فیلم «اسفند» به کارگردانی دانش اقباشاوی، اثری متفاوت در حوزه دفاع مقدس است که تلاش کرده با نگاهی انسانی، پژوهشمحور و در عین حال واقعگرایانه به بازخوانی بخش کمتر روایتشده از تاریخ جنگ تحمیلی بپردازد. این فیلم که بر زندگی و مبارزات شهید علی هاشمی تمرکز دارد، نه تنها یک روایت جنگی نیست، بلکه تلاشی است برای نمایش اتحاد، درک متقابل و «درست جنگیدن».
در روزگاری که سینمای دفاع مقدس با چالشهایی چون کلیشه، شعارزدگی و فاصله با نسل جدید روبهرو است، «اسفند» با تلفیق روایت حماسی و رئالیستی، توانسته توجه مخاطبان جدیتر سینما را نیز جلب کند. این اثر، نه با هدف قهرمانسازی مصنوعی، بلکه برای بازتاب واقعیتهای انسانی و اجتماعی جنگ ساخته شده و همین ویژگی، آن را به یکی از آثار قابل تأمل سالهای اخیر در این ژانر بدل کرده است. خبرنگار ایکنا با دانش اقباشاوی کارگردان فیلم گفتوگویی انجام داده که در ادامه با آن همراه میشویم.
ایکنا ـ چه عاملی برای شما را به انگیزه ساخت فیلم «اسفند» تبدیل شد؟ آیا تجربه یا موضوع خاصی الهامبخش این پروژه بود؟
چیزی که ذاتاً باعث شد این فیلم ساخته شود، زیست شخصی خودم بود. اهل آبادانم؛ شهری که جنگ را از نزدیک دیده است. خانوادهام درگیر جنگ بودند و خود من کودکیام را در فضای جنگ گذراندم. سالها دستیار کارگردانهایی چون احمدرضا درویش و ابراهیم حاتمیکیا بودم؛ کسانی که آثارشان عمیقاً در حوزه دفاع مقدس ریشه داشت. با اینکه انتظار میرفت اولین فیلم من در همین فضا باشد، اما آن زمان احساس نمیکردم ضرورتی داشته باشد که فیلم جنگی بسازم. چرا؟ چون فکر میکردم دوره آن نوع روایتها گذشته است. اما وقتی به شهید علی هاشمی رسیدم، همه چیز تغییر کرد.
این شهید یکی از فرماندهان کمتر شناختهشده دفاع مقدس است. داستان زندگی و مبارزات او در جبهه جنوب، بهویژه در هورالهویزه، برایم بسیار جذاب بود. مهمتر از همه، رویکرد انسانی او در جنگ بود؛ جنگی که باعث وحدت میشد، نه تفرقه. او فرمانده یگانی بود که از ایرانیها و عراقیها تشکیل شده بود. شهید هاشمی به معنای واقعی کلمه، «درست جنگیدن» را نشان میداد. همین ویژگیها باعث شد تصمیم بگیرم فیلمی بسازم که نهتنها ضد جنگ نیست، بلکه ضد تفرقه نیز است.
ایکنا ـ به فضای خاص جغرافیایی و تاریخی فیلم اشاره کردید. این فضا چه تأثیری بر روند داستان و شخصیتها گذاشت؟
فیلمها در خلأ ساخته نمیشوند؛ بلکه در بستر تاریخ و جغرافیا شکل میگیرند. در فیلم «اسفند» به بازه زمانی سالهای ۶۱ و ۶۲ پرداختیم و جغرافیای جبهه جنوب ایران، از فکه گرفته تا جنگل عنبر و مردابهای هورالهویزه را مدنظر قرار دادیم. همچنین سعی کردیم با وفاداری به تاریخ و مکان، فیلمی بسازیم که نهتنها از نظر صحنه و لباس، بلکه از لحاظ روحیات انسانی، حالوهوای آن دوران را به تماشاگر منتقل کند. خوشبختانه با بازخوردهایی که پس از جشنواره و در اکرانهای عمومی گرفتیم، احساس میکنم در بازسازی این فضا موفق بودهایم.
ایکنا ـ سبک روایت فیلم نیز متفاوت است و به نظر میرسد با مخاطب ارتباط خوبی برقرار کرده است. تأثیر همکاری با کارگردانهایی مانند حاتمیکیا یا درویش در شکلگیری این سبک چقدر پررنگ بوده است؟
قطعاً تأثیرگذار بوده است. سالها تجربه کار در کنار آقایان درویش، حاتمیکیا و حتی رسول صدرعاملی، نوع نگاه مرا شکل داده است. اگر بخواهیم نامش را «سینمای رئالیستی» بگذاریم، باید بگویم این نگاه واقعگرایانه همیشه برایم اهمیت داشته است. اینکه قصه را از دل واقعیت بیرون بکشیم، نه از دل اغراق و شعار، همیشه یکی از دغدغههای من بوده است.
ایکنا ـ درباره سبک رئالیستی فیلم گفتید. آیا از همان ابتدا قصد داشتید فیلمی با چنین لحن و فرم واقعگرایانه بسازید؟ و چقدر «تاج محل»، فیلم دیگر شما، در این تصمیم مؤثر بود؟
اشاره خوبی کردید به «تاج محل». آن فیلم را هم با رویکرد رئالیستی ساختم. حتی پدرم و خالهام هم در آن بازی کردند. در پیشتولید و حین فیلمبرداری «اسفند»، بارها به عوامل میگفتم: ما داریم فیلمی بزرگ، باشکوه و در عین حال واقعگرایانه میسازیم؛ مثل «تاج محل»، اما در ابعادی وسیعتر. چرا بزرگ و باشکوه؟ چون «اسفند» یک فیلم راهبردی درباره جنگ است.
برای من رئالیسم یعنی باورپذیری. چیزی که مخاطب بتواند با آن ارتباط برقرار کند. برای رسیدن به این هدف، بازیگر و لوکیشن بسیار مهم است. خوشبختانه، تیم بازیگری ما عالی بودند، بهخصوص آقای رضا مسعودی که نقش شهید علی هاشمی را با تمام وجود بازی کرد.
ایکنا ـ روایت شما در «اسفند» مبتنی بر واقعیتهای تاریخی و پژوهش بود. چطور این روایت مستندگونه را با فرم حماسی ترکیب کردید؟
«اسفند» فیلمی حماسی است، اما با نگاهی واقعگرایانه ساخته شده است. حدود ۸۰ درصد قصه، مبتنی بر پژوهش بود. تلاش کردیم روایتمان تاریخی و مستند باشد، اما در عین حال فرم و محتوای آن واقعگرایانه باقی بماند. این فیلم نه صرفاً یک مرثیه است، نه روایتی تلخ از جنگ. درباره پیروزی حرف زدیم؛ اینکه چطور بلد بودیم بجنگیم، هم علمی، هم انسانی. با وحدت قومیتی، تنوع فرهنگی و هماهنگی نیروها. فیلمهای دفاع مقدس میتوانند تراژدی یا نمادین باشند، اما «اسفند» مشخصاً اثری حماسی–رئالیستی است؛ حماسی از نظر مضمون، و رئالیستی از نظر اجرا.
ایکنا ـ در مسیر ساخت فیلم، چه چالشهایی پیش روی شما بود و چگونه بر آنها غلبه کردید؟
فقط با صبر و ایستادگی. ساخت فیلم جنگی، آن هم در فضای امروز، کار آسانی نیست. اما چیزی که کمک کرد، عشق و تمرکز بود. همیشه به عوامل میگفتم: فیلمسازی یعنی خلق یک جهان جدید. این کار، شوخی نیست. به قول کوروساوا، فیلمسازی مثل کالسکهرانی در غرب وحشی است؛ اولش در اختیار توست، اما آخرش دست خداست! ممکن است در مسیر باران بیاید، طوفان شود، راهزن حمله کند… اما اگر عشق و تمرکز داشته باشی، از پسش برمیآیی. اگر بخواهم این دو واژه را باز کنم، به دو مؤلفه میرسم: صبر که از عشق میآید، و ایستادگی که حاصل تمرکز است. بدون این دو، فیلم ساخته نمیشود.
ایکنا – شخصیتها در «اسفند» در برخورد با مسائل اجتماعی و شخصی، رفتارهایی پیچیده دارند. این پیچیدگیها ناشی از کارگردانی شماست یا از دل فیلمنامه میآید؟
قطعاً از فیلمنامه میآید. به قول کوروساوا، ما همه سرباز فیلمنامهایم. قصه «اسفند» ساختاری معمایی دارد و شخصیتها نیز شغلهایی دارند که جنبه رازآلود دارند. نمیخواهم داستان را لو بدهم، اما همین کافی است که بگویم پیچیدگی آنها از متن برمیخیزد. نکته مهم این است: کاراکترهای پیچیدهای داریم که در ظاهر ساده رفتار میکنند. یعنی سادگی، نقابی است بر عمق درونیشان. مثل مادری که آرام است، یا جوانی که میگوید: «بیا بریم مسافرکشی» یا «بیا بریم جهاد سازندگی»… در ظاهر سادهاند، اما درونشان پر از معناست.
از نزدیک چنین آدمهایی را در کودکی دیدهام. آدمهایی که نمیدانستی چه کار بزرگی میکنند، چون هیچوقت در محلهشان لاف نمیزدند. این سادگی رفتاری، بخشی از ذات شخصیتهای واقعی زندگی است که وارد فیلمنامه شد.
ایکنا ـ پایان فیلم بسیار تأثیرگذار بود و مخاطبان جشنواره آن را از صحنههای ماندگار دانستند. آیا قصد خاصی برای رساندن پیام ویژهای در این پایان داشتید؟
خوشحالم که پایان فیلم را دوست داشتند، ولی هدفم رساندن پیام مستقیم نبود. من فقط سعی کردم قصه را درست روایت کنم، نه اینکه پیامسازی کنم. فینال فیلم، اقتضای طبیعی خودِ داستان بود. چون قصه درباره «چگونگی» جنگیدن است، نه فقط نتیجه جنگ. واقعیت این است که در دل روایت، یک «غیرممکن قطعی» ممکن میشود. همین برای من کافی بود.
ایکنا – درباره ترکیب بازیگران فیلم، به نظر میرسد انتخابهایی داشتید که بیشتر در خدمت فیلمنامه بودند تا گیشه. این انتخابها آگاهانه بود؟
قطعاً آگاهانه بود. بازیگرانی را انتخاب کردیم که هرچند کمتر شناختهشدهاند، اما مهارت و باورپذیری بالایی دارند. مثلاً مهدی زمینپرداز که حالا بیشتر شناخته شده، ولی از «علفزار» به بعد واقعاً درخشید. یا رضا مسعودی که نقش شهید علی هاشمی را بازی کرد و انصافاً عالی بود؛ تا جایی که نامزد سیمرغ بهترین بازیگر نقش اول مرد هم شد. همچنین بازیگرانی مثل خیام، محمد عسگری و سعید آلبوعبادی، هرکدامشان اصالت خاصی به فیلم بخشیدند.
این افراد چهرههایی هستند که شاید برای مخاطب ناآشنا باشند، اما به واسطه فیلم با آنها مواجه میشود؛ چهرههایی کمتر مصرفشده، اما با کیفیت بالا. برخی از ستارههای امروز آنقدر در پلتفرمها مصرف شدهاند که دیگر جذابیت گذشته را ندارند. ولی بازیگران «اسفند» تازهنفساند، بازیشان گرم، اصیل و در خدمت داستان است، نه در خدمت گیشه. در همین رابطه پیامی هم برای تماشاگران دارم؛ به بازیگران این فیلم اعتماد کنید. البته این را نه فقط بهعنوان کارگردان، بلکه بهعنوان یک تماشاگر حرفهای میگویم. اگر به سینمای واقعی، بازی درست و قصهای متفاوت علاقه دارید، «اسفند» را ببینید. مطمئن باشید پشیمان نخواهید شد.
ایکنا – فیلم «اسفند» با وجود روایت تاریخی، مسائلی را طرح میکند که برای مخاطب امروز هم کاملاً ملموس و قابل درک است. این همپوشانی میان دغدغههای گذشته و امروز چگونه در فیلم بهوجود آمد؟
همه چیز به مراقبت از حقیقت برمیگردد. من باور دارم که یک دروغ، هنرمند را فلج میکند. برای همین، فیلم را براساس تحقیق و مشاهده مستقیم مسائل اجتماعی نوشتم و ساختم. اصولاً خیالپردازی را در کارهایم زیاد راه نمیدهم؛ نه اینکه بد باشد، برای برخی ژانرها خوب است، ولی چون رئالیسم را دوست دارم و به درام انسانی معتقدم، بیشتر نیاز به حقیقت دارم تا تخیل.
اگر فیلم توانسته با دغدغههای امروز همخوان باشد، خوشحال میشوم. «اسفند» فیلمی شخصیتمحور است، نه حادثهمحور. همین ویژگی باعث شده دغدغههای انسانی گذشته و امروز با هم گره بخورند.
ایکنا – فیلم بعدی شما ادامهدهنده مسیر «اسفند» و «تاجمحل» خواهد بود یا مسیر متفاوتی را تجربه خواهید کرد؟
من «پر کاه در مسیر تندبادم». واقعاً نمیدانم به کجا خواهم افتاد. شاید در انیمیشن، مستند، فیلم کمدی، تاریخی یا حتی جنایی. اما هر جا که باشم، تلاش میکنم رئالیسم را رها نکنم. حتی اگر روزی فیلم علمی–تخیلی هم ساختم، باز هم سعی میکنم باورپذیر باشد.
ایکنا – مطلب پایانی. در کارهایتان یک دغدغه دیده میشود، نه فقط قصهگویی صرف. چقدر این دغدغه برای شما اهمیت دارد؟ آیا ممکن است روزی آن را کنار بگذارید و تن به سینمای صرفاً گیشهای دهید؟
به قول سعدی: «از کوزه همان برون تراود که در اوست». هرچه درون آدم باشد، همان روی پرده سینما هم میآید؛ چه خوب، چه بد. اگر دغدغهمند باشید، تماشاگر هم آن را حس میکند. اگر روزی از دغدغه خالی شوم، روی پرده معلوم خواهد شد. اگر حواسپرت باشم، باز هم دیده میشود. اما امیدوارم عاقبتبهخیر شوم و همیشه چیزی برای گفتن داشته باشم.
گفتوگو از داوود کنشلو
انتهای پیام
source