وقتی از سخن از فرهنگسازی به میان می آید، مجموعه ای از پرسش های متعدد در و اندیشه ما مطرح می شود؟فرهنگ را چه کسی می خواهد بسازد؟ آیا فرهنگ پدیده ای شخصی است؟ مگر فرهنگ از پیش ساخته نشده است؟ آیا فرهنگ را گروه خاصی می سازد؟ یا متعلق به جریان خاصی است؟ و….
برای پاسخ دادن به پرسش ها ابتدا باید به دنبال یافتن مؤلفه های بنیادین هر فرهنگ باشیم و پس از آن است که در می یابیم، فرهنگسازی ترکیبی درست است یا خیر؛ به عبارت دیگر واکاوی فرهنگی و پرداختن به آسیب های موجود در هر فرهنگ و تفکیک مؤلفه های بنیادین و در نهایت فهم عمیق فرهنگ است که ما را از ابهامات و پیچیدگی های آن دور می کند.
تغییر ضرورتی است انکار ناپذیر
حال این مؤلفه های بنیادین به چه معنی است؟ مؤلفه هایی که با همه گذارها در طول تاریخ (اگر در قالب گفتمان سخن بگوییم)، گره گاه های مرکزی در هر فرهنگ است. به عبارت دیگر رفتار ها و کنش ها، ادبیات گفتاری و سبک زیستن، ممکن است در طول تاریخ فرهنگی هر سرزمین تغییر یابد و در این سیر سخن از خوب و بد بودن آنها نیست، بلکه نکته بنیادین، این عبارت است که:« تغییر ضرورتی است انکار ناپذیر»؛ اما وقتی سخن از مؤلفه های بنیادین فرهنگ می شود مانند نام و تاریخ یک سرزمین،هویت، زبان، میراث فرهنگی و هر مفهومی که در طول تاریخ به ما هویتی مشخص و البته تمایزی آشکار داده است، «دیگر نمی توانیم تغییر را مبنایی برای سیال بودن همه عناصر فرهنگی در نظر بگیریم» که اگر غیر از این باشد، پس در گذارهای مختلف تحولات اجتماعی و سیاسی، باید نام کشور و زبان را نیز تغییر دهیم!
برای روشن شدن موضوع از یک مصداق بهره می گیریم: «میراث فرهنگی»؛
میراث فرهنگی یکی از مؤلفه هایی است که حتی با گذر زمان، تحولات اجتماعی و سیاسی، عرف و غیره، نمایانگر تاریخ و هویت مردم یک سرزمین است. عرصه ای که شوربختانه در بستر رسانه های جمعی و اجتماعی کمترین بها را دارد.
درباره یک برنامه تلویریونی
چندی پیش که برنامه ای با عنوان « ایران بین» از شبکه نسیم تلویزیون پخش شد. اگر از همه نقدها و کاستی ها و رویکردهای مثبت یا منفی نسبت به برنامه سازی و کیفیت آن در تلویزیون بگذریم، برنامه هایی مانند «ایران بین» که مبنایی تاریخی، فرهنگی و هویتی دارد و مطالعات فرهنگی در آن نقش بنیادینی دارد، اگر با یک هدف بلند مدت از سوی رسانه هایی مانند تلویزیون که مخاطبین عام و خاص را در بر می گیرد، پخش شود، مؤلفه های ثابت فرهنگ را برای همه ما نهادینه می کند. بزرگمرد آواز ایرانی، استاد علی جهاندار می گفت: «اگر نوای آسمانی نی استاد کسایی از در رسانه های مختلف مانند رادیو و تلویزیون ، روزانه پخش شود، گوش مخاطب ایرانی به موسیقی خوب ایرانی عادت می کند». هنری که یکی از مؤلفه های بنیادین، تعریف کننده و تمایز دهنده فرهنگ جامعه ما با سایر جوامع است. فرشبافی و خوشنویسی که سایه های کمرنگی از آنها نه فقط در میان نخبگان فرهنگی، بلکه به صورت کلی در متن جامعه پیداست و به هنرهایی مهجور و غریب در سرزمینی آشنا تبدیل شده اند نیز، نمونه های دیگری هستند.
از نکات مثبت برنامه «ایران بین»، نگاهی توصیفی- تحلیلی به مصادیق میراث فرهنگی بدون رنگ و لعاب های سیاسی و ایدئولوژیکی است. به طوری که هر فردی در هر کجای دنیا اگر ایرانی باشد می تواند با دیدن چنین برنامه ای تاریخ و فرهنگ خود را به یاد بیاورد. متاسفانه نمونه های بسیار کمی در این زمینه وجود دارد.
یکی دیگر از نمونه های موفق معرفی میراث فرهنگی، بازسازی کاروانسراهای سنتی است که با المان های مدرن امروزی ولی با حفظ مبانی ایرانی- اسلامی ما را به سیری تاریخی در فرهنگ ایران زمین رهنمون می کند.
واژه ای مبهم
فرهنگسازی به واقع واژه ای مبهم است و نمی توانیم از طریق آن فرهنگی را که در آن پویایی، تحول زایی و تحول خواهی وجود دارد و سرشار از فراز و فرود است، دوباره بسازیم، آنچنانکه تا کنون نتوانسته ایم.
به طور کلی، یافتن، حفظ و نهادینه کردن مؤلفه های بنیادین و ثابت برای هر فرهنگ که گذار و گذر تحولات و زمان بر آن تاثیر نمی گذارد، بیشتر از آن اهمیت دارد که به دنبال «ساختن فرهنگ» باشیم. فرهنگ خود، انسان مداری و مردمداری را می سازد. فرهنگ خود زاینده است و آفرینشگر؛ حال مبنایی عام داشته باشد یا مبنایی خاص ؛ در هر حال هنر، زبان، میراث گذشتگان و تاریخ و افتخارات یک سرزمین در بستر فرهنگ نسل به نسل انتقال می یابد و با پدیده های نوظهوری مانند: هوش مصنوعی، از میان برداشته شدن مرزهای ارتباطی ، متاورس و… تغییر نمی کند.
کوتاه اینکه، شایسته است به جای مطرح کردن واژه ای مبهم و نامشخص به نام فرهنگسازی، فرهنگ سرزمینمان را بر مبنای پایه های سترگ و ارزشمندش حفظ ،بازخوانی، بازنمایی و واکاوی کنیم.
source