Wp Header Logo 1363.png

به گزارش شهرآرانیوز؛ بر همه روشن است که محمدتقی بهار (زاده ۱۸ آذر ۱۲۶۵)، جز اینکه شاعری بزرگ بود، و به حق «ملک الشعرا» لقب داشت، در پژوهش نیز آیتی بود و تحقیقاتی بدیع از خود برجای گذاشت که بسیاری از آن‌ها همچنان اعتبار دارند. بهار، همچون اغلب سخنوران هم عصر خویش، دل در گرو شعر سبک خراسانی داشت؛ و این هم در شیوه شاعری او مؤثر بوده و هم به پژوهش هایش جهت داده است.

ازآنجاکه مهم‌ترین و برجسته‌ترین نماینده این سبک ــ بی،  چون وچراــ فردوسی است، لازم می‌نماید که بهار به او التفات ویژه‌ای داشته بوده باشد؛ و همچنین بود. ازهمین رو، امروز، در نوشته پیشِ رو، تا حدی که مجال است، به نسبتِ ملک الشعرا با استاد سخن، و البته منظومه بلند او، می‌پردازیم.

احوال و آثار بهار سخت با فردوسی و «شاهنامه» درآمیخته است. این درآمیختگی، که از نخستین سال‌های زندگی او آغاز می‌شود و تا پایان عمرش قوام و دوام می‌یابد، البته وجوه گوناگونی دارد، اما اینجا ما به چهار جلوه از آن بسنده می‌کنیم: آنچه بهار درباب مسائل مختلف گفته یا نوشته است، اما، ضمنا، غیرمستقیم، به حکیم توس و اثر او ربط دارد، سخنانی که درباره فردوسی و «شاهنامه» بر زبان یا بر قلم رانده است، پژوهش‌هایی که درزمینه متن حماسه بزرگ ایران زمین انجام داده است، اشعاری که دراین باره سروده است. اگرچه تمیز بین این چهار، گاه، سخت و حتی نشدنی است، ما می‌کوشیم آثار مرتبط با بهار را ذیل همین عنوان‌ها دسته بندی و وصف کنیم.

اول.

آن که دل مشغول ایران و ادب فارسی، به ویژه خراسان و شاعران این دیار، باشد، در هرچه بگوید یا بنویسد، ناگزیر، این اصل را باز خواهد جست. بهار هم ــ که زاده مشهد نیز بودــ اشتغالات گوناگونی داشت و در موضوع‌های مختلفی می‌نوشت که دامنه آن حتی به مباحث روان شناسی هم می‌کشید (کتاب «بهار و ادب فارسی» از محمد گلبن را ببینید که مکتوبات متعدد و متنوع او را دربردارد)، اما در بسیاری مواضع ــ خواه ناخواه ــ به فردوسی و کتاب بی همتای او مراجعه می‌کرد.

برجسته‌ترین نمونه از این مراجعات را می‌شود در مقاله «نام‌های پادشاهان و دلیران ایران» (۱۳۱۳) دید که نویسنده در آن از «شاهنامه» بسیار مدد جسته و البته ــ غیرمستقیم ــ به تصحیح خود این منظومه هم یاری رسانده است. بهار نوشته است:

«در تواریخ اسلامی و «شاهنامه»، نام پادشاهانی از ایران و انیران (مقصود از ‘انیران’ ممالکی است که تابع پادشاه ایران بوده، ولی جزو قلمرو طبیعی این کشور نبوده‌اند) برده شده است و گاهی در داستان‌های ملی هم به آن‌ها اشارتی رفته که با اصل درست مطابقت نداشته و به غلط شهرت یافته است.

این اغلاط به واسطه تصحیف‌هایی است که، از زمان قدیم ــ که نقطه گذاری در خط اسلامی مستعمل نبوده ــ به بعد، درمیان کتاب‌ها باقی مانده، و سپس بی اطلاعی کُتّاب هم اغلاط مذکور را به اغلاط دیگری مبدل ساخته، و بالجمله کار به جایی رسیده که قسمت بزرگی از اسامی و القاب پادشاهان و مشاهیر با اغلاط حرکتی درآمیخته و به همان شکل ورد زبان‌ها شده است.»

دوم.

بهار فراوان درباره فردوسی و «شاهنامه» نوشته است، نه فقط به طریق تحقیق (از آن گونه که در ادامه می‌آوریم)، که شیفته وار. این دست نوشته‌ها از قلم کسی است که ایران و ایرانی و فارسی و فارسی زبان را دوست دارد و سرفراز می‌خواهد و ــ بنابراین ــ به حکیم توس و منظومه او نیز عشق می‌ورزد.

در «فردوسی نامه» (که در آن، باز گلبن، نوشته‌های بهار درباب فردوسی و ‘شاهنامه’ را گرد آورده است) ازاین دست نمونه‌ها هست: «شرح حال فردوسی از روی ‘شاهنامه’»، «فردوسی بزرگ‌ترین شاعر ایران است»، «خط و زبان پهلوی در عصر فردوسی»، «فلسفه فردوسی»، «شعر‌های دخیل و تصحیف‌ها در ‘شاهنامه’». در این مواضع، گاه، طبعا، شاعر است و حکم‌های شاعرانه، چنان که بهار، در مقاله‌ای تحت عنوان «قبر فردوسی»، شورمندانه و دریغاگو، چنین نوشته است:

«فردوسی [..]یک ایران قشنگ و آباد و بزرگی را به ایرانیان اسیر و هم وطنان مدهوش خود نشان داده، و [..]تعشق و علاقه مندی مردم ایران را به وطن و نژاد خودشان بیدار نمود. فردوسی رجال بزرگ ایران را به تأسیس یک ایران مستقل [..]تشویق کرد.

فردوسی استخوان بازوی ایرانیان را قوی ساخت و قلب مردم پارسی زبان را فراخ و سینه‌های آنان را پهن و قدم‌های آنان را در راه مردی و مردانگی و رشادت و غیرت استوار و ثابت ساخت. فردوسی ایرانیان را به یک نشئه هوس و آرزوی فناناپذیری ــ که تجدید عظمت کیان و ساسانیان باشدــ درانداخت؛ و این نشئه تا روز مرگ در دماغ هر ایرانی پاک و غیور باقی و برقرار خواهد ماند.»

فردوسی بهار، بهار فردوسی

سوم.

بهار از آغازگران راه شاهنامه پژوهی علمی است. او، در روزگاری که نسخه‌ای معتبر از منظومه فردوسی در دست نبود، بیشتر با تکیه بر دانش گسترده خویش در زبان و ادب فارسی، به ویژه در سده‌های چهارم و پنجم هجری، گام‌هایی بلند در راه تشخیص و شناخت صورت دقیق کلام فردوسی برداشت.

بهار بسیاری ازاین دست آرای خویش را در حواشی نسخه‌ای از «شاهنامه» (چاپ ۱۲۷۶ هجری قمری در بمبئی) ثبت کرده که دهه‌ها با آن محشور بوده است. کسی که می‌خواهد نمونه‌ای از این آرای اغلب صائب و شگفتِ ملک الشعرا را ببیند، می‌تواند به مقاله «بهار و تصحیح ‘شاهنامه’»، نوشته سجاد آیدنلو، مراجعه کند؛ اینجا، ما تنها بخشی از توضیحات بهار دراین زمینه را می‌آوریم که برای مخاطب عام هم فهمیدنی است:

«’شاهنامه’ فردوسی [..]طوری دستکاری شده [..]است که به طور یقین و به قید سوگند نمی‌توان چهار شعر یافت و گفت که از دست خوردگی و تصحیف و تبدیل و مسخ و اِدخال و حذف برکنار مانده است! زبان فردوسی [..]با زبان امروز بسیار متفاوت بوده است و، اگرچه بنیان جمله بندی و روابط و اکثر الفاظ [..]با امروز یکسان است، اما بسا کلمات از اسامی و افعال بوده است که آن روز متداول بین اَنام، و امروز به کلی ازیاد رفته است. از این الفاظ، هرچه در ‘شاهنامه’ بوده است، به تدریج، به لفظ تازه بدل شده و، جایی که تبدیل لفظ ــ ازلحاظ قرینه وزنی ــ به لفظ دیگر دشوار می‌نموده است، مصراع‌ها را و گاهی ابیات را عوض کرده‌اند!»

چهارم.

ملک الشعرا برای فردوسی و «شاهنامه» او شعر هم سروده، و البته این کار را، ازآنجاکه ــ به اصطلاح ــ «دلی» بوده، بسیار خوب انجام داده است. به گواه دیوان بهار، او چند شعر درباب حکیم توس و اثر یگانه او سروده است؛ و این جز پاره‌های پراکنده در مجموعه اشعار اوست که به این موضوع‌ها اشاره دارند.

آنچه شاعر دراین باب به یادگار گذاشته است ــ تاآنجاکه ما می‌دانیم ــ چهار قصیده و دو مثنوی است: قصاید «فردوسی» (۱۳۰۲) و «آفرین فردوسی» (۱۳۱۳، به مناسبت جشن‌های هزاره فردوسی) و «کلُّ الصّیدِ فی جوفِ الْفِرا» (پس از جشن‌های هزاره) و «مجسمه فردوسی» (۱۳۲۴، در واکنش به رسیدن تندیس اهدایی هند) و مثنوی‌های «به قسطنطنیه …» (ترجمه شعری که جان درینک واترِ انگلیسی در آن جشن‌ها خواند) و «نقش فردوسی».

ابیاتی از قصیده «فردوسی»: «سخن بزرگ شود، چون درست باشد و راست/ کس ار بزرگ شد از گفته بزرگ رواست// چه جِد چه هزل درآید به آزمایشْ کژ/ هرآن سخن که نپیوست با معانی راست// شنیده‌ای که به یک بیت فتنه‌ای بنشست/ شنیده‌ای که ز یک بیت کینه‌ای برخاست// سخن گر از دل دانا نخاست زیبا نیست/ گرش قوافیْ مطبوع و لفظ‌ها زیباست// کمال هر شعر اندر کمال شاعر اوست/ صنیعِ دانا انگاره دلِ داناست// [..]نشان خوی دقیقی و خوی فردوسی است/ تفاوتی که به شهنامه‌ها ببینی راست// بلی تفاوت شهنامه‌ها به معنی و لفظ/ درست و راست به هنجار خوی آن دو گواست/ جلال و رفعت گفتار‌های شاهانه/ نشان همت فردوسی است بی کم وکاست».

source