Wp Header Logo 2352.png

سال ۹۵ بود که بعضی از دوستان و آشنایان به من متذکر می‌شدند خاطراتم را بازگو کنم. حوزه هنری زنجان هم برای نگارش خاطرات تلاش‌هایی کرد که موفقیت‌آمیز نبود تا اینکه این دست‌نوشته‌ها از طریق آقای مرتضی سرهنگی به دست خانم جعفریان رسید و گفته بودند یک سفر به زنجان داشته باشند. 
خانم جعفریان یک سفر به زنجان آمد و از نزدیک آشنا شدیم. ایشان تصمیم گرفت این خاطرات را بنویسد. چون مسافت زیاد بود، گاهی سفر‌هایی به زنجان می‌کرد و خاطرات را می‌نوشت. نهایتاً بعد از تکمیل خاطرات چاپش یک سال طول کشید و روز رونمایی مصادف با شهادت شهید احمد یوسفی شد. 
روایت قسمت‌هایی که مربوط به زندگی من با شهید بود و مخصوصاً قسمت آخر و وداع با شهید برای من بسیار سخت بود و بیان دوباره آن برایم تلخ است. 
درباره انتخاب شهید احمد یوسفی به عنوان همسر به رغم رضایت خانواده باید بگویم که بافت فرهنگی خانواده‌ها با هم فرق می‌کرد، اما من از جوانی دنبال رشد بودم و کسی که با او رشد کنم و همین شد که به زندگی با شهید یوسفی گرایش پیدا کردم. هر چند که شهید در مراسم خواستگاری گفته بود روی من حساب باز نکن، شاید شهید یا مفقودالاثر شوم، اما با همه این موارد همه سختی‌ها را به جان خریدم. 
وی درباره تقریظ مقام معظم رهبری بر این کتاب گفت: با فکر تقریظ خاطرات را بیان نکردم و فکرش را نمی‌کردم کتاب به دست رهبری برسد و ایشان با ذوق ادبی سرشارشان بر این کتاب تقریظ بنویسند. لحظه‌ای که متوجه این مسئله شدم بسیار خوشحال شدم. چون احساس کردم حرکتی که انجام دادیم، مورد تأیید مقام معظم رهبری قرار گرفته و این سبب آرامش روحی و خوشحالی من شد. 
توصیه من به زوج‌های جوان این است که کتاب را مطالعه کنند، چون این کتاب سبک و سیاق زندگی یک دختر جوان و ازدواج با یک سپاهی در زمان جنگ است. به نظرم روایت چالش‌هایی که در زندگی این زوج است انگیزه نو را برای جوانان فراهم می‌کند.

source