Wp Header Logo 637.png

ادبیات فارسی خاستگاه حکمت و اخلاق و انساندوستی است و از این رو در ماه خدا چیدن میوه‌های رنگارنگی که از اشجار حکمت بزرگان ادب ایران باقی مانده و ریشه در چشمه جوشان معرفت دارد می‌تواند ضیافت الهی را دلچسبتر کند.

«چشمه حکمت» سلسله‌گفتارهایی مجمل و مختصر از ادبیات فارسی در زمینه حکمت، عرفان و دین است که هر سال در ماه مبارک رمضان، از نگاه و قرائت یکی از چهره‌ای ادبی کشور در خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) تقدیم شما خوانندگان روزه‌دار می‌شود تا قطره‌هایی شفابخش از اقیانوس رحمت الهی را در کنار هم بچشیم.

در این رمضان همراه با استاد سیدحسن نورانی؛ شاعر، مدرس و پژوهشگر ادبیات فارسی هستیم و در چهارمین قسمت که همگام با چهارمین روز از ماه مبارک رمضان است به موضوع اهمیت «فضیلت قناعت» پرداخته‌ایم.

در باب فضیلت قناعت

امیدوارم در این بهار قرآنی، دل تمامی روزه‌داران در این ماه بندگی؛ بهاری باشد و با برگ‌های زرین ادب پارسی همراه سلسله درس‌گفتارهای «چشمه حکمت» باشید.

برگ‌هایی که تک‌تک آنها بی‌تردید اگر در دل انسان‌ها کاشته شود، هر یکِ آنها می‌تواند مزرعه‌ای بزرگ از امید و انسانیت را برای ما به ارمغان بیاورد.

در چهارمین «چشمه حکمت» نیز کماکان نمط و سبیل ادامه مسیرمان را بر گلستان سعدی شیراز استوار می‌کنیم. روایتی را با شما از این اثر در میان می‌گذارم که گویا خاطره شخصی از مصلح‌الدین سعدی شیرازی است.

حضرت سعدی در باب سوم گلستان با نام «در فضیلت قناعت» می‌گوید:

هرگز از دورِ زمان ننالیده بودم و روی از گردشِ آسمان در هم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعتِ پای‌پوشی نداشتم. به جامعِ کوفه در‌آمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت. سپاسِ نعمتِ حق به جای آوردم و بر بی‌کفشی صبر کردم.

مرغِ بریان به چشمِ مَردُمِ سیر

کمتر از برگِ تَره بر خوان است

وآنکه را دستگاه و قوَت نیست

شلغمِ پخته، مرغِ بریان است

سعدی در این حکایت به‌ صراحت و صداقت می‌گوید که هیچ‌گاه از روزگار ناله نکرده بودم مگر روزی که پابرهنه بودم و توان خرید یک پاپوش را نداشتم.

آنهایی که بر زندگی سعدی اشراف، آشنایی و تسلط دارند، به نیکی می‌دانند که شیخ اجل، سعدی شیراز؛ فردی بزرگزاده و از خاندانی متمول بود. در چرخش روزگار حال او به ‌جایی رسیده که می‌گوید استطاعت و توانایی خرید یک پاپوش را نیز نداشتم.

به مسجد جامع کوفه به دلتنگی وارد شدم و فردی را دیدم که پای نداشت و در آن لحظه بود که از خاطرم کفش به کنار رفت و بر بی‌کفشی خود صبر کردم.

توصیه‌ای که در این حکایت بر صبر می‌شود و خود این روایت و حدیث معروف که «الصبر مفتاح الفرج» (صبر، کلید گشایش هر کاری است) را به ذهن متبادر می‌کند که چه در کارهای دنیایی و چه در کارهای آخرت و ایمانی ما صبر و قناعت راهگشاست.

امید همه ما بتوانیم در مسیر زندگی صابر باشیم که خداوند با صابران است.

انتهای پیام

source