Wp Header Logo 2452.png

تفاوت ماجرا این بار در نام است چرا که “انجمن حمایت از توسعۀ فضاهای آموزشی و فرهنگی” – با حمایت خانم افسانۀ هدایتی و آقای مجتبی محمود هاشمی – بانیِ ساخت این مدرسه ۶ کلاسه شده و نام آن را “علی دهباشی بخارا”  گذاشته‌اند. 

مدرسه‌سازی کار خوبی است و در منطقۀ کم برخوردار، خوب‌تر.   وقتی نام یک شخصیت فرهنگی بر آن باشد «تر»ی دیگرهم سِزَد. دریغا که قواعد دستوری زبان فارسی اجازه نمی‌دهد تا ترها بیشتر شود اما می‌توان ادامه داد که اگر به نام کسی که زندگی خود را وقف فرهنگ کرده باشد بهتر و نهایتا نام «بخارا» هم که در میان بیاید نورعلی نور می‌شود.‌ هم به پاس بخارای مکتوب و هم شب‌های بخارا. 

  به یادآوریم در شبی که به فرخندگی  ۱۰۰ ساله شدن محمد علی موحد برپا شد استاد از بانی مراسم نه با عنوان مدیر یا سردبیربخارا  که با تعبیر «امیر بخارا» یاد کرد و گمان می‌کنم همین بهترین وصف باشد. 

به قاعده باید دربارۀ مدرسه دهباشی بخارا بنویسم اما دربارۀ وجه تسمیه آن نیز بی‌راه نیست و می‌توان گریزی زد به توصیۀ دکتر شفیعی کدکنی که «‌با خودتان مسابقه بدهید و وجدان‌تان را داور قرار دهید که کم کار کرده‌اید یا زیاد» و اینجا محل تقاطع انجمن حامی با خود دهباشی است در مسابقه فرهنگی!

      براین اساس گزاف نیست اگر گفته شود علی دهباشی با شتاب و سرعتی که به برگزاری نشست‌های بخارا بخشیده انگار با خود مسابقه گذاشته که مدام برگزار می‌کند و از پا نمی‌نشیند آن قدر که نام خود و بخارا را چنان درهم تنیده که بی‌هم متصور نیست و انجمن حمایت هم آرام ننشسته است.

سرعت برنامه هایی که علی دهباشی هر هفته چند نوبت و به بهانه های مختلف برگزار می‌کند – مگر مواقعی که تنفس او با مشکلات بیشتری رو به رو شود- چنان است که  آدم از خود می‌پرسد: آخر مگر می‌شود؟ مگر داریم؟ بله داریم! این هم نمونه‌اش. البته بزرگان ادب و هنر و فلسفه و عرصه‌های دیگر نیز به دعوت‌های او نه نمی‌گویند و میزبانی بدون میهمانی و شرکت‌کننده شدنی نیست و در دورانی که کار از همت گذشته و به مسابقه رسیده   نمی‌دانیم با خودش مسابقه می‌دهد یا دارد با زمان کشتی می‌گیرد دهباشی این بار نه میزبان که میهمان بود. همیشه شعبان و یک بار هم رمضان! 

  نمی‌خواهم بگویم چرا نهادهای بودجه‌دار و در واقع بودجه‌خوار این قدر کار نمی‌کنند که از دستگاه های رسمی کارِ دلی برنمی‌خیزد. وجه نگران‌کننده به بیماری تنفسی دهباشی مربوط است و ریه‌هایی که با او همکاری نمی‌کنند و یک لحظه آدم نگران می‌شود نکند اگر کسانی شتاب داشته باشند به این خاطر بوده که نکند دیر شود!

به همین سبب وقتی خبر آمد نام دهباشی بر روی مدرسه‌ای نشسته آن نگرانی هم سراغ آدم می‌آید ولی خوش‌بختانه سنت نیکویی که رایج شده که نام زندگان و باشندگان هم بر مدارس اصطلاحا خیّر ساخته یا با حمایت این انجمن می‌نشیند.

در حالی که در روزگاری نه چندان دور نام مدرسۀ عالی سپهسالار را تغییر دادند و اگرچه خانوادۀ مرحوم مطهری راضی نبودند اصلاح نشد. روزی دیگر تابلو وقف فرمانفرماییان در انستیتو پاستور را کوچک کردند یا شنیدیم بر آن شده بودند نام وقف کنندۀ خوابگاهی در ابتدای خیابان وزرا را تغییر دهند و نگاه‌ها چه تنگ بود.

از شما چه پنهان هر بار که از خیابان ۱۶ یوسف آباد عبور می‌کنم و می‌بینم نام خانوادگی ما به لطف همت دخترعمویم به یاد پدرش بر بلندای دبستانی نشسته – بی آن‌که ریالی در این کار نقش و دخالت داشته باشیم- حس خوبی را تجربه می‌کنم.

می دانم علی دهباشی هم ابتدا پرهیز داشته و به شرط افزودن واژۀ «بخارا» رضایت داده ولی می‌توانم حدس بزنم این حس برای سلامت او هم مفید است.

دست آخر این که در مناطقی مانند شهرستان اِوَز دیده بودم در یک پروژه هر که بخشی را از سر «احسان» برعهده گرفته و مثلا کنار آسانسور پلاکی نصب کرده‌اند و نوشته‌اند: احسانِ خانمِ یا آقای فلان.

  در جاهای دیگر اما چندان رایج نیست هر چند در تهران به گمانم در بیمارستان امیر اعلم دیدم.

انسان بودگی انسان در همین یادکردها و کارهای نیک است و حق علی دهباشی بود یکی از آن نیکویی‌ها بر دامان خود او بنشیند.

۲۴۳۵۷

source