Wp Header Logo 1371.png

نویسنده کتاب «محمد؛ مسیح کردستان» در گفت‌وگو با ایکنا:

روایت خاطره یا بیان «معرفت» انقلاب؛ این دوگانه‌ای است که «ادبیات مقاومت» طی 46 سال از تاریخ بشکوه انقلاب اسلامی در مواجهه با آن هنوز نتوانسته به پاسخی درخور دست یابد.

روایت خاطره یا بیان «معرفت» انقلاب؛ این دوگانه‌ای است که «ادبیات مقاومت» طی 46 سال از تاریخ بشکوه انقلاب اسلامی در مواجهه با آن هنوز نتوانسته به پاسخی درخور دست یابد.

آن عده که فارغ از نگاه اصولی جریان‌ساز و گاه در غلتیده به حوزه کلیشه‌های رایج، خاصه طی یک دهه اخیر، تلاش کرده‌اند تنها صورت فرمایش مقام معظم رهبری در حوزه تأکید معظم‌له بر محور «نهضت صد برابری» در ساحت استخراج «گنج جنگ» حماسه دفاع مقدس را دربر بگیرند؛ ماحصل آثارشان آن شده که بیشتر از آنکه آثارشان جاذبه مخاطب باشد به دافعه آن‌ها بدل شده است.

بخش دیگر از این حرکت جریان‌ساز در حوزه ادبیات دفاع مقدس، حمایت و پایداری که تمام تلاش خود را بر این مهم استوار کرده‌اند تا داشته‌های ارزشمند گفتمان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را به مخاطبان معرفی کنند در معرض خطری جدی قرار دارند.

به زبان ساده‌تر؛ گاه در میان خیل آثار تولید شده در حوزه ادبیات دفاع مقدس، مقاومت و پایداری؛ با نویسندگانی مواجه هستیم که طی یک‌ سال چندین اثر را به قلم خود منتشر کرده‌اند و گاه با نویسنده، محقق و پژوهشگری در عرصه‌ ادبیات دفاع مقدس مواجه هستیم که یک دهه یا بیش ‌از آن را برای تولید تنها یک کتاب با محور معرفی قهرمانان ملی و یا تاریخ بشکوه انقلاب اسلامی صرف کرده ‌است.

این دوگانه باوجود گذار بیش‌از 46 سال از انقلاب اسلامی هنوز پاسخی درخور و شایسته نیافته است. اما هنوز هم به واسطه نام‌هایی چون محمدرضا بایرامی؛ احمد دهقان؛ مرتضی سرهنگی؛ مهدی قزلی و بی‌هیچ تردیدی استاد نصرت‌الله محمودی که خود از دل‌سوختگان حماسه هشت سال دفاع مقدس به شمار می‌رود و میان لذت زندگی و سختی‌ها و دشواری‌های کار فرهنگی، گزینه دوم را انتخاب کرده ‌است خطی به تمایز نگرش توجه به لذات دنیوی و تأثیرگذاری در حوزه مبانی فرهنگی می‌کشد.

روی دیگر سکه در همین تاریخ 46 ساله قهرمان‌های بسیاری بودند که ردپای درخشان آنها در جریان‌سازی گفتمان نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بر پایه آزادی‌خواهی، حق‌طلبی و دفاع از مظلوم؛ چنان سترگ و گسترده بوده که گاه وسعت نام‌های آنها دایره جغرافیای سیاسی ایران را فراتر نهاده و مرزهای بین‌المللی را درنوردیده است.

سرسلسله‌دار این نام‌ها طی سال‌های اخیر به سپهبد شهید، سردار دل‌ها، حاج قاسم سلیمانی بازمی‌گردد و در گذار این ردپای تاریخی می‌توان به‌ نام شهدایی چون شهید خرازی؛ شهید علم‌الهدی یا برادران باکری و «مسیح کردستان»؛ محمد بروجردی دست یافت.

بیشتر بخوانید:

مخاطب جوان امروز داستان هیجان‌انگیز و جذاب می‌خواهد

انسانی که فطرتش آسیب ندیده باید به جنایات غزه واکنش نشان دهد

«غفلت» و «بی‌هدفی» سبب کمرنگی فرهنگ رضوی می‌شود

اغلب نویسندگان ما با شخصیت‌های تاریخی آشنا نیستند

«کتیبه ژنرال» گامی برای نگارش «جنگ و صلح» ایران است

بزرگ‌نامی که برخلاف نهضت بسیاری از سیاسیون اهل جنگ، نخستین روایتش برای زدودن نفاق و کینه از یک‌سو و ازسوی دیگر حکمرانی گلوله، فشنگ و اسلحه بر مهر و مهرورزی و دوستی را ردپای درخشان خود برای جدا کردن سره و ناسره میان مردمان کردستان با اهالی کومله و دموکرات ضدنظام تا مردمانی که به‌واقع به پای انقلاب در همان خطه کردستان نشسته بودند را به‌نام خود رقم زد.

شهید محمد بروجردی، «مسیح کردستان»؛ به‌ واقع این نام و لقب چنان سترگ در تاریخ بشکوه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران رُخ‌نمایی می‌کند که اگر تنها با اثری به قلم نصرت‌الله محمودزاده با همین روایت یعنی «محمد؛ مسیح کردستان»، همدل با نام بلند شهید محمد بروجردی همراه شویم؛ بسیاری از فرازنای تاریخ این نظام مقدس را می‌توانیم دریابیم.

 و چه حیف، تلخ و شوربختانه می‌توان نام برد از نویسندگانی که فارغ از مقام کیفیت؛ کمیت را پیش روی خود قرار دادند و به ‌جای جذب مخاطب نوجوان و جوان که در آن سال‌ها حضور نداشتند؛ اما روایت آن سال‌ها می‌تواند الگویی برای مسیر زندگی‌ آنها باشد را به‌ سادگی رها کرده‌اند.

خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) در همگامی و همدلی با سی‌وششمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران بنای خود را بر نویسندگان جریان‌ساز در سال 1403 خورشیدی قرار داده و در این گاه و ششمین روز از ایام نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران سراغ استاد نصرت‌الله محمودزاده که خود از اهالی دل‌سوخته حماسه هشت سال دفاع مقدس و معرفت بخش مبانی نظام گفتمان فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در قالب مقاومت، ایستادگی، پایداری و دفاع مقدس است نشسته است.

آنچه در ادامه از خاطرتان می‌گذرد گفت‌وگوی ایکنا با این نویسنده و کتاب بشکوه او یعنی «محمد؛ مسیح کردستان» درباره شهید محمد بروجردی است.

ایکنا- جناب محمودزاده شاید وقتی بخواهیم درباره شهید بزرگواری چون محمد بروجردی یا همان «مسیح کردستان» صحبت کنیم و بر بلندای کتاب شما که اثرسینمایی در گونه اقتباسی یعنی فیلم «غریب» مبتنی بر زندگی این شهید بزرگوار نیز تولید شده است صحبت کنیم؛ درخواست مبنی‌بر روایت خط داستانی این اثر بیشتر زیره به کرمان بردن باشد اما درصدی از خوانندگان ایکنا را در نظر بگیرید که شاید نسبت‌ به این شهید شناخت کمتری دارند و یا فیلم سینمایی «غریبم را ندیده باشند. برای آغاز گفت‌وگو روایتی از خط داستانی کتاب خود، «محمد؛ مسیح کردستان» داشته باشید تا گام به شکل‌وشمایل تخصصی گفت‌وگو بگذاریم.

روزی طی یک جلسه خصوصی و مکالمه‌ای که خدمت مقام معظم رهبری درباره این کتاب و شهید بروجردی داشتم. شاید بهترین پاسخ برای پرسش شما باشد.

مقام معظم رهبری درآن دیدار از من پرسیدند که شنیده‌ام روی این کتاب حدود 15 سال زمان صرف کرده‌اید؛ چرا؟ برای حضرت آقا اینگونه توضیح دادم که زندگی یک شخصیت وقتی چند لایه است یعنی قبل‌ از انقلاب برای امریکایی‌ها برنامه‌ای می‌گذارد و به رئیس امریکایی خود می‌گوید که بهتر است ریاست را تحویل دهی و مردم خود می‌داند که چه ‌کار کنند؛ همین فرد وقتی انقلاب به اوج خود می‌رسد، شاهدیم که شخصی مانند شهید مطهری به این نکته اشاره می‌کند که همان شخصیتی که به آن رئیس امریکایی آن جمله را گفته بود به فردی بدل می‌شود که در کنار حضرت امام(ره) از پای پله‌های هواپیما تا بهشت‌زهرا(س)، بنیان‌گذار انقلاب را مشایعت می‌کند و باز همین فرد است که شاهد هستیم وقتی در کردستان غائله‌های کومله-دموکرات شکل می‌گیرد و به قول زنده‌نام آیت‌الله موسوی اردبیلی که آن زمان مسئول شورای انقلاب بود و اشاره کرده بودند که کردستان را از دست ‌رفته می‌بینیم -یعنی آنقدر وضعیت دچار تشنج شده بود- همین فرد با یک برنامه پنج مرحله‌ای به شورای انقلاب می‌گوید که من با این برنامه حاضر هستم و کردستان را به آرامش می‌رسانم.

وقتی آقای محمد بروجردی وارد کردستان می‌شود ابتدا با جدیت و شدت جلوی کارهای نظامی را می‌گیرد و تلاش می‌کند با مردم معاشرت کند. به گفت‌وگو بنشیند تا هم آنها، او را و هم او، مردم کردستان را به‌خوبی بشناسد و از در آشتی با آنها همراه می‌شود. در گام بعد به تشخیص سره از ناسره می‌پردازد که دشمن کیست؟ و دوست کیست؟ و می‌گوید هر کردی نمی‌تواند دشمن باشد و به همان میزان هر کردی نمی‌تواند دوست باشد. هر آزادی‌خواه و تفنگ به دستی نمی‌تواند مدعی استقلال کردستان باشد.

شهدایی چون بروجردی و حاج‌قاسم از بزرگان جنگ نرم هستند

چرا این اقدامات را انجام داد؟ چون ‌که شاید بیدار شدن خود مردم کردستان بود و می‌دید که همان مردم سرباز و همراه این فرد می‌شوند تا به مبارزه با کومله-دموکرات‌ها بپردازد. خدمت مقام معظم رهبری عرض کردم که روایت همین مسئله خود نیازمند تحلیل و تدقیق بسیار است و نمی‌توان تنها به بیان خاطره اکتفا کرد!

باید بپرسیم امروز چقدر این تجربیات به ‌کار ما می‌آید؟ مسئله آنست که «فرهنگ مقاومت» یعنی شما آمادگی داشته باشید که وقتی تهاجمی شکل گرفت؛ مقاومت ما شکل پدافندی داشته باشد که هم بتواند در برابر هجمه بایستد و هم مورد قبول افرادی باشد که از آن مقاومت حمایت می‌کنند.

ایکنا- استاد محمودزاده حال با توجه به ارجاع و اشارت شما به دیدار و صحبت با مقام معظم رهبری برای طرح این پرسش از دو فراز فرمایش معظم‌له وام می‌گیرم. نخست ارجاع و اشاراتی که حضرت آقا درباره‌ مسئله «گنج جنگ» داشتند و اینکه هر چه در این حوزه تلاش کنیم بازهم کم است. و دو دیگر، فصل فرمایش ایشان مبنی ‌بر نهضت دَه برابری و صد برابری در حوزه تولید ادبیات مقاومت؛ اما تلخ‌کامی زمانی رُخ می‌نماید که بعد از تأکید مقام معظم رهبری درباره «نهضت صد برابری شدن»؛ تعدادی از ناشران و نویسندگان با نادیده گرفتن مقوله کیفیت تنها بنا را بر کمیت قرار دادند و مخاطبانی که نسبت ‌به محتوای برخی آثار آشنا نبودند در مواجهه با آثار ادبیات دفاع مقدس و مقاومت به‌ جای جذب شدن با این ‌گونه آثار فاصله گرفتند. همین مؤلفه باعث شد تا برخی از آثار درخشان ادبیات دفاع مقدس ما آنطور که شایسته و بایسته است دیده نشوند. اینجاست که این پرسش پیش می‌آید که چه تفاوتی و خط تمیزی میان آقای نصرت‌الله محمودزاده و نویسندگانی مانند او که برای نگارش فقط یک اثر 10 تا 15 سال زمان می‌گذرند با دیگر نویسندگانی که به مسئله تحقیق، پژوهش و صرف زمان اعتقادی ندارد وجود دارد؟ این تفاوت و خط تمیز چیست؟

نکته مهم آن است وقتی ما با یک حادثه و رخداد طولانی ‌مدت مواجه هستیم؛ تأکید می‌کنم که این فقط نگاه من نیست و آن را نظریه‌پردازان بزرگ مطرح می‌کنند؛ نیازمند درانداختن طرح، نقشه و راهبرد جدیدی مبتنی بر آموخته‌های خود از آن رخداد طولانی مدت هستیم.

وقتی ‌که جنگ جهانی دوم شکل می‌گیرد، ژاپن به نتیجه جدیدی برای توسعه دست پیدا می‌کند؛ یا آلمان بعد از جنگ جهانی ویرانگر به قطب سوم توسعه جهان بدل می‌شود. امریکا روش خود را عوض می‌کند و بعد از درس‌هایی که از ویتنام می‌گیرد، برای خود استراتژی و راهبرد تعریف می‌کند. پس برای ما نیز باید این مهم صورت گیرد و از جنگ فقط خاطرات اکشن و زدوخوردها را روایت نکنیم. آنها جایگاه والایی دارند اما برای نسل امروز باید نگاهی متفاوت در عنصر روایت حتی مبتنی بر همان زد و خوردها، نزاع‌ها و نبردها در جبهه‌های حق علیه باطل داشت.

به زبان ساده باید دنبال پیام باشیم. آقای بروجردی به چه منظر و دیدگاهی می‌رسد که به ‌جای فرمانده نظامی، «فرمانده قلب‌ها» می‌شود؟ و همین فرماندهی بر روح، روان و قلب مردمان کردستان است که او را به اوج افتخار، قدرت و هدفی که درباره آرامش کردستان داشت رهنمون می‌شود.

او خود را به ابزار محور محدود نمی‌کند. امروز حتی اگر به رژیم غاصب صهیونیستی نیز نگاه کنیم به وضوح می‌بینیم بیش‌ از آنکه این رژیم غاصب کار اجرایی، عملیاتی و نظامی انجام دهد؛ کار تبلیغاتی را مدنظر قرارداده و بر این مؤلفه استواری و تلاش بیشتری دارد

مراحلی که شهید بروجردی در مسیر زندگی خود طی می‌کند نویسنده را وامی‌دارد تا در خلال طی کردن این مراحل «معرفتی» را استخراج کند که در همه اعصار، زمان و مکان دارای کاربرد باشد. حتی برای آن فردی که ممکن است مسیحی باشد. چرا من او را در این کتاب «مسیح کردستان» خطاب کردم؟! این همان مسئله‌ای است که ما را به این مهم سوق می‌دهد که باید در ادبیات نگاه متفاوتی داشته باشیم. نگاهی که در عصرهای آینده، اثرگذاری خود را داشته باشد.

این جمله را پیشتر گفته بودم و در این گفت‌وگو نیز می‌گویم؛ بسیاری از مخاطبان آثار من و دیگر آثار عرصه ادبیات پایداری، مقاومت و دفاع مقدس هنوز به دنیا نیامده‌اند! اگر خدای‌نکرده دوباره اتفاقی مانند حماسه هشت ساله دفاع مقدس پیش آمد؛ باید دست به تبیین آن جوهر و معرفت حماسه هشت سال بزنیم و آن معرفت استخراجی را به‌عنوان یک راهبرد به نسل امروز و از آن مهمتر فردای انقلاب ارائه کنیم.

شهدایی چون بروجردی و حاج‌قاسم از بزرگان جنگ نرم هستند

یک جوان باید بداند که برای ماندگار شدن نیازی نیست تا همان کارهایی که آقای بروجردی انجام داده را دوباره تکرار کند. او باید تفکر شهید بروجردی را مدنظر داشته باشد و بنابر آن تفکر، در مواجهه با عصر و زمان خود دست به فعلیت خلاقانه و اثرگذار بزند.

قرن بیست‌ویکم قرن جنگ نرم است. به ‌نظر من شهید بروجردی و شهید حاج‌قاسم سلیمانی از بزرگان جنگ نرم هستند. با توجه به این مؤلفه دقیق برای روایت این افراد آیا نباید در جزئی‌ترین مسائل زیست و زندگی شخصی اجتماعی و نظامی آنها ریز شویم و دقت کنیم؟! اینکه چه می‌شود فردی مانند شهید بروجردی خود شب در زندان میان اعدامی‌ها می‌خوابد و همین مسئله باعث می‌شود که زندانیان اعدامی به نکته فکر کنند که ما چگونه می‌توانیم چنین مردی را از بین ببریم؟

آیا نمی‌توانیم اینگونه به مردم دنیا بگوییم که چرا امروز اینگونه پای آرمان‌های مردم فلسطین ایستاده‌ایم و از آن‌ها حمایت می‌کنیم؟ پس نظریه‌هایی که از جنگ‌های طولانی‌ مدت استخراج می‌شود را باید به مبانی توسعه برای هر کشوری بدل کنیم.

باور کنید برای گاه یک صفحه از این کتاب بیش ‌از شش ماه زمان صرف کردم تا به این نتیجه برسم که برای آن اتفاقی که می‌خواهم روایت کنم چه دلیلی وجود داشته است. با 200 نفر مصاحبه کرده‌ام. حتی برای روایت برخی از صحنه‌های این کتاب بارها به کردستان سفر کردم و با دوستان خود آن اتفاق، رخداد، رویداد و نزاع را صحنه‌سازی کردیم. به این مهم توجه کنید تا نصرت‌الله محمودزاده نویسنده در شهید محمد بروجردی حل نشود، نمی‌تواند او را بسازد. محمودزاده نباید فقط خود را «بروجردی‌ساز» خطاب کند. باید ابتدا خود حل شود. بدل به یک بروجردی درونی شود و بعد دست به خلق این شخصیت بزند. من باید چنان ذوب در شخصیتی که می‌خواهم آن را روایت کنم شوم که استراتژی و راهبرد اثر من را آن شخصیت در اختیارم بگذارد. پس من باید با او زندگی کنم و او را باور کنم؛ تا او را باور نکنم، قلم من نمی‌تواند مخاطبانم را به این باور برساند. برای همین بود وقت‌هایی که احساس می‌کردم در آن لحظه صلاحیت رفاقت با بروجردی را ندارم کار را کنار می‌گذاشتم.

دوران پشت پرده نگارش کتاب «محمد؛ مسیح کردستان»، دورانی بسیار مهم است. همه این مؤلفه‌ها است که باعث می‌شود منِ نویسنده از ورود به دامنه احساس و بیان صرف خاطرات پرهیز کنم و تمام مبنای اطلاعات خود را بر کار تحقیقی استوار سازم.

خواهشم از نویسندگان آنست که وقتی دست به قلم می‌برند تا درباره یک شخصیت یا دفاع مقدس بنویسند ابتدا و بیش و پیش‌ از هر چیز، «نگاه معرفتی» به این مسئله داشته باشد. آنچه می‌گویم را باور کنید چون آن را از نزدیک دیده‌ام. دیده‌ام که هیچکدام از سربازان تا فرماندهان دوران هشت سال دفاع مقدس دنبال حادثه ساختن؛ حضور در بطن حادثه و یا قهرمان شدن نبودند! آن‌ها دنبال بقا بدون خود بودند. مؤلفه‌ای که امروز بیش‌ از پیش به آن نیاز داریم.

شهدایی چون بروجردی و حاج‌قاسم از بزرگان جنگ نرم هستند

ما جمهوری اسلامی به‌اندازه‌ عمر امام‌ خمینی(ره) نمی‌خواستیم؛ ما جمهوری اسلامی را به عمر آن معرفتی که در انقلاب شکل گرفت می‌خواهیم. برای همین است که در گام نخست هر کس باید از خود بگذرد.

حضرت آقا در همان جلسه از من پرسید که دو ویژگی مهمی که از شهید بروجردی به دست آوردی را بگو. گفتم ابتدا تلاش کردم میان ژنرال‌های قرن بیستم جستجو کنم، ببینم آنها دارای چه ویژگی‌هایی هستند، ویژگی جدید و متفاوتی را انتخاب کنم. معظم‌له فرمودند به چه فردی رسیدی؟ و گفتم قهرمان نشدن! یعنی هر کاری را به حساب نظام گذاشتن، به پای جریان اسلام گذاشتن، به پای جریان مردم کردستان گذاشتن و دوم؛ فرماندهی بر قلب‌ها! عرض کردم این دو نگاه برجسته‌ترین نگاهم به شهید بروجردی است و تلاش کردم آنها را روایت کنم.

این نگرش هاست که می‌تواند امروز برای ما کارساز باشد تا مردم ببینند اگر یک شخص و مسئول حرف می‌زند، یا کاری انجام می‌دهد؛ برای خودش نیست؛ کار او باید منتج به توسعه جامعه و برای مردم باشد. این امر بدیهی و مسلم است که همه باید زندگی کنیم. اکثر افرادی که در جنگ بودند؛ منفورترین افراد نسبت ‌به پدیده‌ای به ‌نام جنگ بودند. شهید بروجردی به‌ شدت روی این مسئله تأکید داشت و می‌گفت جنگ را رها کنید و جای تفنگ، دست مردم تراکتور دهید. به ‌جای تانک دست مردم کمباین دهید. او زندگی را به مردم هدیه می‌داد. به اطرافیانش می‌گفت بروید معلم‌ها را بیاورید در روستاهایی که ما آزاد می‌کنیم تا به بچه‌ها دانش را بیاموزند.

ایجاد این انس رمز بقا و ماندگاری است. اینها مسائلی نیست که بتوان فقط در حد چند خط خاطره عنوان کرد. به‌همین سبب برای خلق آثار ماندگار و جریان‌ساز در ادبیات پایداری، مقاومت و دفاع مقدس؛ باید معرفت و مبانی داشت و آن معرفت است که هیچگاه از بین نمی‌رود.

ایکنا- جناب محمودزاده به نکته بسیار مهم و گاه مغفول در خلق آثار ادبیات پایداری و دفاع مقدس یعنی مسئله تحقق و رسیدن به «معرفت» اشاره داشتید. بسیاری از این بزرگ‌نامان ما چون سردار دل‌ها؛ برادران باکری؛ شهید خرازی؛ شهید علم‌الهدی یا شهید بروجردی بزرگوار به ‌هیچ ‌وجه و تحت هیچ شرایطی دنبال قهرمان شدن نبودند. آنها بدل شدن مسئله‌ای به‌ نام «مقاومت» به یک مکتب را هدف اصلی خود می‌دانستند که برای همیشه و دیگران باقی بماند. اما نکته این است که کمتر می‌توانیم نویسنده‌ای مانند شما پیدا کنیم که تا این حد برای هر اثرش وسواس و دقت تحقیق، پژوهش و پرسشگری داشته باشد تا اگر به سدی برخورد پشیمان نشود و راه عبور از این سد و مانع را بیابد. اما شوربختانه میان نویسندگان نسل دوم و به ‌ویژه نسل سوم انقلاب کشورمان این مسئله بسیار کم‌رنگ شده ‌است. این «معرفت» را جناب محمودزاده چگونه به دست آورده؟ آن را باید در عقبه شما یعنی سال‌ها تجربه حضورتان در میدان‌های حق علیه باطل جستجو کنم؛ یا در پَسِ پشتِ کتاب‌های مختلف و متعدد شما؟ بسیاری از دوستان هم‌نسل شما به این مسئله اعتقاد دارند که ادبیات دفاع مقدس ناب زمانی شکل می‌گیرد که نویسنده آن اتفاق و رخداد را زیست کرده باشد نه آنکه آن را شنیده یا دیده باشد. شما هم به این نظر اعتقاد دارید؟

یکی از مواردی که من را تشویق به حوزه ادبیات کرد همین مسئله بود. در دوران دفاع مقدس، یک رزمنده ساده بودم؛ اما با صحنه‌هایی که دیدم به این نکته اندیشیدم که بعد از گذار یک قرن، تمام زد و خوردها؛ شلمچه؛ فاو؛ خونین‌شهر و مسیری که برای آزادی آن طی شد به شکل فیزیکی، ظاهر آن خرابی‌ها و ویرانی‌ها محو خواهد شد. اما آنچه که می‌ماند آن پیامی است که از همه این‌ها بیرون‌زده و متأسفانه این روزها شاهدیم که همان پیام در خاک‌ریزها مشغول دفن شدن هستند.

این امری بسیار مهم است که ما آن پیام را تبدیل به ادبیات کنیم و به تاریخ تحویل دهیم که اگر دوباره خدایی نکرده بعد از 200 سال چنین جنگی در کشور ما به وقوع پیوست نسل جدید دوباره دچار اشتباهات گذشته نشود و از آن مهمتر از تجربیات پیشینیان بهره ببرد.

گسست تاریخی آسیب بزرگی به ما وارد کرده‌ است. بنابراین اگر بتوانیم مسئله را به امری مستمر و متصل به تمام نسل‌ها بدل کنیم؛ کار خلاقه ادبی و جریان‌ساز انجام دهیدم؛ اولین شرط آنست که نویسنده ننویسد که تنها نوشته باشد! نویسنده بنویسد تا خود به آرامش برسد. آرامشی که خداوند در قالب «تطمئن القلوب» به آن اشاره فرموده است. یعنی انگار من محمودزاده هنوز بدهکارم! بعد از چهل سال از پایان جنگ هنوز به مردمم، سرزمینم به رزمندگان و فرماندهان و هرآنچه که دیدم بدهکارم!

چرا؟ برای ‌اینکه هر بار در قالب تفکر به این شهدا به مسائل جدیدی دست پیدا می‌کنم و می‌بینم که هنوز کسی روی این مسائل کاری خلاق و ادبی انجام نداده است. بنابراین معتقدم نویسنده، خاصه در عرصه ادبیات پایداری، مقاومت و دفاع مقدس؛ نوشتن را نباید شغل بداند. باید قلم زدن خود را یک روند عادی بداند. تغییر را باید از خود شروع کند و اینکه آیا خودش حاضر است چیزی که می‌نویسد را عمل کند؟

اگر من رجوعی به سال‌های 1383 و پشت پرده تحقیق‌ها و یادداشت‌هایی که درباره شهید بروجردی پیش ‌از آغاز عزم نگارش این کار انجام می‌دادم داشته باشم و برای شما بگویم با وجود آنکه از آن اتفاق بیش ‌از 20 سال گذشته، هنوز هم برای خودم جای شگفتی است!

در آن سال‌ها من گاهی در یک دو راهی قرار داشتم. آن زمان در کار مدیریت حضور داشتم. با توجه به اینکه شغلم در ارتباط با مسئله صادرات فرش بود باید یا انتخاب می‌کردم و به کشور آلمان می‌رفتم و یک تشکیلات وسیعی را ایجاد و اداره می‌کردم، یا اگر می‌رفتم ،دیگر نمی‌توانستم دست به نگارش آثار از جمله نوشتن درباره شهید بروجردی بزنم. آنجا من در خیال خود شناور بودم و هر چه خیال می‌کردم را می‌نوشتم. درنهایت به این نتیجه رسیدم در آینده من هرچقدر دلار هم بیاورم، نمی‌تواند هم‌سنگی با انتقال و انتشار اندیشه‌های شهید بروجردی داشته باشد. ماندم تا درنهایت این کتاب منتشر شد.

امروز وقتی می‌گوییم تاریخ ایران و تمدن ایران آیا جز آثاری مکتوب از سعدی، حافظ، مولانا و فردوسی؛ چیز دیگری داریم؟ برای اثبات این عقبه تمدنی و فرهنگی خود پس باید واقع‌بین باشیم. منِ محمودزاده که می‌توانم این بخش تاریخ را ماندگار کنم پس دیگر نگاه و رسالت‌هایم فرق می‌کند. اما مهم این است که ابتدا خود باید به این مسئله ایمان بیاورم، آن را باور کنم و این باور در زندگی ما جاری باشد.

شهدایی چون بروجردی و حاج‌قاسم از بزرگان جنگ نرم هستند

من خواهش می‌کنم دوستان به‌ جای خلق صد اثر معمولی؛ قلم خود را برای خلق یک اثر ماندگار صرف کنند. امروز برای جنگ‌های اروپا، روسیه، فرانسه، اسپانیا و پرتغال؛ آیا چیزی جز چند اثر مکتوب از نویسندگان بزرگ باقی‌ مانده است؟ تمام شهرها آباد شدند. نسل‌ها گذر کرده‌اند و زندگی ادامه دارد. اما آنچه آن اتفاق‌ها را ماندگار کرده آثار مکتوب و کتاب‌هایی است که نویسندگان بزرگ با نگاه جریان‌ساز و باور به قلمشان به رشته تحریر درآوردند و آن داشته‌ها و میراث خوب و بد را به نسل‌های بعد انتقال دادند.

ما هم باید نگاهمان به ادبیات پایداری، مقاومت و دفاع مقدس نگاهی درازمدت باشد، نه اینکه فقط جوانان خود را با بیان چند خاطره سرگرم کنیم و آنها را به هیجان بیاوریم تا به همان سرعت آن خاطرات را فراموش کنند.

گفت‌وگو از امین خرمی

انتهای پیام

source