Wp Header Logo 92.png

ماهرخ ابراهیم‌پور: مراسم نکوداشت دکتر اصغر دادبه، استاد بازنشسته‌ی دانشگاه علامه و حافظ‌شناس نامی دوشنبه ۱۷ اردیبهشت در خانه‌ی اندیشمندان و علوم انسانی برگزار شد.

اصغر دادبه در ۱۸ اسفند ۱۳۲۵ در شهر یزد در خانواده‌ای ادب‌پرور به دنیا آمد. او پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی به تهران آمد و بعد از دریافت دیپلم، در دانشگاه تهران در رشته‌ی الهیات مشغول به تحصیل شد. او کارشناسی ارشد و دکتری خود را هم در همین رشته ادامه داد. دادبه در زمان تحصیل از محضر استادان بنامی چون امیرحسن یزدگردی، مهدی حمیدی شیرازی، احمد مهدوی دامغانی و امیرحسین آریانپور بهره برد. او پس از پایان تحصیل در دانشگاه‌های تهران به تدریس پرداخت. از جمله تدریس فلسفه‌ی اسلامی و ادبیات عرفانی در دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه ادبیات دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، هم‌چنین مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشکده‌ی علوم انسانی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال.

تحصیل‌کردگان قادر نیستند اشعار فارسی را درست بخوانند!

اصغر دادبه طی سخنانی در مراسم نکوداشت خود گفت: امروز تحصیل‌کردگان ادبیات قادر نیستند به‌درستی اشعار فارسی را بخوانند و به‌درستی شعر بسرایند. در حالی که آن‌ها درس این رشته را در دانشگاه خوانده‌اند. متاسفانه در خانواده‌ها اصرار بر این است که همه‌ی بچه‌ها پزشک و مهندس شوند و آن‌ که از همه‌ی رشته‌ها رانده و مانده به ادبیات می‌آید که معلوم است از او چه هنری خواهد تراوید!

او افزود: همه‌ی این مهندسان و پزشکان هم به فرنگ می‌روند و آن موقع فرنگی به خودش می‌گوید ما که به اندازه‌ی کافی پزشک و مهندس از جهان سوم داریم که خدمت ما را می‌کنند پس خودمان مدیریت بخوانیم و آن‌ها را مدیریت کنیم. در حالی که من کوره‌دهات یزد و کاشان را به صد سفر فرنگ ترجیح می‌دهم و آن‌چه در فرهنگ و ادبیات این مرز و بوم است با هیچ چیز عوض نمی‌کنم. همان کوره‌دهاتی که حالا سعی می‌کنند همه‌ی شکل و شمایلش را فرنگی کنند و خانه‌ی بتنی بسازند و جالب این‌که وقتی بحرانی پیش می‌آید و ناگه زلزله درمی‌گیرد همان خانه‌ی بتونی فرو می‌ریزد و خانه‌ی گلی بر جای خودش می‌ماند!

این استاد برجسته‌ی ادبیات اظهار کرد: زمانی که در موسسه‌ی ایران‌شناسی از ورودی‌های دکتری مصاحبه می‌گرفتیم آن که از رشته‌ی دیگری آمده بود هم شعر می‌دانست هم نثر و هم… اما آن‌ که فارغ‌التحصیل ادبیات بود، دریغ که چند بیت شعر نمی‌توانست به‌درستی بخواند! این شیوه‌ی انتخاب رشته که همه‌ی گل‌درشت‌ها به رشته‌های ریاضی و تجربی بروند و وامانده‌ها به ادبیات روی بیاورند به گنجینه‌ی فرهنگ ما ضربه می‌زند. فکر نکنید همه چیز در تکنولوژی خلاصه می‌شود، چه تمدن‌هایی که فرو ریختند و اثری از آن‌ها نمانده است اما اگر ایرانی تا به امروز برجای مانده به لطف فردوسی، سعدی، حافظ و نظامی و… است.

اصغر دادبه گفت: اگر امروز در مقر سازمان ملل شعر سعدی می‌درخشد، فکر می‌کنید اگر مشابه آن را داشتند، جای‌گزین نمی‌کردند؟ این شعر بیانگر فرهنگ ایرانی است و یک ایران‌دوست باعث شد که این شعر تا سازمان ملل برود. حالا امروز ما هر روز از فرهنگ خود دور و دوتر می‌شویم. دانشجویان ما جز معدودی بوستان و گلستان سعدی را که شیرازه‌ی فرهنگ ما در آن‌ها نقش بسته است حتی ورق نمی‌زنند. در خانواده‌ها از آداب ایرانی خبری نیست.

او ادامه داد: شما را قسم می‌دهم که هر روز برای کودک خود دو بیت از ابیات بوستان بخوانید یا دو جمله از گلستان، به‌راحتی در حافظه‌شان جا می‌گیرد. می‌دانید من شیفته‌ی حافظم و همه‌ی عمر را در حافظ‌شناسی گذراندم، اگر حافظ نبود، سعدی بود، اما اگر سعدی نبود، حافظ هم نبود. حالا فهمیدید چرا در این صد سال این همه حمله به سعدی شد! با سعدی این ادبیات غنی در ذهن کودکان‌مان نهادینه می‌شود و در آینده این فرهنگ کلنگی نمی‌شود و در درون هر ایرانی زنده می‌ماند. من به خاطر دارم پدرم که تحصیلات آن‌چنانی نداشت، در هر حرفش یک ضرب‌المثل بود، همان ضرب‌المثل‌هایی که از آن به عنوان خرد ایرانی یاد می‌شود و امروز کمتر کسی ضرب‌المثل‌های اصیل ایرانی را به خاطر دارد.

این استاد بازنشسته‌ی ادبیات دانشگاه علامه عنوان کرد: امروز در بعضی از شبکه‌های تلویزیون افرادی شعر می‌خوانند که وقتی کلمه پس و پیش و وزن مختل می‌شود، خودشان متوجه نمی‌شوند. حال آن‌که مردم بی‌سواد قدیم اگر کلمه یک میلی‌متر جابه‌جا می‌شد، وزن را تشخیص می‌دادند. لذا آثار فرهنگی در یک کلام «علم آدمیت است و جوانمردی و ادب» مهم است که ما چنین گوهری را فراموش می‌کنیم.

اصغر دادبه در بخش پایان سخنانش با اشاره به دوست داشتن ایران گفت: در هیچ دوره‌ای هیچ‌یک از بزرگان ایران را از یاد نبردند؛ چنان‌که استاد محمد اسلامی ندوشن. مسئله‌ای که در تاریخ جریان داشت و نگرانی از فراموش شدن امری است که نیاکان ما همواره در تاریخ به آن توجه داشتند. لذا به مزخرفاتی که امروز می‌گویند چرا در دیوان حافظ نام ایران نیست، بها ندهید. چون اگر فردی کمی سواد داشته باشند می‌دانند که در دوره‌ی فردوسی و نظامی با واژه‌ی «ایران» به میهن مهر می‌ورزیدند، اما در دوره‌ی‌ بعد به دلیل تحولات سیاسی و اجتماعی چنان که حماسه‌ی بیرونی تبدیل به حماسه‌ی درونی شد، اشاره به ایران از طرق دیگر صورت گرفت؛ یعنی «زبان ملی»، «تاریخ» و «اساطیر و حکمت ملی ایران». من از این سه ضلع به عنوان ارکان هویت ملی یاد کرده‌ام.

او ادامه داد: حافظ لفظ ایران را به کار نبرده است، اما می‌سراید « کِی بود در زمانه وفا؟ جامِ مِی بیار/ تا من حکایتِ جم و کاووسِ کِی کنم» یا «که آگه است که کاوس و کی کجا رفتند/ که واقف است که چون رفت تختِ جم بر باد» پس این حس چه می‌شود؟! کل حکمتی که حافظ به کار گرفته، باعث شده که اشاره به میهن از طریق دو ضلع دیگر هویت ملی صورت گیرد.

۲۵۹۵۷

source