حافظپژوه و استاد جامعهشناسی ادبیات در گفتوگو با ایکنا:
خواجه شمسالدین محمدِ بن بهاءالدین محمد حافظ شیرازی؛ مشهور به «لِسانُالْغِیْب»، «تَرجُمانُ الْاَسرار»، «لِسانُالْعُرَفا» و «ناظِمُالاُولیاء»؛ متخلص به حافظ، تنها یکی از بلندنامان هزاره شعر و ادب پارسی است که سهمی شگرف؛ شناسا و درخشان در جهانی ساختن ادبیت ادبیات ایران، فرهنگ مردمانش و تمدن این سرزمین کهن را با خود و دیوان اشعارش بر عهده و گرده داشته است.
اما با تمام احترام، خضوع، فروتنی و ایستادن تمام قد به نشانه احترام در مقابل دَهها و دَهها نامِ بلند، سترگ و قلهنشین شعر و ادب فارسی؛ باید نام حضرت «حافظ» را در این میان و حسابش را از باقی بزرگان این کاروان هزارساله جدا ساخت؛ چه آنکه «نگاه رندانه»؛ «بیان شیرین»؛ «بهره بردن عمیق از قرآن و جادوی تصاویر و مضامینش»؛ «به مردمی و برای مردمان سخن گفتن»؛ نه به دُرِشتی نگاه عرفا و نه به سادگی و بیظرافتی تنها بیان عاشقانه از عشق زمینی و رَه پیمودن و گام برداشتن در میان این هر دو -و هر دو و به بلندا-؛ همه و همه دست به دست یکدیگر داده تا بلندنامی شناسا مردی چون «لسانالغیب؛ حافظ شیرازی»، همدلی و همراهیاش با زیست مردمان ایرانزمین تنها به دیوان اشعارش خلاصه نشود و در بسیاری از رخدادها و رویدادهای آیینی و کهن ملی ایرانیان از «عید نوروز» گرفته تا «شب یلدا» و «آیین مهرگان»، جایگاه بلندنظری چون حافظ محفوظ باشد.
از همین روی وقتی سال گذشته (1402) محمود شالویی، دبیر انجمن آثار و مفاخر ایران بر این مهم تأکید کرد که 20 مهر بهعنوان «روز بزرگداشت حافظ» بهانهای است برای گرامیداشت این نام و نکوداشت میراث گرانسنگ او؛ این هم را از یک روز یک هفته بزرگداشت حافظ ارتقا داد و اما بازهم مردمان منطقه شیراز استان فارس این یک هفته را نیز کم دانستند و در این استان و شهر شیراز که میزبان مدفن اوست «دهه بزرگداشت حافظ» را مصوب و برگزار کرده و میکنند.
سخن گفتن از خوشهچینی حافظ از «کلام الله مجید»؛ استمرار زبان او؛ بیانات؛ ارجاعات؛ مثالها؛ مَثَلها و روایتهایش از قرن هشتم این تا به امروز و زنده بودن تمامی آن معارف، بخشی دیگر از بلندنامی حافظ است که نُقلِ نَقلِ تمامی محافل ایرانیان به سبب همین بلندا است.
هر چند از تجلیهای شعر حافظ طی دو، سه دهه اخیر در فضای رسانه بسیار گفته شده؛ از برکات قرآن کریم در اشعارش فراوان سخن رفته و شاید همه آنچه که طی این سه دهه گفتهشده یکی از هزار هم نباشد؛ اما کمتر در شکل و فضای رسانه، نگاه جامعهشناسی و جامعهشناختی حافظ و اشعارش مورد توجه قرار گرفته است.
به همین سبب بر بلندای «هفته بزرگداشت حافظ» به سراغ سیدحسن نورانی مکرمدوست؛ مدرس دانشگاه، شاعر و استاد حوزه جامعهشناسی ادبیات رفتیم تا اینبار از منظری جامعهشناسانه و جامعهشناختی بر حافظ و میراث عظیم او بنگریم؛ حاصل این گفتوگو در ادامه از خاطر شما میگذارد.
ایکنا: جناب نورانی؛ یکسری مناسبتها در تقویم فرهنگی ما وجود دارد که به واسطه آنها به بزرگان ادب و هنر پرداخته میشود؛ مانند آنچه که درباره حضرت حافظ و تاریخ 20 مهر وجود دارد. از یکسو این مناسبتها خوب است به سبب پرداخت به آن شخص بزرگ و ازسوی دیگر زمانی دچار آسیب میشویم که تمام هموغم خود را تنها بر آن مناسبت و آن شخص بزرگ حوزه ادبیات تنها در آن روز یا نهایت هفته بزرگداشت او قرار میدهیم و باقی تقویم را رها میکنیم! همچنین تأثیری که رسانههای امروز در کمرنگ کردن معرفت و دانش بزرگان ادبی خاصه برای نسل نوجوان و جوان امروز با خود به همراه داشته نیز دلیل دیگری بر پُررنگ شدن آسیب مطرح شده است. به اعتقاد شما برای عبور از این آسیب و رسیدن به امر استمراربخشی توجه به بزرگان فرهنگ و ادب فارسی؛ فارغ از مناسبتهای تقویمی از چه مسیری باید گذر کرد؟
پیش از پاسخ به این پرسش؛ نخست باید ارائه راهکارها برای تأثیری که رسانههای امروز در کمرنگ کردن معرفت و دانش بزرگان ادبی ما داشتهاند مشخص شود و بعد در ادامه به سراغ پاسخ دادن به آن مؤلفهها و ارائه راهکارهای مد نظر شما در این پرسش برویم.
معتقدم شاعران همواره در روان و روند جامعه مؤثر بودهاند. به ویژه در این میان سهم شاعران بزرگ و ادیبان بیتردید بسیار بالاتر است؛ چه آنهایی که در حوزه نثر بلندنام شدند و چه آنهایی که به واسطه نظم و اشعارشان در حافظه تاریخی ملت ایران جاودان شدهاند. بنابراین نباید به سادگی از کنار اثرگذاری مستمر نقش شاعران و ادیبان که در روان و روند جامعه داشتهاند گذشت و یا این مهم را فراموش کنیم.
آن زمانی که جامعه را از بسیاری بزرگان فرهنگی تهی ببینیم؛ خواه ناخواه، نخستین اتفاقی که به وقوع میپیوندد آن است که کوتهبینها؛ کوتهنظرها و کوتهفکرها جایگزین این بلندنامان خواهند شد.
طبیعی است که در قالب جایگزینی افراد کوچک به جای بزرگان به عنوان دومین اتفاق زنجیرهوار این آسیب؛ روان و روند جامعه نیز رو به کوچک شدن حرکت کرده و شکلگیری ابعاد فرهنگی در آن به آرامی و کوچکی شکل میگیرد.
وقوع این دست از آسیبها الزام و وجوب این مسئله را بیش از پیش بازنمایی میکند که تمام تلاش خود را به کار بندیم تا بزرگان و نخبگان فرهنگیمان را در هر عصر، دوره و زمانهای که هستیم قدر بدانیم؛ بشناسانیم و به معرفی هر چه بیشتر آنها بپردازیم.
به ویژه ادبای ایران که در کنار قلهنشینی ایشان بر بستر ادب؛ تمامی افرادی «حکیم» بوده و از مؤلفه «حکمت» برخوردار بودند. یعنی تنها فن شاعری نبوده که بر زبان آنها جاری باشد و سبب بلندنامی ایشان شود. آنها فقط افرادی نبودند که با کلمات بازی کنند تا خروجی آنها اثری زیبا باشد. این افراد با درک، درایت و شناخت درست از متن و عمق جامعه، گاه نگاه خود را به صراحت فریاد میزدند و گاه به قول «حافظ» وقتی دوران تیره و تار میشد همان نگاه و بیان مملو از «حکمت» و «معرفت» خود را «به گاه چنگ» میگفتند. چه را؟ همان مؤلفههایی که بیان آنها باز هم به تعبیر خود حافظ باعث «به جوش آمدن دیگ سینه» میشود.
در مورد ایستگاههای تقویمی بر مدار بزرگداشتها و نکوداشتها مانند روز یا هفته «بزرگداشت حافظ»؛ یکی از پدیدههایی که امروزه بسیار به چشم میبینیم آن است که مراکز گوناگون حتی باشگاهها؛ مجموعهها و کافهها بزرگداشتها و مراسمهایی را برگزار میکنند.
شاید در نگاه اول بتوان به قطعیت گفت که آنها جنبه اقتصادی فعالیت خود را به واسطه این اتفاق مدنظر میگیرند و از این زینت و تزیین برای آن سود اقتصادی بهره میبرند؛ اما در سطح کلان؛ در محیطهای شهری و دانشگاهی یا چنین اتفاقهایی را نمیبینیم یا اگر میبینیم بسیار ناچیز و انگشتشمار است! گویا نهادهایی که بر حسب اتفاق موظف به معرفی مفاخر فرهنگی؛ فعلیت در این عرصه؛ نضج و گسترش تعالی فرهنگی در جامعه را عهدهدار هستند؛ بیشتر از سر تکلیف و ادای دین به برگزاری چنین مراسمی آن هم به شکل محدود و مقطعی میپردازند تا این مهم را به عنوان اصلی واجب و فرض بر پیشانی فعالیتهای خود قرار دهند.
در این میان دانشگاه و رسانههای بزرگ فرهنگی رسالت فرهنگسازی دارند و جهت بخشی در حوزه تعالی فرهنگی بر عهده چنین نهادهایی است. بیتردید برگزاری یک محفل در یک کافه نمیتواند جهت جامعه را در دنیای امروز تغییر دهد؛ اما رسانه بزرگی مانند تلویزیون یا محفل مهم و پُراعتنایی مانند دانشگاهها، میتوانند این مهم را برعهده داشته باشند که متأسفانه ابداً به مباحث فرهنگی آنگونه که شایسته و بایسته عمق و عظمت فرهنگ ایران و بزرگان آن است پرداخته نمیشود یا اگر شود بسیار کمرنگ خواهد بود!
اما اگر آنچنان که در پرسش به آن اشاره داشتید؛ بناست و چنین مقرر است که به چنین رسانههایی عظیم و تاثیرگذار (تلویزیون و دانشگاه) به چشم موقعیتی مهم و فرصتی مغتنم نگاه کنیم مسئله باید با تامل و تدقیق بیشتری پیگیری شود.
اگر این مهم را بهخوبی دریابیم به وضوح شاهد هستیم امروز و در زمانه حاضر مخاطبان نوجوان و جوانی داریم که با فضای مجازی و فضای دیجیتال به نسبت کتاب؛ دوستی و قرابت بیشتری دارند و به همین سبب است که کمتر سراغ کتاب میروند. اگر بتوانیم از این فضا، یعنی بستر مجازی برای گسترش و توسعه فرهنگ و معرفی بزرگی ازجمله «حافظ» استفاده کرده و آنها را معرفی و نشر دهیم یا از آثار آنها در بیان اتفاقها و آنچه که مدنظرمان است بهره ببریم؛ درنهایت این توفیق را خواهیم داشت تا بر بلندای اندیشه و معارف آنها سوار شده و خوراک لازم نوجوان و جوان امروزی را بر مدار همان اندیشهها استوار کرده و به این گروه هدف ارائه دهیم.
اگر در این عرصه توفیقی به دست آوریم چهبسا که نهتنها رسالت فرهنگی خود را ادا کرده که کاری بس فراختر و بزرگتر انجام دادهایم؛ یعنی هم آن قشری که همیشه کتابخوان بوده و هستند را حفظ کردهایم و در کنار آنها گروه جدید و جوان جامعه را با اندیشه بزرگان از طریق ابزارهای نوین و رسانههای جدید آشنا کردهایم.
اما نباید فراموش کرد که تحقق این مهم مستلزم همراهی دو گروه متخصص و مجزا از یکدیگر است. نخست؛ گروهی که بَلَدَ تولید محتوا و بهره بردن از ابزار دیجیتال است و در جذابیتبخشی به محتوا از طریق فضای مجازی افرادی خبره هستند و دومین گروه؛ افراد متخصص در حوزه شناخت آثار ادبی را شامل میشوند. استادانی که آثار را میشناسند، فهم و دریافت خوبی از آن آثار و خالقان آنها دارند و میتوانند «اندیشه» را تشریح کرده و گسترش دهند و ممکن است با ابزار نوین (فضای مجازی و جهان دیجیتال) کمتر سروکار داشته باشند.
ایکنا: از زاویه دید شما جناب نورانی، بزرگی چون «حافظ» دارای چه ویژگیهایی است که او را نسبت به دیگر شعرای بزرگ ادب فارسی متمایز ساخته است. بسیاری از بزرگان ادب ما بر این نظر استوار هستند که «سعدی» قله ادب ایران؛ «فردوسی»، قله حماسه ایران و در اقوال مختلف او را قله ادبیات حماسی جهان میخوانند و «حافظ» را قله غزل میخوانند و مینامند. ویژگی «حافظ» در این میان چیست که با وجود آنکه سعدی را قله ادب میدانیم اما حافظ را سرسلسلهدار حوزه غزل میخوانیم؟ کمی متمرکزتر بر این پرسش بنگریم؛ غزلیات حافظ چه ویژگیها و خصوصیتهایی دارد که او را چنین متمایز میکند که شاهدیم «دیوان حافظ» بعد از «قرآن» به دومین کتاب بالینی ایرانیها بدل شده و در بسیاری از رخدادهای ملی مانند «عید نوروز» و یا «شب یلدا» در کنار سفره ایرانیان دیوان حافظ در کنار کلامالله مجید وجود دارد؟ صورت ساده این پرسش آن است که چه ویژگیها و خصوصیاتی در حافظ وجود دارد که او را میان عموم مردم به شاعری فراگیر نسبت به دیگر بزرگان ادب فارسی بدل کرده است؟
اینکه میفرمایید «حافظ» قله غزل ایران است؛ «سعدی» را نیز میتوانیم قله غزل بدانیم و نمیتوانیم او را انکار کنیم! اما علت فراگیری حافظ بهزعم من این است که باید جنبههای مختلف و متعددی را در اقبال عموم مردم به حافظ و دیوان اشعارش در نظر گرفت.
اگر بخواهم پاسخ این پرسش و آنچه در نظر دارم را به اختصار بگویم باید به این مهم اشاره کنم که اگر «حافظ» تنها به دنبال «عرفان» حرکت میکرد، بیتردید گرفتار «مولوی» میشد و به تحقیق از پس رقیبی قدر و قلدر مانند مولوی نمیتوانست برآید؛ حتی اگر برمیآمد، باز هم به سبب زمانه زیست پس از «مولوی» قرار میگرفت و شانس نخستین بودن را از دست میداد. همچنین اگر «حافظ» تنها بر مدار «عشق» استوار میشد، رقیبی بسیار بسیار قدرتمند مانند «سعدی» را داشت.
از همین روست که بزرگی چون «حافظ» میانه این دو را گرفت؛ «عشق» و «عرفان» را با هم آمیخت؛ این را نیز فراموش نکنیم که «حافظ»، شاعری است که نه مانند «مولوی» فقط در عالم بالا سیر کُند و نه مانند «سعدی» که بیشتر غزلهای عاشقانه او در دنیای خیالانگیز و طربانگیزِ یک عاشق صرف شده؛ قدم میگذارد.
یکی از مهمترین ویژگیهای «حافظ» آن است که شاعری بسیار اجتماعی است. حوادث روزگار را خوب درک میکند؛ از «ریاکاری» به شدت نالان است؛ پدیده «ریاکاری» -که همواره بلای جامعه ما بوده- حافظ را نیز میرنجانده و حتی به افراد ریاکار به شکل مستقیم اشاره میکند، نسبت به آنها اعتراض میکند. به همین سبب است که ما «حافظ» را شاعری میشناسیم و مینامیم که با کلامی بسیار پرقدرت، بانفوذ و البته زیبایش مباحث مهم زندگی را از «عشق»، «عرفان» و دیگر وجوه زیست انسانی مانند وجوه سیاسی و اجتماعی خالی نکرده است و این مهمترین دلیل ارزشمندی و فراگیری بزرگ و بلندنامی چون حافظ میان عموم جامعه و افواه مردم در طول تاریخ تولد او تا امروز و همنشینی او با فرهنگ ایران و ایرانی به شمار میرود.
ایکنا: اگر نگاه خود را بر دوره حاضر متمرکز کنیم، جایگاه و بلندای نام و چهره برجستهای چون «حافظ» را در نگرشها و سیاستگذاریهای آموزشی امروز چگونه ارزیابی میکنید؟ از کتابهای درسی گرفته تا محیطهای دانشگاهی؛ جویندگان، توسلکنندگان، رهروان و پویندگان راه حافظ را امروز در کجای این مسیر ارزیابی میکنید. آیا این دسته از افراد را در اقلیت میدانید؟ در سیستم و نظام آموزشی ما چه محور و برنامههایی باید وجود داشته باشد تا توجه، همدلی و همراهی فرزندان خود را از همان دوران ابتدایی به ادبیات سترگ ایرانی و قلههای آن مانند حافظ، سعدی، فردوسی، مولانا و… معطوف کنیم؟
طبیعی است که «حافظ» نیز مانند بسیاری از شاعران ما در کتابهای درسی تنها به یک یادکرد مختصر از آن بسنده شده است و در نهایت یک شعر و غزل از این شاعر را در کتابهای درسی شاهد هستیم. با کتاب درسی یا سرفصلهای بیشتر از آن در دانشگاه بههیچوجه نه با «حافظ» و نه با هیچ یک از بزرگان کاروان هزاره شعر و ادب فارسی آشنا نمیشویم و این جای تأسف دارد.
مهمترین جایگاه و پایگاه برای معرفی این بزرگان به جامعه ایران آموزشوپرورش است. پاسخ و دلیل این ادعا واضح است؛ چرا که در دانشگاه اگر فردی «رشته ادبیات» را انتخاب کند مجبور است تا در این رشته بر مدار نگاه تخصصی استوار باشد؛ اما مابقی دانشجویان چنین اجباری ندارند و تنها دو یا حداکثر چهار واحد محدود را در قالب کل ادبیت ادبیات سپری میکنند! این در حقیقت بهمثابه از دست دادن فرصت و شانسی برای آشنایی با این بزرگان است که نهتنها فخر ایران که فخر ایرانیان در جهان به شمار میروند.
بر این مسئله تأکید دارم که آشنایی با بزرگی مانند حافظ یا دیگر قلههای ادب فارسی بخت و شانسی است که به سبب نگرش ناصواب در حوزه برنامهریزی آموزشوپرورش و دانشگاهها کمتر برای ایرانیان که میراثداران این فرهنگ؛ ادب؛ حکمت و عرفان آن بزگان هستند چنین موقعیتی فراهم میشود.
ایکنا: اما پرسش پایانی و اینکه درباره شخصیت و زیست «حافظ» اطلاعات چندان جامعی در دست نداریم؛ البته این مهم درباره دیگر شاعران، عارفان و حکیمان بزرگ ایرانی نیز وجود دارد. جز فرازها و برشهایی محدود از زندگی او چندان اطلاعاتی در دست نداریم و فقر این اطلاعات در تشریح و تفسیر اشعار حافظ نیز دیده میشود. بسیاری حافظ را شاعری عارف میدانند؛ گاه، عدهای او را در قالب اهل تشیع و البته «اهل تقیه» مینامند؛ عدهای دیگر مسلک دینی او را سنیمذهب میخوانند؛ چنین نگرشهایی حافظ را به یک گروه، دسته یا مشرب فکری متصل میکند. بعضیها هم بر این نکته استوارند که او از هر قیدوبندی رها بوده و چنین انتصاب کردن او به یک نگاه، جریان و مشرب فکری مسیری غلط است! شما به عنوان پژوهشگر حوزه ادبیات و حافظپژوه؛ با اتکا به مستنداتی که به شکل شخصی آنها را رصد کردهاید و یا در دامنه پژوهشهای خود به آنها دسترسی داشتهاید کدام مؤلفههای بیان شده در این پرسش صحیح و درست میخوانید و کدام مؤلفههایی که حافظ را به آنها منتسب میدانند نادرست و ناروا میدانید؟ آیا اصلاً چنین نگرشی در حوزه شعرشناسی؛ تجربه زیستی او در اشعارش و بازنمایی آن در دیوانش رهیافت، فرجام و خروجیای دارد؟
آنچنان که اشاره داشتید درباره دین و مذهب حافظ نیز حرفوحدیثهای فراوانی وجود دارد. برخی معتقدند که او اهل تسنن؛ برخی معتقدند که شیعه و اهل تقیه بوده است.
البته آنهایی که معتقدند که حافظ اهل تسنن بوده با اتکا به مسائل همروزگار او دلایل خود را مطرح میکنند و برخی هم استنادشان به چند بیت و چند غزل حافظ است که او را اهل تشیع قرار میدهند.
اینکه اصرار داشته باشیم «حافظ» را اهل تشیع یا اهل تسنن بدانیم چندان نمیتواند اهمیت بالایی داشته باشد؛ چرا که معتقدم نباید حافظ یا هر بزرگ دیگری را در بند و گروه قرار دهیم. همانطور که مگر ما زمانی که اندیشههای بزرگان جهان مانند «گوته»؛ «شکسپیر»؛ «تولستوی» و یا هر یک از این بزرگان ادبیات جهان را که مورد کاوش قرار میدهیم فقط به التزام دینی آنها توجه میکنیم؟ مشخص است که به معرفت و معارفی که آن بزرگان در قالب نوشتهها و بلندای اندیشهشان با جهان بشریت قسمت کردهاند همدل و همداستان میشویم.
همواره آن اندیشهای ناب و متعالی است که از بطن و متن ذات بشر برآمده باشد؛ مهم آن «اندیشه متعالی» است نه آنکه بستر ایدئولوژیک گوینده او یا دینی که گوینده آن اندیشه دارد را برای بزرگی آن فرد متصور شویم؛ یا اینکه این مسئله برای ما دارای اهمیت باشد که آن بزرگ اندیشهورز و اندیشمند که معارف و آموزههایش به تعالی فرهنگ انسانی در جهان منتج شده تابع چه دینی است. نویسندگان و شاعران بزرگ فراتر از این هستند که آنها را بخواهیم در بند مسائل کوچک خود قرار دهیم.
با اتکا به همین مسائل و بر بلندای چنین اندیشهای است که سخت و به جِد و جَهد بر این مهم تاکید دارم که به هر روی اگر ما «حافظ» را از حافظه ایران پاک کنیم بخش بزرگی از جهان فرهنگی خود را از دست خواهیم داد.
امیدوارم روزی برسد همانطورکه کشورهای اطراف ما با شاعران و نویسندگان خود هم به تعالی فرهنگی جامعه و مردمانشان و هم به اقتصاد کشور خود کمک کردهاند؛ ما نیز بتوانیم این جایگاه را درک کرده و با داشتن بزرگانی که شهره جهان و جهانیان هستند، هم به فهم و فرهنگ جامعه خود کمک کرده و هم به رشد و تعالی فضای اقتصادی کشور یاری رسانیم.
گفتوگو از عباس کریمی عباسی و امین خرمی
انتهای پیام
source