امین حسینپور با کارگردانی سریال بازنده پیشنهاد تازهایی است. در دورانی که بسیاری از فیلمسازان، با نسخهبرداری کلیشهای از روی دست یکدیگر و بهکارگیری داستانهایی تکراری، اما پرزرقوبرق، میکوشند از بازار پررونق سریالسازی در شبکه نمایش خانگی سوءاستفاده کرده و از این طریق درآمدی به دیگر اندوختههای خود اضافه کنند. یادآوری نام سریالهای بیکیفیت بسیاری که طی یکی دو سال اخیر ساخته شده و سر از پلتفرمهای گوناگون درآوردهاند، حتی قویترین حافظهها را هم به دردسر میاندازد؛ گویی شتاب برای تولید و تبلیغات گسترده بهمنظور تحتتأثیر قراردادن مخاطب کنجکاو، تنها فرمول ثابتی است که بسیاری از فیلمسازان در مواجهه با شبکه نمایش خانگی بهدنبال آن هستند.
داستان کلاسیک از جنس معما
حالا، اما کارگردان جوانی پا به میدان گذاشته که از لابهلای تصاویر سریالی که پیش روی مخاطب قرار داده است، بهراحتی میتوان دقت نظر و تامل او را روی تکتک پلانها و صحنهها احساس کرد. امین حسینپور برخلاف بسیاری دیگر از فیلمسازان که برای تحتتأثیر قراردادن سرمایهگذار سراغ شخصیتهایی با شغلهای غیررسمی (همچون قاتل سریالی، قمارباز، فعال ورزشهای زیرزمینی، مدلینگ و…) میروند و از طریق تصویرسازی یک موقعیت غیرمتعارف سعی در جذب مخاطب دارند، به سراغ یک داستان کلاسیک از جنس معمایی و رازآلود رفته که با اتکا به فضاسازی مورد علاقه فیلمساز، توانسته رنگوبوی تازهای به جریان سریالسازی در این روزها بدهد.
برداشتی از کتاب «زن همسایه»
حسینپور با نیمنگاهی به ادبیات (داستان سریال بازنده، برداشتی آزاد از کتاب زن همسایه یا زوج همسایه نوشته شاری لاپنا است که با ۲ترجمه از عباس زارعی و نیلوفر انسان روی پیشخوان کتابفروشیها دیده میشود) و علاقهای که به مولفههای ژانر جنایی-نوآر داشتهاست، فضای تیرهوتار خانهها و خیابانها و بارانی را که بیوقفه در سرتاسر صحنهها در جریان است، در سریال بازنده تصویرسازی میکند؛ یعنی همان ویژگیهای ثابت فیلمهای نوآری را به مخاطب یادآوری میکند که بیاعتمادی تماشاگر به رفتار و گفتار کاراکترها و پرهیز از حدس و گمان زودهنگام درباره نتیجه پایانی، از مهمترین نشانههای آنها بهشمار میروند.
پلیس ایران در «بازنده»
در این بین حضور درخشان علیرضا کمالی در نقش یک پلیس درونگرا که با ظاهر آرام، تمام تحرکات و جزئیات رفتار کاراکترها را زیرنظر دارد، با تسلطی که این بازیگر خوشآتیه در بیان، لحن و زبان بدن از خود نشان میدهد، نشان از ظهور ستارهای قابل اعتنا دارد که بهراحتی میتواند بار دراماتیک یک اثر را بهتنهایی به دوش بکشد.
اما شاید این اصرار کارگردان برای کارکردن در یک فضای بسته (اثر پیشین او هم بیشتر در فضاهای بسته و کنترلشده مورد علاقه فیلمساز میگذشت) که به او امکان نورپردازی و طراحی صحنه دلخواهش را میدهد، در ادامه به پاشنه آشیل او بدل شود و در غیاب حادثهپردازی (عمده پیچشهای داستانی قسمت اول نه در قالب حادثه که از طریق دیالوگ و ارائه اطلاعات جدید به تماشاگر منتقل میشد) اثر پیش رو را به یک تئاتر باشکوه تبدیل کند که با چشم بسته هم بتوان در جریان پیشرفت داستان قرار گرفت.
البته که برای رسیدن به یک قضاوت قطعی درباره یکسریال، باید منتظر پخش و اکران قسمتهای بعدی آن ماند تا با کنار هم قراردادن پازلهای مورد نظر فیلمساز، به نتیجه قطعیتری درباره ثمره تلاش او و همکارانش رسید. قسمت اول سریال بازنده با وجود طولانی و کسالتباربودن بخش ابتدایی گفتگو میان حامد کیانی و ارغوان امینی (سارا بهرامی)، بهدلیل تصویرسازی قابل اعتنا و روند قطرهچکانی ارائه اطلاعات که میتواند تعلیق جذابی را برای مخاطب به همراه داشته باشد، یکی از آثار خوب تولیدشده در این سالهاست که احتمالا تماشای آن کمتر کسی را دچار پشیمانی خواهد کرد.
source