
راهنماتو: با مقایسه داوود اشرف با قاتلان زنجیرهای معروف مانند بیجه، جسپرسن و دیگران، به دنبال شباهتها و تفاوتهایی میگردیم که ممکن است به درک بهتر انگیزهها و تحولات این شخصیت در دنیای واقعی کمک کند. آیا هومن سیدی عمداً از پروندههای واقعی الهام گرفته، یا این فقط یک تشابه اسمی است؟
داوود اشرف، شخصیت اصلی سریال وحشی، ممکن است تنها یک شخصیت خیالی نباشد. برخی بر این باورند که داستان او الهام گرفته از قاتلان زنجیرهای واقعی است که در دنیای واقعی وحشت ایجاد کردهاند. در این مقاله، قصد داریم بررسی کنیم که چطور ویژگیهای روانشناختی و اجتماعی شخصیت داوود اشرف او را از یک انسان آرام به یک قاتل بیرحم تبدیل میکند و از این منظر او چطور میتواند با نامآشناترین قاتلان زنجیرهای شباهت پیدا کند. با مقایسه او با معروفترین قاتلان زنجیرهای مثل بیجه و جسپرسن، به دنبال ردی از حقیقت در پشت این شخصیت خواهیم گشت.
داوود اشرف کیست؟
داوود اشرف، شخصیت اصلی سریال وحشی ساختهی هومن سیدی، مردی آرام، محافظهکار و درونگراست که در جریان یک اتفاق غیرمنتظره مسیر زندگیاش دگرگون میشود. او در ظاهر انسانی بیخطر و حتی محافظهکار به نظر میرسد، اما با حادثهای که به مرگ دلخراش دو کودک منجر میشود، لایههای پنهان شخصیتش آشکار میشود. این تحول ناگهانی، بهویژه صحنهای که یکی از کودکان را ابتدا برای کمک بلند میکند، اما در نهایت رهایش میکند، نقطهی آغاز سقوط روانی اوست. گذشتهی مبهم، فشارهای اجتماعی و انزوا، داوود را به مرز فروپاشی ذهنی میکشاند؛ مسیری که یادآور روند سقوط تدریجی قاتلان زنجیرهای واقعی مانند بیجه یا کیت جسپرسن است.
تئوری اول: هیولایی پشت لبخند؛ الهامگرفته از کیت جسپرسن
کیت جسپرسن راننده کامیونی بود با چهرهای آرام و رفتاری به ظاهر عادی که در دهه ۹۰ در آمریکا چندین زن را به قتل رساند. او از کودکی مورد آزار جسمی و روانی قرار گرفت و علاقهای خطرناک به شکنجه حیوانات داشت. پس از هر قتل، با نامههایی امضاشده با “صورت خندان” رسانهها را بازی میداد.
در این تئوری، داوود اشرف همان الگوی مردی است که در ظاهر بیخطر، محافظهکار و درونگراست، اما در درونش خشم، تحقیر و آسیبهای قدیمی لایهلایه انباشته شدهاند؛ خشمهایی که در مسیر داستان بارها به آن ارجاع داده میشود. سکانس رویارویی او با خریدار زمین را به یاد بیاورید! درست مانند جسپرسن، ممکن است داوود نیز نشانههایی پنهان از خشونت داشته که تا لحظهی برخورد با آن دو کودک در سریال سرکوب شدهاند. نگاه روانشناسی آسیبمحور، این انفجار را نهتنها یک “انتخاب” بلکه نتیجهی سرکوب مداوم خشم درونی میداند.
تئوری دوم: قربانیِ زندگی؛ الهامگرفته از محمد بیجه
محمد بیجه، در یکی از تلخترین پروندههای جنایی ایران، پس از تجربهی تجاوز گروهی در کودکی و زندگی در محیطی فقیر و رهاشده، به قاتلی سریالی تبدیل شد. او بیش از ۲۰ کودک را مورد آزار و قتل قرار داد.
در این تئوری، داوود اشرف را بهعنوان یک محصول ناقص سیستم اجتماعی میبینیم که در فضای داستانی حاکم است؛ کسی که نه لزوماً ذاتاً خبیث، بلکه قربانی انزوا، فقر عاطفی و فشارهای اجتماعیست. او در صحنهای کلیدی، ابتدا به نجات کودک نیمهجان اقدام میکند، اما بلافاصله عقبنشینی میکند؛ گویی ذهنش بین وجدان و تسلیم در برابر دردهای فروخورده درگیر میشود. زندگی که مثل زندگی بیجه، نظارهگر و بیپاسخ مانده، داوود را هم به نقطهی شکست رسانده است.
تئوری سوم: نابغهای در جنگ با خود؛ الهامگرفته از ادمند کمپر
ادمند کمپر، مردی با هوش بالا و رفتاری مؤدبانه بود که در دهه ۷۰ میلادی، پس از کشتن مادربزرگ و پدربزرگش، چند زن و مادرش را نیز به طرز فجیعی به قتل رساند. نکته این است که کمپر چند دقیقه قبل از کشتن مادربزرگش همراه او غذا میخورده! او بین تصویری که از خود بهعنوان “شخصی نرمال” داشت و تمایلات تاریک درونیاش جنگ روانی پیچیدهای داشت.
قضیه این پرونده، تئوری سوم داوود اشرف را در چارچوب تضاد درونی تحلیل میکند؛ کسی که ممکن است بهخوبی بداند چه رفتاری اخلاقی است، اما نتواند در لحظهی بحران خود را مهار کند. همین چندثانیه تردید بین نجات یا رها کردن کودک، نمونهای از همین جدال درونی است که نمونهاش را در پرونده کمپر نیز میبینیم. از دید روانشناسی تحلیلی، داوود یک Ego خسته دارد که توسط سایهاش (Shadow) بلعیده میشود؛ درست همانند کمپر.
تئوری چهارم: روایتی بومی از پیچیدگی روان آدمی؛ الهامگرفته از علی اشرف
علی اشرف، چهرهای جنجالی در پروندههای جنایی ایران، فردی با ظاهری ساده و مذهبی بود که متهم به ربودن و آزار کودکان شد. روایتهایی از فرارهای مکرر او از زندان، دوگانگی در رفتار و دیدگاههای متضاد رسانهای باعث شد تا او به چهرهای پرابهام تبدیل شود. از قضا به دلیل تشابه فامیلی داوود اشرف به علی، این تئوری ممکن و محکمترین تئوریست که در مورد منبع الهام هومن سیدی میتوان معرفی کرد.
در این نگاه، داوود اشرف نه صرفاً نسخهای از علی اشرف، بلکه نماد انسانیست که زیر فشارهای روانی، اجتماعی و فرهنگی به مرز فروپاشی رسیده است. او «هیولا» نیست، بلکه محصول سالها انکار و بیصداییست. برخلاف قاتلان برنامهریز، داوود قربانی تکانهای بیرونیست؛ حادثهای که زخمهای قدیمیاش را میشکافد و خشمی فروخورده را بیرون میریزد.
داوود با چهرهای آرام و محتاط وارد داستان میشود، اما در لحظهی بحران، آنچنان که جامعه داستانی همواره او را نادیده گرفته، خودش هم وجدان و اخلاق را کنار میزند. مثل علی اشرف، در دلش تضادی است که نه سفید است، نه سیاه؛ فقط خاکستریایست که در تاریکی منفجر میشود.
source