شخصیت با چنگال غذا نمیخورد با قاشق سالاد میخورد. جاویدی از این حرف من خیلی خوشش آمد. تنها جایی که دو برداشت بیشتر شد در همین سریال بود. آن هم، چون کارگردان میگفت چرا حرف «ر» را تلفظ نمیکنی. من، چون عموما این حرف را تلفظ نمیکنم. خیلی سخت بود برایم. هم باید به لهجه جنوب شهری حرف میزدم و هم تلاش میکردم «ر» را تلفظ کنم. فردای آن روز کارگردان گفت که تدوینگر جاهایی که من ر را تلفظ نکرده بودم بیشتر پسندیده بود. ولی بعد به بهتاش صناعیها رسیدیم و ۲۰ برداشت کمتر امکان نداشت. در تمام این فیلم که همه سکانس پلان بود امکان نداشت زیر ۲۰ برداشت بگیرد. مرتب میگفت لیلی نشو مهین باش. ولی به هرحال خیلی سخت بود، اما تجربه خوبی بود. بعد این کار دچار ترومای نقش اول شده بودم.
اولین تجربه شما به ۱۵ سال پیش برمیگردد. در طی این ۱۵ سال در سریالهای صدا و سیما، شبکه خانگی و فیلمهای سینمایی حضور داشتهاید تا به فیلم کیک محبوب من رسیدهاید. شما در این مدت چه تفاوتهایی را تجربه کردید؟
راستش برای این سوال نمیتوانم جواب دقیقی بدهم. اما براساس تجربههایم میتوانم بگویم محدودیتهایی که برای حجاب در صدا و سیما وجود دارد با شبکه نمایش خانگی و سینما اصلا قابل مقایسه نیست. مثلا در سریالهای تلویزیون منشی صحنه به جای اینکه حواسش به صحنه باشد، به غبغب و مچ دست و گوش است. در فیلمی وقتی که شخصیت در خیابان حضور دارد منشی صحنه تحت تاثیر محیط واقعی کاری به غبغب و مچ دست بازیگر ندارد. اما در خانه نمیدانستند چه کار کنند. منشی صحنه درگیر این بود که این طره مو در صحنه قبل چطور بود و حالا باید چطور باشد. اما مریم مقدم میگفت در سینمای خارج چنین حساسیتی وجود ندارد. مو است و دارد تکان میخورد و میتواند تکان بخورد. نه گریمور میدانست با راکورد مو چکار کند و نه منشی صحنه؛ و مریم به دادشان رسید. زیرا آنها درگیر این بودند که این طره مو پیچش کدام سمت است. این برای من خیلی جالب بود.
وقتی که تازه وارد سینما شدید فکر میکردید روزی چنین نقشی را در فیلمی، چون کیک محبوب من بازی کنید؟
نه اصلا. دلم میخواست یک روز کتابهایم به چنین موقعیتی برسند، اما درباره بازیگری چنین تصوری نداشتم. ببینید وقتی که روی فرش قرمز بودم به این فکر میکردم که چقدر آدمها و بازیگران هستند که فقط آرزویشان این است که روی این فرش قرمز حضور داشته باشند و به چنین موقعیتی برسند. اما در آن لحظه برای من فقط این برایم مهم بود که من نماینده مریم و بهتاش هستم و به جای آنها چه باید بگویم و چطور باید رفتار کنم. اصلا برایم فرش قرمز مهم نبود و فکر میکردم چقدر برای دیگران یک رویاست و برای من اصلا آن معنی را نداشت.
زمانی که مطلع شدید کیک محبوب من به جشنواره فیلم برلین راه یافته است چه حسی داشتید؟
وقتی که بهتاش به من زنگ زد و گفت فیلم برای برلیناله انتخاب شده است من همراه با برادرم در خیابان مشغول خرید بودم. من خیلی خوشحال شدم از این خبر، اما اولین چیزی که به برادرم گفتم این بود که من از شهرت میترسم. از توی چشم بودن میترسم و نمیدانم با این وحشت چکار کنم. اما وقتی به روی فرش قرمز رسیدم فقط خود واقعیام بودم، لیلی فرهادپور و تنها به این فکر میکردم نماینده بهتاش و مریم هستم.
نقش مهین که یک مادر میانسال است نسبت به مادرانی که سینمای ایران تا به امروز سعی در بازنمایی داشته متفاوت است. شما در این باره چطور فکر میکنید؟
ما همان نسلی هستیم که انقلاب کرد. این را نباید فراموش کنیم. میخواهم بگویم ما بچههای انقلاب هستیم و نمیتوانیم سنتی باشیم. سینمای ما مامانهای ۵۰-۶۰ ساله الان را نمیبیند. نمیخواهد ببیند. مادران این سن و سال همان نسل انقلاب هستند که انقلاب کردند. در واقع این افراد حذف شده بودند. نمیگویم آنچه سینمای ایران از زن و مادر بازنمایی کرده وجود ندارد. چرا آن هم وجود دارد، اما همهاش نیست. یک عده مثل ماها مثل مهین حذف شده است.
اینکه فیلم به قشری حذف شده میپردازد قابل توجه است. در واقع ایده اصلی فیلم بر حذفشدهها استوار است.
بله. در این فیلم بخشی از جامعه حذف شده نشان داده میشود. من شخصا خودم هیچ وقت نمیتوانم خود لیلی فرهادپور را در سینمای ایران پیدا کنم. با اینکه مهین با من فرق دارد، اما باز شکلش شبیه من است. یا حداقل دوستان مهین در آن مهمانی شبیه دوستهای خودم هستند.
شما با فیلم کیک محبوب من تجربه منحصربهفردی را کسب کردید و در واقع این نقش یک نقطه عطف در کارنامه بازیگری شما محسوب میشود. حالا با رسیدن به نقطه آینده بازیگری خود را چطور میبینید؟
نقطه پایان. فقط شاید یک نقشی را بازی کنم که قبل از این فیلم یکی از دوستان راجعبه آن با من صحبت کرده بود. البته الان نمیتوانم اسمی ببرم.
این به این معناست که شما ممنوعالکار شدهاید؟
نه کسی به من نگفته است. چون اصلا بعد از بازی در این فیلم و حتی قبل از اینکه فیلم اکران شود من تمام پیشنهادات بازی در فیلم را رد کردم. چون همانطور که گفتم این فیلم را نقطه پایان بازیگری خودم لحاظ کرده بودم. در واقع خودم را سنگین نگه داشتم که منتظر ممنوع الکاری نمانم.
از میان فیلمسازانی که با آنها همکاری داشتهاید کدام یک را بیشتر دوست دارید؟
مریم مقدم و بهتاش صناعیها و صفی یزدانیان را خیلی دوست دارم. یزدانیان در فیلم ناگهان درخت سر تمرین دائم به من میگفت که نه اینجوری نه! من با خودم فکر کردم از من چه مدل بازی میخواهد؛ و بعد فیلم در دنیای تو ساعت چند است یزدانیان را در ذهنم مرور کردم و به نظرم آمد حالت خانم زری خوشکام را که در آن فیلم حضور داشتند اینجا از من میخواهد؛ که بعد وقتی من آن را اجرا کردم گفتند همین را میخواهند. یک بار هم آقای یزدانیان از من پرسید رانندگی بلد هستم که گفتم من فقط به اجسام ایستاده میزنم. اجسام متحرک خودشان از من دور میشوند. با این حرف من رنگ از صورت یزدانیان و مسئول ماشین پرید، اما از پس ماشین برآمدم. در کل ناگهان درخت خیلی خاطره خوبی برای من شد. همکاری با حمید نعمتالله هم بسیار خوب بود. هر چند که نقش من کلا در این فیلم حذف شد. واقعا دیدن نعمتالله در لوکیشن عالی بود. همیشه قبل فیلمبرداری داخل لوکیشن میرفت قدم میزد و بعد شروع به فیلمبرداری میکرد. نیما جاویدی هم کارگردان خیلی خوبی است و کار کردن با او تجربه خوبی بود.
فارغ از بازیگری الان مشغول چه کاری هستید؟
در حال حاضر مشغول نوشتن کتابی هستم با موضوع نوشتن خلاق که فکر میکنم کار بامزه و خوبی شود. چون از تجریبات خودم در زمینه نویسندگی استفاده کردم. فکر میکنم یک سالی نگارش این کتاب طول خواهد کشید؛ و همچنین قرار است یکسری نشستهایی با عنوان سینما- ادبیات که متفاوت از سینما و اقتباس است برگزار کنیم. در نهایت میخواهم بگویم کیک محبوب من فارغ از اینکه من در آن بازی کردهام واقعا فیلم خوبی است و امیدوارم همه ببینند.
source