Wp Header Logo 1984.png

به گزارش گرو فرهنگ دفاع‌پرس، رمان «برای مادرم» به قلم آذر خزاعی سرچشمه و به همت انتشارات کتاب جمکران، منتشر شد.

«برای مادرم» منتشر شد

رمان کوتاه و پر از احساسی که می‌خواهد یک خانواده از جنگ مانده را به تصویر بکشد. جنگی که هشت سال بود، اما ترکش‌های آن تا سال‌ها روی طاقچه خانه‌ها ماند و حتی لای کتاب و دفتر بچه‌ها جا خوش کرد و با آنها قد کشید. محبوبه یکی از همین بچه‌هاست که با جنگ قد کشیده. با پدری که شیمیایی و زمین‌گیر است و سال‌هاست که دیگر جز پلک زدن و چند کلمه کوتاه کاری نمی‌کند.

محبوبه نویسنده‌ایست که قرعه نوشتنش به نام خاطرات پدر افتاده و حالا این دختر چطور می‌خواهد زندگی پدرش را به تصویر بکشد وقتی هر تکه از زندگی پدر پر از مادر شده مریم، زنی است ساده که عاشق جدول حل کردن است، اما پرستاری از همسرش، حتی همین جدول را هم از او گرفته است. پرستاری از کسی که باید مراقب بود زخم بستر نگیرد و قطره و دوایش بجا باشد و قاعده زندگی‌اش بهم نخورد.

محبوبه سرگذشت پدرش را نه آنطور که مردان از جنگ می‌نویسند بلکه به سبکی زنانه نوشته است.

«برای مادرم» روایت کوتاهی از فداکاری و عشق است در سال‌هایی که جنگ تمام شده، اما ترکش‌هایش هنوز از زندگی خیلی از اهالی جنگ کوچ نکرده است.

انتشارات کتاب جمکران با چاپ این کتاب، روی زنانه جنگ را نه در پشت جبهه و کمک‌های مردمی و نه حتی در حمایت از جبهه رفتن همسران و پسران، بلکه در پرستاری از مردی به مخاطب نشان داده است که هربار که به جنگ رفته یکی از اعضای بدنش را جا گذاشته و جنگ جز این، پسرانش را نیز با خود برده است.

حالا مریم، مادری است که هم پسرانش را فدا کرده، هم همسری است که همسرش را به خدا سپرده و جز این عمری را که باقی مانده، فقط برای خدا می‌خواهد و بس…

رمان «برای مادرم» با موضوع فداکاری مادران و همسران در پرستاری از جانبازان دفاع مقدس، به قلم آذر خزاعی سرچشمه در ۸۶ صفحه و با قیمت ۹۰ هزار تومان توسط انتشارات کتاب جمکران روانه بازار نشر شده است.

برشی از کتاب:
داستان من تنها یک داستان نیست. شاید همه‌چیز همانطور اتفاق افتاده باشد، ولی حقیقت چیز دیگری است که تا با آن زیست نکرده باشید، نمی‌توانید آن را درک کنید. مردم بیشتر اوقات حقیقت را نمی‌خواهند. داستانی می‌خواهند که سرشان را گرم کند و آنها را سر ذوق بیاورد. برای منی که هشتصد کیلومتر از خانه دورم و در کنار خاله و همسرم که پسرخاله‌ام نیز هست زندگی می‌کنم، برای اینکه مبارزه خاله‌ام به نتیجه برسد با بیماری شدید قندش. بیماری مثل خوره به جسمش افتاده و از طرفی ناپرهیزی‌اش موجب شده یک پایش از بالای زانو قطع شود و چشم‌هایش رو به خاموشی برود. یکدندگی‌اش برای ماندن در شهر و خانه‌ای که متعلق به اوست، برای این است که تنها پسرش برایش باقی مانده. حالا در ترم پایانی دکترایم می‌خواهم او را از ذهنم خارج کنم. به نوشتن روی آورده‌ام و نوشتن تنها دلیل آرامشم است…

انتهای پیام/ 121

source