نویسنده کتاب «من برمیگردم» در گفتوگو با ایکنا:
انتقال معارف و مبانی دینی، عرفانی و مذهبی بر بلندای خلق ادبیت ادبیات، در تاریخ؛ تمدن و فرهنگ ایران، نشانی به عمر کاروان هزاره شعر فارسی دارد.
اما وقتی زلف این روایت را در قامت و بستر ادبیات داستانی به عنوان گونهای جدید، نوین و مدرن در خلق آثار ادبی که ریشه و خاستگاه آن در قالب شکلوشمایل تعریف؛ چارچوبها و قوانین به عنوان هنری وارداتی به سرزمینمان رسید؛ نویسندگان کشورمان با توجه بههمین درازنای عقبه و تمدن فرهنگ ایرانزمین به خوبی اسلوب، شیوه، نظام و قوانین روایت ادبیات فارسی را در قالب قوانین غربی جهان ادبیات داستانی استوار کردند.
از همین روست که اگر دامنه مرور ادبیات داستانی مدرن کشورمان را چیزی کموبیش از یک قرن میبینیم اما در میان آثار موجود به ویژه در سالهای پس پشت انقلاب شکوهمند اسلامی و کارنامه 46 سال ادبیات داستانی انقلابی و اسلامی، شاهد تبلور گونههای مختلف ادبیات انقلاب؛ ادبیات دفاع مقدس؛ ادبیات پایداری؛ ادبیات مقاومت؛ ادبیات آیینی و مذهبی در شاخههای «ادبیات سرخ»؛ «ادبیات علوی»؛ «ادبیات فاطمی»؛ «ادبیات رضوی» و «ادبیات مهدوی» هستیم.
در میان گونههای مختلف و متعدد ادبیات آیینی یکی از سختترین گونهها در ساحت پژوهش، مداقه تا نگارش و ارائه به حوزه «ادبیات مهدوی» بازمیگردد. چرا که با وجود گذار قرنها از غیبت کبری امام زمان(عج) هنوز هم مسائل بسیاری ناگفته در پس این مهم تا ظهور و انتظار فرج حضرت حجت(عج) بر مسلمانان چون سری مسطور است.
اما در قالب دانش و روایتی که ازسوی سلاله پیامبر مکرم اسلام(ص)؛ ائمه اطهار(ع) و در ادامه آیات عظام به دست ما رسیده است، معارف و بلندای معرفتبخش فلسفه ظهور و انتظار، خود بخش مهمی از خوانش مسلمانان و بهویژه شیعیان را به خود اختصاص داده است.
بیشتر بخوانیم:
مخاطب جوان امروز داستان هیجانانگیز و جذاب میخواهد
انسانی که فطرتش آسیب ندیده باید به جنایات غزه واکنش نشان دهد
«غفلت» و «بیهدفی» سبب کمرنگی فرهنگ رضوی میشود
اغلب نویسندگان ما با شخصیتهای تاریخی آشنا نیستند
«کتیبه ژنرال» گامی برای نگارش «جنگ و صلح» ایران است
شهدایی چون بروجردی و حاجقاسم از بزرگان جنگ نرم هستند
در این میان وقتی منقاش قلم نویسندهای در ساحت رجعتکنندگان به گاه ظهور و همرکابی با حضرت حجت(عج) برای آن روز موعود انتظار؛ بر «بانوان رجعتکننده» که کمتر در جنس روایتهای آیینی به آن اشارت شده است میرسیم، بیان همین مسئله خود میتواند حس کنجکاوی هر مخاطبی در حوزه «ادبیات مهدوی» را برانگیزد و به خود اختصاص دهد.
وقتی دامنه گستره بانوان رجعتکننده از دوره فراعنه مصر تا زمان حیات امام رضا(ع) استمرار داشته باشد و نویسنده این ادعا را داشته که از میان 13 بانوی رجعتکننده، داستان هفت بانو را در قالب یک اثر داستانی به ساحت رمان به مخاطب ارائه داده است؛ همنشینی با این کتاب خود میتواند لطفی دیگر داشته باشد.
از همین رو خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) به سراغ نویسندگانی رفت که در سال گذشته قلمشان جریانسازی متفاوتی را در بطن روایتهای مکتوب با خود به همراه داشته است.
آنچه در ادامه از خاطرتان میگذرد گفتوگوی ایکنا با فاطمه دولتی، نویسنده رمان «من برمیگردم» در گونهی «ادبیات مهدوی» و متمرکز بر هفت بانوی رجعتکننده براساس مستندات تاریخی و مورد تأکید فقها و آیات عظام شیعه است.
ایکنا – «زنان رجعتکننده تاریخ از زمان فرعون تا دوران حیات امام رضا(ع) به گاه ظهور حضرت حجت(عج)»؛ همین تکجمله در مسیر جستوجوی ایده در حوزه «ادبیات مهدوی» بسیار بکر و ناب شمرده میشود. خواندن همین موضوع برای خلق یک رمان آیینی به خودی خود حس کنجکاوی هر خوانندهای را تحریک میکند. خانم دولتی؛ اگر موافق باشید آغاز این گفتوگو را بر مسیر اقنای این حس کنجکاوی استوار کنیم و تعریفی از روایت رمان «من برمیگردم» به قلم شما داشته باشیم؟
همیشه وقتی اسم «رجعت» و «رجعتکنندگان» به میان میآید، ناخودآگاه ذهن ما به سمت مردانی میرود که قرار است با امام زمان(عج) به گاه ظهور ایشان بازگردند و در رکاب حضرتشان باشند. این در حالی است که ما در یک حدیث صحیحالسند از امام صادق(ع) به نام بانوان رجعتکننده برمیخوریم.
یعنی امام صادق(ع) به واسطه آن حدیث؛ نامه بانوان رجعتکننده را به شکلی مشخص فرمودهاند. در این حدیث 13 بانو معرفی شدند که در تاریخ درباره هفت نفر از این بانوان اطلاع داریم و بقیه هنوز یا شناخته نشدهاند، یا نشده که لابهلای تاریخی که در بسیاری از موارد از دستمان رفته و به دستمان نرسیده آنها را پیدا کنیم.
رمان آیینی «من برمیگردم» داستان زندگی این هفت زن رجعتکننده است. بانوانی که از عصر فرعون تا عصر امام رضا(ع) زندگی کردهاند. در نگارش این رمان سعی کردم تحت یک داستان بههمپیوسته و واحد؛ زنانی که در زمانهایی منفک از هم زندگی میکردند را به شکل توأمان معرفی کنم.
البته که قهرمان اصلی داستان «زبیده خاتون» همسر «هارونالرشید» است. ما زبیده را درحالی میبینیم که دلداده هارونالرشید است و درعینحال به شکل مخفیانه شیعه شده، مذهب خود را از همسرش و دیگران پنهان میکند. او در یک دو راهی قرار دارد. بعد از شهادت امام موسی کاظم(ع) در این دو راهی قرار میگیرد و آن اینکه آیا همچنان باید مهر هارونالرشید که دستش به خون امام آغشته و آلوده است را در دل داشته باشد، نعمتهایی که در قصر بهوفور برای او وجود دارد و قدرتی که دارد را حفظ کند؛ یا دست به ابراز عقیده بزند و در عین حال که همه چیزهایش از دارایی، رفاه و قدرت از دست میدهد، جانش را نیز در خطر بیاندازد.
محور داستان «من برمیگردم» داستان «تردید» زبیده خاتون است و در خلال آن ما با بانوان رجعتکننده دیگر نیز به طریقی آشنا میشویم.
ایکنا – از صحبت شما وام میگیرم؛ جایی که اشاره داشتید گستره روایت بانوان بزرگوار رجعتکننده در این اثر از دوران مصر باستان تا زمان زیست حضرت امام رضا(ع) استوار است. یعنی فصل روایت شما سندیت تاریخی، آن هم تاریخ اسلام است که اجازه هیچگونه دخل و تصرفی در راستای جلوگیری از قلب روایات در آن وجود ندارد. از سویی دیگر، ادعای شما بر این نمط استوار بود که «من برمیگردم» رمانی است در حوزه فضای ادبیات کشورمان که لازمه خلق آن به قطع بروز، تراوش و جوشش تخیل است. این دو جهان ناهمگون یعنی عدم ورود تخیل در روایت تاریخ اسلام و بهره بردن از تخیل در خلق ادبیات داستانی را چگونه در این اثر همنشین کردهاید؟
نکتهای که به آن اشاره کردید کاملاً درست است. بحثی که ما حین نوشتن رمان آیینی با آن روبرو و مدام در حال دستوپنجه نرم کردن با آن هستیم؛ امر تحقیق و پژوهش است. یعنی نویسنده رمانهای دیگر وقتی به یک طرح خوب میرسد و روی آن کار میکند، به سرعت وارد نوشتن رمان میشود.
اما کسی که میخواهد رمان آیینی بنویسد، داستانی که رنگ و بویی از مذهب در آن وجود دارد و قرار است به تاریخ نقب بزند؛ باید پیش از آنکه نویسنده در مسیر آن به یک طرح داستانی برسد، تحقیق و پژوهش مفصلی را پیشه خود کند. چون در نگارش رمان و داستان آیینی و مذهبی نمیتوانیم فقط براساس تخیل پیش رویم. باید مستندات تاریخی و اجتماعی عصر داستان را به درستی بشناسیم و به مواردی که میخواهیم در رمان از آنها بهره ببریم توجهی ویژه داشته باشیم، اینکه وقایعی که میخواهیم از آنها استفاده کنیم به شکل تام و تمام مستند باشد و در منابع دست اول به صورت متواتر آمده باشند. ولو اینکه ما یک روایتی داشته باشیم اما در منبعی آمده باشد که علمای شیعه آن را تأیید نکنند؛ منِ نویسنده رمان آیینی نمیتوانم از آن موضوع برای پیشبرد داستانم استفاده کنم.
پس ما در نگارش رمان و داستان آیینی و مذهبی، فرایند کلانی به نام پژوهش تاریخی داریم که در بسیاری از موارد نیازمند آن هستیم که استادی کنار ما باشد تا مشرف بر تاریخ بوده و در این مسیر همراهی کند.
در خلق «من برمیگردم» نیز این اتفاق افتاده است. در گام نخست نگارش رمان وارد کار تحقیق و پژوهش شدم و سعی کردم تمام ارجاعات به منابع دست اول باشد. منابعی که از نظر سندی، متقن هستند و دلمان قرص است که آنچه که در این منبع مورد روایت قرارگرفته زیر سوال نخواهد رفت.
سپس با توجه به داشتههای تاریخی وارد خلق فضای داستانی شدم. به واقع باید عنوان داشت که عبور از این مراحل به صحت و درستی کار بسیار سختی است. از این جهت که نویسنده در عین حال که باید داستان بنویسد و تخیل را وارد کند تا آن کشش، جذابیت و تعلیق را داشته باشد؛ درست در نقطه مقابل باید پایبند به تاریخ باشد تا خدایی نکرده درمورد افرادی که نام و صبغه آنها در تاریخ آمده دچار دروغپردازی نشود. در طی این مسیر اگر مستقیم به معصوم نزدیک میشویم، ساحت و حریم معصوم را باید به شکل کامل حفظ کنیم. در این مسیر حتی در حد یک جمله نیز نمیتوان به معصوم نسبت داد که در تاریخ وجود نداشته باشد.
با این نگاه در نگارش «من برمیگردم» کوشیدم هر آنچه در مورد فضاسازی و افرادی که ارتباط مستقیمی به معصوم ندارند و تاریخ در مورد آنها ساکت بوده یا گفتههایی را داشته پرورش دهم تا در نهایت سعی من به خلق جهان داستانی منتج شود. اما اینکه تا چه حد در این حوزه موفق بودهام و قضاوت در اینباره به قطع و یقین با مخاطبان است.
ایکنا – با توجه به توضیحاتی که درباره روند خلق ادبیات داستانی و آیینی فرمودید، در مسیر نگارش رمان «من برمیگردم» از چه منابعی بهره بردهاید؟ چون در بسیاری از موارد وقتی نویسندگان درباره این منابع متعدد صحبت میکنند اغلب ارجاع آنها در نهایت به «بحارالانوار» ختم میشود و خبری از منابع متعدد نیست! آیا شما منابعی دیگر غیر از این کتاب ارجمند داشتهاید؟
بله! کتابهای شیخ صدوق؛ زندهنام کلینی از منابع اصلی من برای نگارش این اثر بودند. دراینمیان کتابهایی مانند «اخبار النساء» که به شکل دقیق درباره بانوان رجعتکننده و بانوانی که در تاریخ حضور داشتهاند سخن گفته از دیگر منابع مهم من به شمار میرود. البته که در این میان کتاب «بحارالانوار» نیز از منابع بالینی در مسیر نگارش رمان «من برمیگردم» بهشمار میرود. چرا که این اثری است که نویسندهها مجبورند به آن رجوع کنند و از منابعی است که ازنظر اطلاعات بسیار کامل و گویاست. اما اینکه بگویم رد مسیر خلق این رمان فقط به «بحار الانوار» رجوع کرده باشم، خیر؛ اینگونه نیست.
این نکته را نیز در نظر بگیریم که نشر «جمکران» به عنوان ناشر این رمان با وجود یک واحد تخصصی و پژوهشی در مسیر کار نویسنده در پیشبرد خلق روایتش بسیار یاری میرساند.
فرایند پژوهش تاریخی برای خلق و نگارش رمان آیینی، فرایندی نیست که فقط یک نویسنده که به تاریخ اشراف ندارد -خود را عرض میکنم – بتواند از پس آن برآید. میتوانم تحقیقاتی را انجام دهم و این تحقیقها باید به استاد عرضه شود، مورد پیرایش قرار بگیرد و در ادامه؛ من از خروجی آن بهره ببرم.
ایکنا – در فصلی دیگر از این گفتوگو به بطن و متن اثر شما ورودی داشته باشیم. در نگاه کلان یکی از آسیبهای وارد به حوزه ادبیات داستانی آیینی، آن است که ما به کرات شاهد لغزش قلم نویسنده از جهان ادبیات داستانی به سمت یک روایت شعاری، گلدرشت و خطابهای گزارشوار هستیم. این اتفاق در برشهایی هرچند کوتاه در اثر شما نیز به چشم میآید. اما چون نمیدانم که این نگاه عامدانه بوده یا بر مدار سهو صورت گرفته است؛ صداقت و صراحت شما را در پاسخگویی به این پرسش به یاری میطلبم.
حرف شما را قبول دارم و قصد رد کردن آن را ندارم. بخشهایی از این مسئله عامدانه بوده؛ اما فرازهایی نیز در این اثر بر مدار سهو خیلی پررنگ شده است. امروز؛ وقتی به عنوان یک خواننده، نه نویسنده رمان «من برمیگردم» به آن بازمیگردم و این کتاب را مجدد ورق میزنم و میخوانم خودم احساس میکنم که در جاهایی از این اثر وارد وادی شعار شدهام! حال اینکه علت این مسئله چه بوده است باید بگویم همیشه علت آن را در کمتجربگی میبینم.
رمان «من برمیگردم» دومین اثر داستانی و آیینی من است و شاید من آن تجربه لازم را نداشتم و از همین رو قلم من در قالب پاسخ به پرسش شما لغزشی به سمت نگاه شعاری و گلدرشت پیدا کرده است.
ایکنا – امیدوارم که این صداقت و صراحت شما در استمرار کار نویسندگی و افزوده شدن کارنامه آثارتان باز هم بر همین نمط استوار باشد! و در نهایت پرسش پایانی؛ برای طرح آخرین پرسش خانم دولتی نگاهم را نه فقط بر رمان «من برمیگردم»، بلکه بر جهان ادبیات داستانی آیینی استوار میکنم. دو هدف از خلق این دسته از آثار؛ یک ارائه الگویی صحیح و درست در گونه مد نظر که اثر شما در شاخه «ادبیات مهدوی» تعریف میشود قرار دارد و نگاه دوم به تحقق خلق زبانی ادبی است که در عین جذابیت؛ برای مخاطب امروز نیز قابل دریافت، پنداشت و همراهی باشد. مخاطب جوانی که به واسطه ابزارهای مختلف رسانهای، نگاه؛ منش؛ بینش؛ روش و نگرش او تغییر پیدا کرده است. حوزه ادبیات داستانی و آیینی ما در سالهای اخیر تا چه حد در تحقق این دو نگرش از زاویه دید شما موفق بوده است؟ صریحتر میپرسم «من برمیگردم» تا چه حد توانسته این دو مؤلفه را پاسخگو باشد؟
حقیقت آن است که لابهلای تاریخ انسانهایی وجود دارند که مهجورند و شناخته نشدهاند؛ از طرفی به خاطر زبان ثقیل و سنگین کتابهایی که دسترسی به آنها گاه حتی سخت است و یا از متنی بهره میبرند که مخاطب کشش و رغبتی برای تورق آن کتاب در آن گونه آیینی ندارد گرفته تا در کنار حوصله اندکی که شاید بتوان گفت تحفه شبکههای مجازی برای امروز ما است؛ مخاطبان سراغ این دست از کتابها نمیروند. نتیجه چه میشود؟ نتیجه آنکه ما، آن آدمها و چهرههای اثرگذار تاریخی را نمیشناسیم!
گمان میکنم روایت و رمان آیینی و هر آنچه که اسم آن را میتوانیم روایت تاریخی و آیینی بگذاریم؛ رسالتش آن است که افراد و شخصیتهایی که شاخصههای الگو بودن و قهرمان بودن را دارند؛ به زبانی که دلنشین است؛ در ظرفی به نام قصه برای مخاطب جوان امروزی مطرح کنند.
کتاب «من برمیگردم» را وقتی که مینوشتم و زمانی که به هر کدام از این هفت بانوی رجعتکننده به شکل مفرد و منفک نگاه میکردم؛ جز رنج چیزی نمیدیدم. قهرمانانی که رنجهای بسیاری کشیده و شاید در رنج هم از دنیا رفتهاند. حال یا شهید شده یا دار فانی را وداع گفتهاند؛ اما وقتی به شکل کلان به کل مجموعه مینگریستم و اتفاقی که برای این هفت بانو افتاده؛ درمییافتم که این کار درنهایت امیدآفرین است.
به این نکته نیز باید اشاره داشتم که مهمترین و اصلیترین مخاطبان هدف من، بانوان هستند و بیشتر برای این گروه هدف مخاطبان مینوسم. به جد معتقدم زنان و بانوان امروز دنبال آن هستند تا قهرمانی پیدا کنند. احساسات زنانه از جنس عشق؛ ترس و اضطراب؛ چیزهایی نیستند که با گذر تاریخ از بین بروند، کمرنگ شوند یا تغییر پیدا کنند.
عشقی که من نسبت به همسرم دارم؛ یک خانم شاید در سال سوم هجری در مواجهه با همسرش تجربه کرده باشد. البته که در این میان ممکن است ضعف و قوتها؛ کاهش، افزایش و اوجهایی داشته باشند؛ اما اصل، آن عشق و مهرورزی؛ آن مادرانگی و همسرانگی است. تلاشی که بانوان همیشه برای حفظ زندگیشان داشتهاند همواره وجود داشته است.
حال در این میان ادبیات آیینی تلاش میکند این زن را که احساسات مختلفی را تجربه کرده و با انتخاب خود توانسته است زندگیاش را تغییر دهد؛ به مخاطب امروز هم دنیا و هم آخرتش را با طرح یک قصه جذاب معرفی کند.
شاید در نگاه اول، مخاطب حس کند که قصهای را مطالعه کرده که چیزی به او اضافه نکرده است؛ اما وقتی بعد از به پایان بردن قصه به خود رجوع میکند و ارجاعی به ضمیر ناخودآگاهش دارد، درمییابد که اگر در سختیهای زندگی دنبال یک الگوست میتواند یک زبیده خاتون را تصور کند که روزی چنین رنجی را داشته و شباهتهایی را نسبت به خود و آن الگو پیدا میکند.
بر مبنای این نگرش و منطق است که معتقدم کارکرد خوب و رسالت درست روایت آیینی باید بر این مسئله استوار باشد.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام
source