Wp Header Logo 1094.png

نویسنده کتاب تقریظ شده رهبری در گفت‌وگو با ایکنا:

این جمله را شاید بسیار شنیده باشیم که برخی از زمان تولد، طالع و سرنوشتشان «قهرمان بودن» و «قهرمان شدن» است. یعنی برخی متولد می‌شوند تا قهرمان شود.

«علی کسایی» نیز یکی از هم‌وطنانمان است که از گاه تولد تا نوشیدن شربت شهادتش؛ این مثال را به تعریفی عینی، حقیقی و ملموس نشسته است.

او در روزی که متبرک به عید غدیر و بدل شدن امر استمرار ولایت بر مسلمین از سوی نبی مکرم(ص) اسلام به مولای متقیان، شیر ژیان، امیر بیان، حضرت علی(ع) بود دیده به جهان گشود.

به گاه و زمانی که مقرر شده بود تا پیوند زندگی مشترک خود را ببندد، این مهم در روز عید غدیر رُخ داد و خطبه عقدشان را بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(ره) قرائت کردند.

نیز آن زمان که در مقام یکی از ایرانیان مهمترین رسالت فردی و اجتماعی خود را ادای دین به انقلاب و دفاع از مردمان سرزمینش که مورد هجوم ارتش بعث قرار گرفته بودند دید و به میدان‌های حق علیه باطل شتافت در آستانه روز عید غدیر خم به شهادت رسید.

این تام و تمام روایت یکی از قهرمانان این روزگار سرزمین ما، ایران‌زمین است. سرزمینی که خاک آن قهرمان‌پرور بوده و ملت آن همواره دوستدار، همنشین و همدل قهرمانانشان بوده‌اند.

اگر امروز بسیار در حوزه ادبیات داستانی کشورمان از سوی منتقدان، نویسندگان، محققان، پژوهشگران و حتی مسئولان و دست‌اندرکاران بر این مهم تاکید می‌شود که یکی از خلاهای بزرگ ادبیات داستانی و معاصر کشورمان؛ خلاء ارائه قهرمان‌های باورپذیر به مخاطبان نسل نوجوان و جوان است تا مانع و سدی بر حرکت آنها به سمت قهرمان‌های پوشالی هالیوود چون «بتمن»؛ «سوپرمن»؛ «اسپایدرمن» و «آیرون‌من» و نظایر دیگر از این قهرمان‌های غیرواقعی باشد؛ کتاب «آخرین فرصت» به قلم سمیرا اکبری پاسخ به همین مطالبه جامعه ادبی کشورمان است.

کتابی در حوزه ادبیات پایداری و مقاومت از زندگی شهید علی کسایی به قلم سمیرا اکبری، که تقریظ مقام معظم رهبری بر آن نهم اسفند امسال رونمایی شده است.

خرق عادت در ادبیات پایداری به نویسنده شجاع نیاز داد+ صوت

متن تقریظ مقام معظم رهبری به این شرح است:

بسمه تعالی

این شهید عزیز، از سرآمدان شهداست. زندگی پرهیزگارانه، رفتار فداکارانه و سرانجام غبطه‌انگیز؛ شهادت دلاورانه و آگاهانه، گوارا باد این همه بر این بنده‌ی مخلص … و درود خدا بر امام خمینی که انقلابش توانست چنین گوهر‌های نفیسی را استخراج و تربیت کند. نگارش خوب نویسنده و اظهارات صریح و ساده‌ی راوی رنج‌کشیده، از امتیازات کتاب است.

تیرماه ۱۴۰۲

سید علی خامنه‌ای

شکل؛ شمایل؛ ساخت؛ چارچوب و ایده نگارش کتاب «آخرین فرصت» درست مانند آشنایی سمیرا اکبری به عنوان راقم این اثر با شهید کسایی نیز خود روایتی دراماتیک دارد. وی در مقام فعالیت در یکی از موسسه‌های ثبت و ضبط تنظیم خاطرات شهدا جانبازان و ایثارگران سرافراز کشورمان در شهر شیراز در قالب گفت‌وگو با یکی از ایثارگران (سیدرضا متولی) کشورمان به نام شهید کسایی برمی‌خورد که استاد نهج‌البلاغه آن فرد ایثارگر بوده است. همین مسیر و ذکر چند خاطره درباره این شهید بزرگوار؛ ذهن کنجکاو و پیگیر سمیرا اکبری را برای مداقه، پژوهش و مصاحبه‌های بیشتر به سمت روایت زندگی این شهید پیش می‌برد.

راقم سطور «آخرین فرصت» در قامت شکل روایت اثرش، زیباترین بخش را که مبتنی بر روایت‌های خانم «رفعت قافلان‌کوهی» (همسر شهید کسایی) برمی‌گزیند و تلاش می‌کند تا این اثر را به روایت همسر شهید کسایی در شرایطی قلمی کند. «آخرین فرصت» چه در بطن و متن و چه در قالب محتوا و مضمون و نه در شکل شعاری، پاسخی انتقادی به جنس آثار ادبیات مقاومت و پایداری یک دهه اخیر کشورمان در حوزه مستندنگاری؛ تاریخ‌شفاهی؛ روایت‌نویسی و خاطره‌گویی بدل می‌شود.

چشم‌اسفندیار اغلب آثار این گونه ادبی در قالب‌هایی که به آنها اشاره شد به قرار گرفتن بخشی از این آثار ذیل چتر نگاه‌های کلیشه در حوزه ارائه قهرمان‌های الوهی و قدسی بدل شده که به جای ترغیب حس همذات‌پنداری مخاطب برای الگو قرار دادن آنها، درست به سبب شمایل الهی، مقدس و بلندی که نویسندگان در حوزه معرفی شهدا و قهرمانان سرزمینمان داشته‌اند به جای جذب به دفع مخاطب انجامیده است.

این به شکلی دقیق، عمیق و بسیط؛ همان نقطه مقابلی است که خانم اکبری در روایت «آخرین فرصت» آن را به مخاطبان تشنه قهرمان‌هایی از جنس همین مردم؛ قهرمان‌هایی که عاشق یا عصبانی می‌‎شوند؛ فریاد می‌زنند؛ خشمگین یا شاد می‌شوند؛ می‌خندند و همه رفتارهایی را که مردمان همین سرزمین در قالب زندگی روزمره خود دارند، تجربه کرده و می‌کنند را به مخاطب خود ارائه می‌دهد. قهرمانی که در نهایت آن بلندای افکار، اعتقادات و آرمان‌هایش است که او را متفاوت از اغلب مردمان این سرزمین در قدِ قامتِ نشانِ روشنِ شهید، جانباز، آزاده و ایثارگر تعریف می‌کند.

خرق عادت در ادبیات پایداری به نویسنده شجاع نیاز داد+ صوت

هر چند روایت «آخرین فرصت» با قلم سمیرا اکبری در بازتاب عاطفه و عشق این زوج که فرازهای مختلف آن عرض ارادتی به عاشقانه‌ای معنوی در ساحت اعتقاد به آموزه‌های نهج البلاغه، سیره و سلوک حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) دارد؛ ولی بنا به روایت نویسنده این اثر نیز نقدهایی را از سوی برخی از جامعه منتقدان با خود به همراه داشته که چرا قلمش را در روایت زندگی شهید با زبان و نگاهی عاطفی و عاشقانه استوار کرده است! و برخی او را مورد عتاب و خطاب قرار داده‌اند که این نگاه را باید حذف کند!

اما امروز وقتی مزین و متبرک شدن «آخرین فرصت» را به تقریظ مقام معظم رهبری شاهدیم، می‌توانیم احساس کنیم که آن افرادی که شیوه نگاه و خرق عادت روایت این اثر به قلم سمیرا اکبری را مورد نقد قرار داده بودند بعد از تقریظ و تحسین مقام معظم رهبری بر این اثر احساسی اگر نگوییم شرمگین اما مملو از چرایی پرسش در ذهنشان ایجاد شده که چه زمانی لازم است تا برای جذب حداکثری مخاطب و روایت قهرمانان این سرزمین دست از کلیشه‌های نخ‌نما شده برداشت و به سمت قلمی خرق عادت‌گون حرکت کرد تا دامنه مخاطبان حوزه ادبیات پایداری و مقاومت را بیش از پیش گسترش داد.

همه اینها بهانه‌ای شد تا به فاصله چند روز بعد از انتشار تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «آخرین فرصت» به سراغ نویسنده این اثر (سمیرا اکبری) برویم و گفت‌وگویی به همان میزان متفاوت در قالب روایت این اثر را صریح و صادقانه با او در میان بگذاریم که در ادامه از خاطرتان می‌گذرد.

ایکنا- خانم اکبری برای آغاز گفت‌وگو از معرفی و نحوه پیداش و تولد «آخرین فرصت» برای مخاطبان ایکنا بگویید. اینکه این اثر در بطن و متن خود چه محتوایی را با مخاطب در میان می‌گذارد.

کتاب «آخرین فرصت» گذری بر زندگی شهید بزرگوار، علی کسایی به روایت همسر شهید خانم رفعت قافلان‌کوهی است.

برای روایت این کتاب از خاطرات خانوادگی، نیز از خاطرات همکاران ارتشی شهید؛ چه آنهایی که به دست ما رسیده و چه بخش‌هایی که در شکل مصاحبه آن را به دست آوردم استفاده شده است.

روایت اصلی این اثر بر دوش همسر شهید بوده و در این کتاب، مخاطب با یک محیط خانوادگی؛ سبک زندگی؛ منش و رفتار این شهید بزرگوار در عرصه‌های مختلف و نقش‌های گوناگونی که او ایفا می‌کرد آشنا می‌شود.

ایکنا- درباره نحوه آشنایی خود با شهید کسایی و انتخاب او برای روایت کتابتان بگویید. در قالب کار تحقیق و پژوهشی به این شهید رسیدید؟ سفارشی به شما داده شد؟ دست تقدیر شما را در مسیر روایت زندگی این شهید قرار داد؟ یا نمط و سبیلی دیگر در این مسیر دخیل بود؟

من در شهر شیراز عضو موسسه مردم‌نهادی به عنوان «موسسه نشر فرهنگ شهادت» هستم. یکی از فعالیت‌های این موسسه دیدار با خانواده شهدا، ایثارگران و جانبازان عزیز کشورمان در شهر شیراز و استان فارس است. این موسسه تلاش می‌کند به واسطه این دست از دیدارها خاطرات آنها را برای ثبت و ضبط جمع‌آوری کند.

در پی گفت‌وگو با یکی از جانبازان عزیز شهر شیراز به نام آقای «سیدرضا متولی» متوجه شدم که او شاگرد کلاس‌های نهج‌البلاغه شهید کسایی بوده و در حقیقت اولین معرفی و آشنایی من با این شهید به واسطه گفت‌وگو با آقای متولی بوده است.

بعد از این معرفی اولیه و اطلاعات کلی که آقای متولی در اختیار من قرار داد؛ متوجه شدم که با انسان و فردی متفاوت با جنس زندگی ناب و جذابی مواجه هستم. همین مولفه اشتیاقم را برای پیگیری بیشتر افزایش داد. مصاحبه‌های اولیه انجام شد. بعد از اطمینان من مبنی بر اینکه با شهیدی شاخص در عین گمنام بودن روبرو هستم بیشتر شد و عزم خود را جزم کردم تا در قالب کاری مجدانه برای معرفی شخصیت این شهید در قالب نگارش یک کتاب دست قلم ببرم.

به همین سبب مسیر خود را ادامه دادم و به سمت مصاحبه‌های تکمیلی روی آوردم. هر چه این مصاحبه‌ها به ویژه روایت‌های خانواده‌محوری که برای بطن و متن این کتاب انتخاب کرده بودم در قالب مواجهه با قوت، قدرت و جاذبه خاطرات این شهید گسترش و عمق بیشتری پیدا می‌کرد جدیتم برای نگارش این اثر بیشتر می‌شد. آنچنان که پیشتر نیز به آن اشاره کردم، از آنجا که محور روایت این اثر را مبتنی بر روایت‌های همسر شهید (خانم قافلان‌کوهی) استوار کردم، در نهایت ماحصل تمام آن گفت‌وگوها، کارهای تحقیقی و پژوهشی به تولد کتاب «آخرین فرصت» منتج شد.

ایکنا- در خلق آثار حوزه مستندنگاری و تاریخ‌شفاهی به ویژه آن دسته از آثاری که ادعای گام نهادن در این عرصه و ورطه را با محوریت تاریخ حماسه‌سازی هشت سال جنگ تحمیلی، مدافعان حرم و روایت شهدای آن بر عهده داشته و دارند؛ گاه شاهدیم که این دست از آثار به جای اتکا بر قواعد مستندنگاری و تاریخ‌شفاهی به سمت خاطره‌نویسی حرکت می‌کنند! از یک سو تاکید شما بر آن است که روایت «آخرین فرصت» مبتنی بر صحبت‌های خانم قافلان‌کوهی (همسر شهید کسایی) است و از سوی دیگر، بسیاری از فرازهای این کتاب به جای چرخش قلم در حوزه مستندنگاری و تاریخ‌شفاهی اغلب قلم شما نزدیک به زبان داستانی شده است. آیا این تعمدی از سوی شما برای کشیدن خط تمییز میان آثاری که در حوزه تاریخ‌شفاهی و مستندنگاری دچار آسیب روایت‌نویسی و خاطره‌نگاری شده‌اند بوده یا پاسخی به علاقه خانم اکبری در حوزه خلق آثار داستانی است؟

نخست و پیش از هر چیزی باید این مسئله را توضیح دهم و بر آن تاکید کنم که تمامی آنچه که ماجرا و خط روایت این کتاب به شمار می‌رود از روایت‌های واقعی با استناد به صحبت‌های همسر شهید وام گرفته شده است و کوچکترین تخیلی در عرصه روایت ماجراها و اتفاقات این اثر از سوی من و قلمم در میان نبوده است.

کاری که من در «آخرین فرصت» انجام داده و قصد آن را داشتم، پیگیری این مهم بوده که همان شکل روایت‌های واقعی زیستِ یکی از قهرمانان سرزمینم، یعنی شهید کسایی را با کمک هنر و خلاقیت‌های ادبی به گونه‌ای به مخاطب انتقال دهم تا با شکل‌گیری این فضای ادبی و هنرمندانه بتوانم مفاهیم مترتب و مبانی آموزنده زندگی شهید کسایی را به بهترین نحو به مخاطب منتقل کنم.

خرق عادت در ادبیات پایداری به نویسنده شجاع نیاز داد+ صوت

همواره این فرمایش مقام معظم رهبری گوشه ذهنم بوده است که هنر بهترین وسیله برای انتقال مبانی معرفت‌بخش در حوزه تاریخ انقلاب و حماسه هشت سال دفاع مقدس است. من سعی کردم تا بنا بر همان فرمایش حضرت آقا خود را در جایگاه خانم قافلان‌کوهی به عنوان همسر این شهید تجسم کنم و با بهره‌گیری از ابزار هنر و ادبیات در بازسازی آن فضا و زندگی این زوج قلم بزنم.

شاید راحت و صریح می‌توانم بگویم که تنها کاری که کردم تلاش برای فضاسازی ادبی و هنری برای انتقال مفاهیم مدنظر در قالب زندگی شهید کسایی و همسر او به مخاطب بوده است.

ایکنا- کماکان این علامت سوال برای من باقی مانده و تاکید می‌کنم سوالم از سر نقد و خُرده گرفتن بر اثر نیست که بر حسب اتفاق علامت سوال جذابی است که بعد از مواجهه منِ مخاطب با روایت‌های بسیار تکراری و نخ‌نما شده، خاصه طی چند سال اخیر در حوزه آثار مستندنگاری و تاریخ‌شفاهی با محوریت شهدای بزرگوار ایران‌زمین که برخلاف ادعای آن کتاب‌ها خروجی نهایی آنها به خاطره‌نویسی و روایت‌نگاری پهلو می‌زند؛ همان ابزار هنر و زبان ادبی شماست که من را به جهان جذاب روایی «آخرین فرصت» می‌کشاند. در حقیقت خرق عادتی که شما در روایت این کتاب خاصه در قسمت کردن من مخاطب با فراز و فرودهای زندگی شهید کسایی داشته‌اید؛ به ویژه تاکید شما بر روایت بیان عاشقانه زندگی این زوج بسیار جذاب است. در بسیاری از موارد شاهدیم که نویسندگان ما شوربختانه به محض ورود به چنین عرصه‌هایی در شیوه معرفی قهرمان‌ها زمینی خود دست به خودسانسوری می‌زنند و کمتر بر ابعاد انسانی این افراد متمرکز هستند. منظورم همان نگاه معرفی قهرمانان کشورمان در حوزه آثار ادبیات پایداری و مقاومت در قالب شخصیت‌های الهی و قدسی به جای روایت زیست انسانی آنها در این جهان اثیری است که به جای جذب مخاطب به دفع آنها بدل شده است. این خرق‌ عادت، شیوه نگاه، گاه بیان آشکار و هنرمندانه عشق و عاطفه‌ای که میان این زوج وجود داشته پاسخ عامدانه شما به نقد آثار نخ‌نما شده و گرفتار کلیشه‌هایی است که به آن اشاره کردم یا به شکل ناخودآگاه صورت گرفته است؟

به قطع و یقین به دنبال آن بودم تا این زندگی عاطفی، معنوی و مملو از صحنه‌های زیبای عاشقانه و حلال را با مخاطبم به اشتراک بگذارم و آن را به تصویر بکشم. البته که باید اذعان کنم که اوایل کار با مقاومت‌هایی از سوی خانم قافلان‌کوهی مواجه می‌شدم اما تمام تلاش خود را به کار بستم تا آن هدف و منظوری که در ذهن برای روایت این صحنه‌ها داشتم را با همسر شهید به اشتراک بگذارم و خدا را شاکرم که ایشان بعد از توضیحات من این مسئله را پذیرفت.

حتی نمونه‌هایی از آثاری در این شکل از شیوه نگارش در قالب کتاب‌های حوزه ادبیات مقاومت و پایداری را که پیش از این منتشر شده بود به ایشان تقدیم کردم. درخواستم این بود که این کتاب‌ها را مطالعه کنند تا سختی کار یا آنچه که در ذهنشان دشوار به نظر می‌رسد سهل و آسان شود تا با جنس نگاه من و این محیط آشنا شوند.

به شدت به این مسئله اعتقاد دارم که روایت یک زندگی واقعی نیازی است که امروز مخاطب در حوزه آثار مرتبط با قهرمانان ملی خاصه در عرصه ادبیات پایداری و مقاومت به آن نیازمند است.

تاکید می‌کنم زندگی واقعی! چرا که ما به عنوان مثال در مواجهه با همین زوج یعنی شهید کسایی و خانم قافلان‌کوهی با یک زندگی حقیقی مواجه و شاهدیم که مولفه «عشق» بدون هیچ تردیدی یکی از بخش‌های جذاب و برجسته زندگی این دو را تشکیل می‌دهد. باید در مسیر روایت زیست و زمانه شهدا و قهرمانان سرزمینمان، این دست از جنبه‌های زندگی را نیز به مخاطب نشان دهیم.

خرق عادت در ادبیات پایداری به نویسنده شجاع نیاز داد+ صوت

ایکنا- چقدر زیبا؛ صریح و صادقانه این قید قطعی «باید» را به کار می‌برید. حالا دیگر می‌توانم شما را دست‌اندرکار عرصه ادبیات مقاومت و پایداری البته در مقام نویسنده خطاب قرار دهم. به اعتقاد شما چرا بخشی از نویسندگان ما در حوزه ادبیات مقاومت این «باید» را رعایت نمی‌کنند و آنچنان که پیشتر اشاره داشتم، شوربختانه و تلخ‌کامانه دست به خودسانسوری می‌زنند؟

دلایل مختلف و متعددی می‌تواند داشته باشد. از خود شخصیت نویسنده، افکار و اندیشه‌هایی که دارد گرفته تا شخص راوی که نویسنده با او در ارتباط است. چرا که گاه شاهدیم که این دست از مقاومت‌ها از سوی «راوی» وجود دارد و با همه تلاش‌های نویسنده هم شکسته نمی‌شود. به بیان دیگر، همراهی در این عرصه از سوی راوی با نویسنده، محقق یا مصاحبه‌گر صورت نمی‌گیرد.

همچنین نقدهایی که بعد از انتشار کتاب‌هایی که زبان و قلم خود را از آن نگاه شناخته شده در حوزه ادبیات پایداری به سمت روایت‌های خرق عادت‌گون مانند روایت‌های احساسی می‌برند و در رسانه‌ها منتشر می‌شود نیز گاه به پرهیز نویسندگان از شکستن چارچوب‌ها، خط و معیارهایی که به قواعد و آنچنان که شما گفتید کلیشه‌های این عرصه بدل شده است بازمی‌گردد. نقدهایی که به واسطه آنها منتقدان، قلم نویسنده را به سبب این دست از روایت‌ها مورد عتاب و خطاب قرار می‌دهند.

من نیز این نقدها را هم خوانده و هم بسیار شنیده‌ام که به من گفته‌اند چرا این تصویرها را در کتاب «آخرین فرصت» آورده‌ام؟ چه هدفی داشته‌ام؟ حتی برخی به من می‌گفتند که بهتر بود در حوزه فضای عاطفی و احساسی این زوج وارد نمی‌شدم و این بخش‌ها را از کتاب حذف می‌کردم و نظایری از این دست از صحبت‌ها…

البته که باید به این مسئله نیز اشاره و تاکید کنم که در کنار این نگاه‌ها؛ منتقدان و استادان بسیاری هم بودند این شکل از قلم و نگاه در حوزه تصویر جایگاه عاطفی و عشقی که میان این زوج (شهید کسایی و همسرش خانم قافلان‌کوهی) وجود داشت را به عنوان یکی از نقاط قوت «آخرین فرصت» دانسته‌اند و حتی در ارتباط‌گیری با این اثر بازتاب نگاه عاطفی را موثر دانسته‌اند.

در نهایت در پاسخ به پرسش شما باید بگویم که این تفاوت افکار و اندیشه‌هاست که این دست از نگرش‌ها را با خود به همراه دارد. به شخصه معتقدم که نویسنده باید سعی کند آن اقدامات، کارها و افکاری که در ذهن خود دارد و آن را درست می‌داند بدون ترس روی کاغذ بیاورد و به مخاطب ارائه دهد. حتی اگر گاه این مسئله به قیمت نقدهایی که مطرح کردم بدل شود!

ایکنا- حداقل بعد از تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «آخرین فرصت» می‌توانم احساس کنم آنهایی که قلم شما را در این عرصه درباره چرایی پرداختن به بُعد عاطفی و احساسی این زوج و شهید بزرگوار مورد عتاب و خطاب قرار دادند حال با خود می‌اندیشند که کاش آن نقدها را مطرح نمی‌کردند! از این مسئله بگذریم. گمان می‌کنم با من هم عقیده باشید که کتاب‌هایی که مورد تقریظ مقام معظم رهبری قرار می‌گیرند؛ بیش از پیش دامنه توجه مخاطبان از جامعه منتقدان تا عموم علاقه‌مندان به حوزه کتاب را درگیر خود می‌کنند. شما را به پیش از رسانه‌ای شدن خبر تقریظ مقام معظم رهبری بر «آخرین فرصت» ارجاع می‌دهم. بازخوردهایی که پیش از این از سوی جامعه منتقدان، دوستان و یا افرادی که ممکن است کتاب شما را خوانده باشند و با شما این بازخوردها را در میان گذاشته باشند در خاطر دارید؟

خدا را شاکرم که پیش از رسانه‌ای شدن این افتخار مبنی بر تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «آخرین فرصت»؛ بازخوردهای بسیار خوبی از این اثر دریافت کردم.

به سبب فعالیتم در «موسسه نشر فرهنگ شهادت» شیراز ارتباط‌های بسیار زیادی داشته و به واسطه این کتاب این ارتباط‌ها افزایش بیشتری هم پیدا کرده است. به حال باید پذیرفت که هر مخاطبی با نگاه و سلیقه متفاوت خود به سمت خواندن و انتخاب کتاب می‌رود؛ اما درباره بازخورد مخاطبان «آخرین فرصت» آنطور که دریافتم هر کدام به فراخور حال خود برداشتی از این کتاب و رابطه این زوج داشته و گرفته‌اند.

خرق عادت در ادبیات پایداری به نویسنده شجاع نیاز داد+ صوت

یکی از بهترین؛ زیباترین و اثرگذارترین بازخوردهایی که به عنوان نویسنده این اثر دریافتم از سوی دختر شهید کسایی بود. بعد از نگارش و انتشار این اثر در گلزار شهدا بر سر مزار پدر ایشان یکدیگر را ملاقات کردیم. او به محض دیدن؛ مرا در آغوش گرفت و در عین خوشحالی می‌گریست و می‌گفت زمانی که پدرم را از دست دادم، سن و سال کمی داشتم؛ اما به واسطه این کتاب توانستم با تمام فراز و فرودها و عشقی که میان مادر و پدرم وجود داشت آشنا شوم. در حقیقت آن سال‌هایی که من این زندگی را ندیده‌ام به واسطه کتاب «آخرین فرصت» پیش چشم خودم تصور کردم. حتی ارجاعی به صفحه نخست این کتاب که عرض ارادتی به نهج‌البلاغه و تقدیم این کتاب به آن اثر گران‌سنگ مولای متقیان، حضرت علی(ع) شده است داشت و گفت که با هر صفحه این کتاب هم لذت بردم و هم اشک ریختم.

بعد از دیدن و شنیدن چنین بازخوردی از سوی فرزند شهید احساس کردم که توانستم به واسطه کتاب «آخرین فرصت» بغض فرزند شهیدی را بعد از این همه سال کشیدن سختی و درد تنهایی به سبب نبودن و نداشتن پدر بشکنم و باز کنم. چه افتخاری از این بالاتر که گشایش این بغض به واسطه خواندن کتاب آن هم کتاب زندگینامه پدرش صورت گرفته است. احساس می‌کنم که دختر شهید کسایی سبک شده و من نیز احساس سبکبالی دارم.

گفت‌وگو از امین خرمی

انتهای پیام

source