صنعت تولید آثار نمایشی در ایران امروز با چالشهای پیچیدهای مواجه شده است که از دو جنبه مهم نشئت میگیرد: ضعف محتوا و فقدان جهانبینی هنری بهروز. هرچند ابزار و تکنولوژیهای ساخت اثر در دسترس است، اما فقدان نگرش زیباشناسانه و معنایی باعث شده، تولیدات هنری نتوانند مخاطب ایرانی را به درستی جذب کرده و به جای ایجاد پیوند، فاصله ایجاد کنند. این نابرابری میان تکنیک و معرفت هنری، یکی از بزرگترین مشکلات سینما و تلویزیون در سالهای اخیر بوده است.
مخاطب امروز ایرانی نیازمند آثاری است که نه تنها از نظر فنی، بلکه از نظر معنایی و فرهنگی نیز پاسخگوی دغدغهها و هویت او باشد. متأسفانه در حال حاضر، اکثر تولیدات نمایشی با استفاده از فرمولهای تکراری و کلیشهای به ویژه در ژانر کمدی، مخاطب را از عمق موضوعات و مفاهیم واقعی دور کرده و سطحینگری و ابتذال را ترویج میکنند. این روند نه تنها به هنر سینما ضربه زده، بلکه تاثیر منفی بر نگرش و فرهنگ جامعه گذاشته است.
از سوی دیگر، نقش خانواده به عنوان رکن اصلی جامعه و پایهگذار هویت فردی و جمعی، در آثار نمایشی به شکل مناسبی دیده نشده است. مسائلی همچون فرزندآوری و ازدواج که برای پایداری خانواده و جامعه حیاتی هستند، کمتر مورد توجه قرار گرفته و حتی در بسیاری موارد از آنها به صورت کلیشهای یا کماهمیت یاد شده است. این کمتوجهی موجب شده که ارزشهای بنیادین خانواده و ضرورت حفظ آن در رسانههای تصویری نادیده گرفته شود و در نهایت تأثیرات منفی بر سبک زندگی و فرهنگ عمومی بگذارد.
بررسی دقیق این چالشها و فرصتها، این گفتوگوی ایکنا با امیررضا مافی تحلیلگر و پژوهشگر فرهنگی و هنری را به فرصتی تبدیل کرده تا راهکارهایی برای ارتقای کیفیت و محتوا در تولیدات نمایشی مطرح شود. بدون شک، بازنگری در ساختارهای هنری، توجه به زیباییشناسی روز و تمرکز بیشتر بر اهمیت خانواده و موضوعات مرتبط با آن، از ضروریات احیای سینمای ایران است تا بتواند بار دیگر جایگاه واقعی خود را در دل مخاطبان باز یابد.
امیررضا مافی دانش آموخته فلسفه غرب است. وی نویسندگی را از «کیهان بچهها» و «گل آقا» آغاز کرد. در نوجوانی به ادبیات نمایشی رو آورد و با نوشتن فیلمنامه نیمه بلند «خسوف یک ماه» برنده لوح تقدیر جشنواره عذرا شد. از آن پس نمایشنامههای «یک شب بارانی»، «در انتظار مرگ» و «خداکشی» را نوشت. مافی کتاب «سکوت چشمها» در سال ۸۵ و «کویر من» را سال ۸۸ به رشته تحریر درآورد. وی تاکنون بیش از یکصد نمایشنامه الف و چند سریال نمایشی را برای شبکههای مختلف رادیو نوشته و تنظیم کرده است.
عضو شورای پروانه ساخت سازمان سینمایی، دبیر پنجمین دوره جایزه پژوهش سال سینمای ایران، مشاور مدیر شبکه تهران اچ دی، عضو شورای راهبری فیلم و سریال در معاونت سیما، مشاور بیش از پانزده برنامه تلویزیونی و کارشناس و میزبان برنامه تلویزیونی «نقد سینما» و برنامه رادیویی «گفتوگوی فرهنگی» از دیگر سوابق امیررضا مافی است.
ایکنا – ابتدا اگر اجازه دهید بحث را با یک مقدمه کلی شروع کنیم؛ به طور کلی کارکرد رسانهها، به ویژه سینما و تلویزیون، در ترویج خانواده دلخواه، متناسب با فرهنگ بومی ما، چگونه است؟ رسانه تصویری چگونه میتواند به رشد و توسعه خانواده در جامعه ما کمک کند؟
در درجه اول باید بگویم که هر رسانهای به واسطه انتقال پیامهای معرفتی، نقشی کلیدی در رشد و توسعه فردی و اجتماعی انسانها دارد و رسانههای تصویری مثل سینما و تلویزیون با قدرت تصویر و صدا میتوانند تأثیر عمیقی بر ذهن و رفتار مخاطب بگذارند. اگر این رسانهها به سمت ساخت جهانی بروند که در آن خانوادهای تراز و استاندارد معرفی شود، این امر میتواند بسیار مؤثر و مفید باشد. تصویری که از خانواده ارائه میشود، به عنوان یک الگو، میتواند پایههای معرفتی و رفتاری مخاطب را شکل دهد و به ایجاد خانوادهای سالم در جامعه کمک کند.
سریالها باید بیش از پیش به مخاطب واقعی و زندگی روزمره مردم نزدیک شوند؛ یعنی از کلیشهها و الگوهای ثابت و تکراری فاصله بگیرند و به بازنمایی واقعیتهای زندگی مردم بپردازند
اما این وجه مثبت ماجراست. از طرف دیگر، یک وجه منفی فلسفی هم وجود دارد که کمتر مورد توجه قرار گرفته؛ اینکه این جهان تصویری، نه بازنمایی دقیق واقعیت، بلکه یک وانمایی است. یعنی تصویرسازی از خانواده واقعی نیست، بلکه تصویری تصنعی و دستکاری شده است که میتواند استانداردهای غلط و آسیبزایی را به مخاطب القا کند.
در واقع در دوره معاصر، با ابتذال تصویری مواجه هستیم؛ یعنی تصویری که معنا و ارزشهای واقعی خانواده را تحریف میکند و استانداردهای جدیدی را به گونهای ناخواسته به مخاطب تحمیل میکند که برای زندگی واقعی خانوادهها مخرب است. بنابراین، این تأثیر مثبت و منفی رسانه تصویری در هم تنیده است و من فکر میکنم احتمال تأثیر منفی در شرایط فعلی بیشتر است.
ایکنا – خانوادههایی که معمولاً در رسانه ملی دیده میشوند، بسیار کلیشهای و محدود هستند و این باعث شده تأثیرگذاری این تصویر کاهش یابد. شما در این باره چه نظری دارید؟
نه تنها در تلویزیون بلکه حتی در شبکه نمایش خانگی هم همین وضعیت برقرار است. معمولاً خانوادههایی را میبینیم که یا نماینده واقعی خانواده ایرانی نیستند یا فقط بخش بسیار کوچکی از تنوع خانوادههای ایرانی را نشان میدهند. در واقع تصویری که ارائه میشود، تصویری بسیار محدود و کلیشهای است. نویسندگان و سازندگان در سالهای اخیر کمتر به زیست واقعی مردم توجه کردهاند و بیشتر به تخیل و ساختن تصویری مصنوعی از خانواده پرداختهاند که گاهی حتی به خودشان هم شباهت ندارد.
یک آسیب بزرگ این بوده که مفهوم «پدر» در رسانهها آسیب دیده است. در سریالها و فیلمها، پدرها اغلب تضعیف شدهاند یا به عنوان منبع مشکلات معرفی شدهاند. این موضوع باعث شد جایگاه پدر در خانواده ایرانی تنزل یابد و نقش پدر در فرهنگ خانوادگی ما به شدت آسیب ببیند. از طرف دیگر، خانوادههای نشان داده شده نه شبیه مردم عادی و نه حتی شبیه نخبگان یا طبقه مرفه جامعه هستند. این تصویر کلیشهای که از گزارههایی جمع شده، برای مخاطب قابل باور نیست و وقتی مخاطب حس نزدیکی و مشابهت نمیکند، پیام، اثرگذار نخواهد بود و گاه حتی عکسالعمل منفی ایجاد میکند.
ایکنا – اشاره کردید که در کشورهای دیگر مثل آمریکا، خانوادهها تقریباً همیشه محور اصلی و آسیبناپذیر داستانها هستند. مثلاً در سریالهای پرفروش، خانواده اهمیت ویژه دارد و هرجا هم که مشکلی رخ میدهد، باز هم خانواده در اولویت حفظ قرار میگیرد. چرا در ایران این چنین نیست؟
بله، نکته درستی است. در سریالسازی آمریکایی، خانواده اساس و محوریت داستانهاست. حتی وقتی خیانت یا مشکل وجود دارد، خانواده همچنان مرکزیترین موضوع است و حفظ آن مهمترین هدف داستانهاست. این فهم آنها از اهمیت خانواده را نشان میدهد. اما در ایران، همواره با خانوادههایی مواجه بودهایم که ناقص یا آسیبدیده هستند و در آثار نمایشی ما هم این تصویر به وفور دیده شده است. خیانت، فروپاشی و اختلافات خانوادگی تبدیل به مضمون اصلی شده است.
سینمای ایران در دهههای ۸۰ و ۹۰ به این نتیجه نرسیده که خانواده به عنوان یک عنصر کلیدی و حفظ آن، موضوع اولویتدار باشد. در حالی که غرب به این شناخت رسیده و همین باعث شده خانواده را محور روایتهای خود قرار دهد. در شبکه نمایش خانگی ایران وضعیت بدتر است؛ چون آثار بیشتر به سمت نمایش خانوادههای کاملاً فروپاشیده و مسئلهدار میروند و این موضوعات تأثیر مخربی در ذهن و نگرش مخاطب میگذارد.
ایکنا – در سریالهایی مثل «یزدان» که اخیراً پخش شده، شاهد بودیم که موضوعاتی مثل ازدواج چگونه مطرح شدهاند؟ آیا این نوع نمایشها میتوانند جوانان را به ازدواج ترغیب کنند یا بالعکس؟
متأسفانه در سریال «یزدان» و مشابه آن، نوع برخورد با مسئله ازدواج به گونهای است که میتواند مخاطب را دلسرد کند. مثلاً در قسمتی که شخصیتها درباره ازدواج صحبت میکردند، پیامها آنقدر کلیشهای و نچسب بودند که جوانان بیشتر ناامید میشوند تا تشویق. برای تشویق جوانان به ازدواج صرفاً نمایش یک پیام ساده یا چند دیالوگ تکراری کافی نیست. باید اثر نمایشی بتواند از نظر احساسی و روانی به مخاطب انگیزه دهد و دنیای امید و توانمندی را نشان دهد، نه یک تصویر مبهم و دلسردکننده.
ایکنا – با توجه به اینکه آثار نمایشی در ایران چنین وضعیتی دارند، آیا اساساً میشود به کمک فیلم و سریال جوانان را به ازدواج یا رفتارهای مثبت خانوادگی تشویق کرد؟ چه رویکردی باید داشت؟
باید توجه داشت که آثار نمایشی نباید فقط به دنبال تبلیغ مستقیم و سطحی یک مصداق باشند. هنر نمایشی کارکرد عمیقتری دارد؛ باید در طول یک داستان طولانی و با شخصیتپردازی قوی، جهانبینی مخاطب را تغییر دهد. اگر بتوانیم مفاهیمی مانند نقش خدا در زندگی، ارزشهای اخلاقی، معنای خانواده و مسئولیتها را بدون کلیشه و شعارهای تکراری به مخاطب منتقل کنیم، میتوانیم تأثیر واقعی داشته باشیم. در غرب، همین کار انجام شده؛ یعنی در دل روایتها، نگرشها و رفتارهای خانوادهها به گونهای تصویر میشود که مخاطب به مرور آنها را میپذیرد و باور میکند. در حالی که در ایران هنوز این کار به طور کامل انجام نشده و اغلب به شکل شعار باقی مانده است.
ایکنا – در شبکه نمایش خانگی ایران هم اشاره کردید که فاصله بسیار زیادی با زندگی واقعی مردم وجود دارد و بیشتر به سمت نمایش خشونت و مسائل منفی حرکت شده است. این وضعیت چه تأثیری روی جامعه میگذارد؟
شبکه نمایش خانگی براساس تفاوت و تمایز با تلویزیون رسمی حرکت میکند و این تفاوت اغلب در خشونت، فساد و مسائل منفی است. این دو رسانه با مخاطبان مختلف و رویکردهای متفاوت، هر دو تأثیرات منفی روی جهانبینی و ذهن مخاطبان میگذارند. مخاطب که بین این دو انتخاب میکند، دچار سردرگمی میشود و هیچکدام تصویری واقعی، مثبت و سازنده از خانواده و جامعه ارائه نمیدهد. در نتیجه فاصله بین مردم و رسانه بیشتر و بیشتر میشود.
ایکنا – برای برگرداندن مخاطب خانوادهمحور به تلویزیون و افزایش ارتباط آنها با آثار نمایشی، چه راهکارهایی پیشنهاد میکنید؟ آیا پرداختن به دغدغهها و مشکلات خانواده کافی است یا باید رویکردهای دیگری اتخاذ شود؟
دوری مخاطب خانوادهمحور از تلویزیون معلول عوامل متعدد است و به هیچ وجه تکعلتی نیست. در تمام دنیا هم این چالش وجود دارد. برای کاهش این فاصله، پرداختن به دغدغهها و مشکلات خانواده لازم است، اما کافی نیست. باید تلاش کنیم که تصویر خانوادهها واقعی، متنوع و همذاتپندارانه باشد و به جای کلیشههای تکراری، داستانهایی از زندگی روزمره مردم روایت شود که مخاطب بتواند در آن خود را ببیند.
ایکنا – با توجه به تغییرات گستردهای که در نوع مصرف رسانهای مخاطبان به ویژه نسل جوان اتفاق افتاده، به نظر شما وضعیت فعلی تولید سریالهای تلویزیونی ایران چگونه است و برای اینکه تلویزیون بتواند در حوزه سریالسازی موفقتر عمل کند چه تغییراتی باید در ساختار و محتوا ایجاد کند؟
واقعیت این است که امروزه مخاطب رسانهای به خصوص جوانان و نوجوانان دیگر آن ارتباط عمیق و پیوسته با تلویزیون سنتی که ما در گذشته میشناختیم ندارند. برنامههای زنده مانند برنامههای ورزشی هنوز مخاطب خود را حفظ کردهاند، اما در زمینه سریالسازی، تلویزیون ما در ساختار و شکل فعلیاش نیازمند تحولات بنیادی است. به طور مشخص، دو تغییر اساسی باید رخ دهد تا تلویزیون در سریالسازی موفق شود: اول اینکه سریالها باید بیش از پیش به مخاطب واقعی و زندگی روزمره مردم نزدیک شوند؛ یعنی از کلیشهها و الگوهای ثابت و تکراری فاصله بگیرند و به بازنمایی واقعیتهای زندگی مردم بپردازند. دوم اینکه، تلویزیون باید توسعه پلتفرمهای خود را جدیتر بگیرد؛ به این معنا که صرفاً به شبکه یک و پخش سنتی محدود نشود و با استفاده از پلتفرمهای نوین، سریالهایی تولید کند که مخاطب را به سمت خود جذب کند. این کار بسیار دشوار است، چرا که امروز رقابت بسیار فشرده است و مخاطب انتخابهای زیادی دارد، اما غیرممکن نیست. نمیتوانیم تصور کنیم که تلویزیون میتواند دوباره به مخاطب سابق و انبوه خود برگردد، نه فقط در ایران، بلکه در هیچ جای دنیا. اساساً عصر تلویزیون به پایان رسیده و عصر شبکهها و پلتفرمهای دیجیتال و اینترنتی آغاز شده است. در کتاب «واقعیت متبرم» به تفصیل شرح دادهام که این گذار چگونه رخ داده و چرا شبکههای اجتماعی و دیجیتال اجازه نمیدهند فضای تلویزیون مانند گذشته باشد. اما این بدان معنا نیست که تلویزیون باید کنار بکشد، بلکه باید همگام با تغییرات حرکت کند و در رقابت با شبکه نمایش خانگی، سریالهایی تولید کند که مخاطب امروز انتخاب کند و دوست داشته باشد.
ایکنا – شما به مسئله مخاطب اشاره کردید. با توجه به اینکه نسل جوان و نوجوان بیشتر جذب شبکههای نوین و شبکه نمایش خانگی میشوند، تلویزیون چه ظرفیتهایی برای جذب این رده سنی دارد و چه چالشهایی در این زمینه وجود دارد؟
تلویزیون باید توسعه پلتفرمهای خود را جدیتر بگیرد؛ به این معنا که صرفاً به شبکه یک و پخش سنتی محدود نشود و با استفاده از پلتفرمهای نوین، سریالهایی تولید کند که مخاطب را به سمت خود جذب کند
مسلماً جذب مخاطب نوجوان و جوان یکی از مهمترین چالشهای امروز رسانههای ماست. این موضوع نشان میدهد که در تولیدات داخلی و انیمیشنهای خودمان باید خیلی کار کنیم تا بتوانیم آثاری بسازیم که هم از نظر فرم و هم از نظر محتوا، خلاقانه و متناسب با ذائقه و نیازهای نسل امروز باشد. متأسفانه هنوز موفق نشدهایم که فرمی جدید در سریالسازی و انیمیشن ایجاد کنیم که بتواند با هیمنه آثار غربی رقابت کند. سریالها و برنامهها هنوز اغلب براساس تصورات قدیمی از مخاطب ساخته میشوند؛ یعنی سریال برای مخاطبی ساخته میشود که آرزو داریم داشته باشیم، نه مخاطب واقعی امروز. این فاصله باعث میشود که مخاطب واقعی جذب شبکههای دیگر شود. این مشکل نه فقط در تلویزیون رسمی، بلکه در شبکه نمایش خانگی هم وجود دارد که اغلب تولیداتش به شدت از فرهنگ بومی ما فاصله دارد و گاهی آسیبزاست.
ایکنا – به نقش زیباییشناسی و مفهوم زیبایی در آثار رسانهای اشاره کردید. به نظر شما ضعف در این حوزه چطور به کیفیت و جذب مخاطب تأثیر گذاشته است؟
ابزارهای تکنیکی امروز برای ساخت آثار هنری در کشور ما تقریباً به روز است، حداقل در برخی حوزهها مثل انیمیشن. اما مشکل اصلی ما در سطح مفهومی و معنایی است؛ یعنی جهانبینی هنری که پشت تولید اثر است، قدیمی و عقبافتاده است. در واقع نتوانستهایم معنا و مفهوم زیبایی را در بستر امکانات و فناوریهای روز، به روز کنیم. زیباییشناسی به معنای واقعی کلمه به شدت مغفول مانده و کارگردانان و هنرمندان ما به این مسئله کم پرداختهاند. در نتیجه، هرچند ابزارهای ساخت را داریم، ولی اگر جهانبینی و نگاه هنری به روز نباشد، مخاطب امروز نمیتواند با آثار ارتباط برقرار کند. این موضوع در همه حوزهها وجود دارد؛ چه در فیلم، چه در سریال، چه در انیمیشن. مثلاً گاهی از جلوههای بصری و تکنولوژی استفاده میکنیم، اما اینها بدون پشتوانه معنایی و فکری صرفاً باعث دور شدن مخاطب میشود؛ چراکه استفاده بیش از حد جلوهها و تکنیکها که مخاطب نمیتواند آن را هضم کرده و به جای جذب، پس زده میشود. همه اینها نشاندهنده یک عقبافتادگی عمیق در معرفت هنری ماست که متأسفانه در سالهای اخیر شدت گرفته است و باید دربارهاش مفصل صحبت کرد.
ایکنا – با توجه به اینکه مخاطب اصلی سینمای خانوادگی امروز بیشتر جذب فیلمهای کمدی شده، اما این نوع کمدیها معمولاً سطحی و بعضاً حتی مبتذل هستند، نگاه شما به این وضعیت چیست؟ آیا این شیوه حفظ و تداوم سینما است یا به نوعی آسیب جدی به فرهنگ سینمایی ما وارد میکند؟
این موضوع بسیار مهم و نگرانکننده است. متأسفانه در شرایط فعلی سینمای ما، به خصوص در حوزه خانواده، عمده تولیدات فیلمهای کمدی هستند که اغلب سطحی و تکراریاند و کیفیتشان پایین است. این نوع کمدیها، برخلاف کمدیهای انتقادی یا طنز گزنده، بیشتر به شکل ملودرامهای ساده و آبکی هستند که جامعه را نه نقد میکنند و نه تغییر میدهند، بلکه صرفاً به عنوان تفریح ارزان قیمت مخاطب را سرگرم میکنند. این انتخابی بوده که در سینما اتخاذ شده تا با استفاده از این فرمولها سینما را سرپا نگه دارند، اما در بلندمدت آثار مخرب و بسیار جدی بر فرهنگ سینمایی و ذائقه مخاطب به جا میگذارد. من بارها مثال زدهام که بازیگران مطرح در این نوع فیلمها، مثل پژمان جمشیدی، نوع خاصی از نقشها و تیپهای ثابت را بازی میکنند که یادآور فیلم فارسیهای دوران گذشته است. این بازگشت به فرمولهای قدیمی، فقط باعث تکرار یک چرخه معیوب میشود که سینمای ما را از رشد و تحول واقعی باز میدارد. در واقع در حال تجربه نوعی ورشکستگی هنری هستیم که فقط با کمدیهای ساده و سطحی آن را پوشش میدهیم، اما این راه حل موقتی است و در بلندمدت آسیبهای بسیار جدی به سینما و جامعه وارد خواهد کرد.
ایکنا – با توجه به مباحث مطرح شده، در نهایت شما چه چشماندازی برای آینده تولیدات تلویزیونی و سینمایی کشور و به ویژه نقش خانواده در این فضا دارید؟
آینده تولیدات رسانهای ما در گرو ظهور نسل جدیدی از فیلمسازان و هنرمندان است که بتوانند سینمای ما را از وضعیت فعلی نجات دهند و راه تازهای را باز کنند. این نسل جدید باید به مفاهیم زیباییشناسی، جهانبینی هنری و نیازهای واقعی مخاطب توجه ویژه داشته باشد. همچنین باید توانایی خلق آثاری را داشته باشند که از کلیشهها فاصله گرفته و به عمق مسائل اجتماعی و فرهنگی بپردازند. در حوزه خانواده، باید آثاری تولید شود که نه فقط سرگرمکننده، بلکه آموزنده و سازنده باشد و بتواند به تقویت ارزشها و پیوندهای خانوادگی کمک کند. تلویزیون و سینما باید جایگاهی پیدا کنند که مخاطب با آنها احساس همذاتپنداری کند و ارتباطی واقعی برقرار کند؛ این مسیر دشوار است اما نشدنی نیست. اگر بتوانیم این نگاه را به صورت جدی در سیاستگذاری و تولید آثار اعمال کنیم، بیشک رسانههای ما توانایی بازیابی جایگاه و نفوذ خود در میان مخاطبان را خواهند داشت.
گفتوگو از داوود کنشلو
انتهای پیام
source